مولانا - و تمامی اولیاء خداوند - مبلغ مبارزه با نفس و خودخواهی و اشتهار (یعنی در طلب شهرت بودن )هستند. «اشتهار خلق بند محکم است.».
بوی ناخوشایند دروغ و خود بزرگ بینی از دوستداران مولانا بر نمی خیزد.
استاد؟ استاد دانشگاه لندن؟
کدام استاد؟کدام دانشگاه و دانشکده؟ کاش جناب ایشان متوجه می شدند که این نحوه ی تبلیغ نتیجه ی عکس دارد و قبل از همه ، دامان خودشان را می گیرد. کسی که در مکتب ائمه(ع) و بزرگانی چون مولانا درس خوانده باشد ، حتی اگر دیگران او را با القاب و صفات خطاب کنند ، جلو آنان را خواهد گرفت ، تا چه رسد به این که خودش ، خویشتن را «استاد» و پروفسور بنامد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.و بزرگ ترین شیطان درونی ما همانا نفس اماره است.
بسمه تعالی
با سلام
من از نویسنده سوالی دارم و آن اینکه آیا اگر عزیزترین فرد به او در یک سانحه به طور فجیعی از دنیا برود آیا واقعا احساس خوشحالی می کند که این عزیز از این قفس تن راحت شد و عروج کرد خواهشم این است که کمی فکر کند و با وجدان پاک جواب دهد
وقتی حجت خدا می فرماید برای امام حسین علیه السلام شب و روز گریه می کنم و اگر اشکم تمام شود خون گریه می کنم دیگر سخنی باقی نمی ماند
شما که عباراتی از زیارت عاشورا را گذاشته اید بد نیست به عبارت اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنو امیه و ابن اکله اکباد العین ابن العین علی لسانک و لسان نبیک صلی الله علیه و اله... توجه کنید که بنی امیه این روز را متبرک دانستند و بخاطر این تبرک مورد لعن و نفرین از جانب خدای متعال و رسولش گردیدند
مراقب باشیم که ما ناخواسته مورد لعن خدا و رسول واقع نشویم
روحِ سلطاني ز زنداني بجَسْت جامه چه درانيم و چو خاييم دست
چونكه ايشان خسروِ دين بوده اند وقتِ شادي شد چو بشْكستند بند
تا قبل از خواندن اين مقاله، آقاي صفوي را فردي اهل تتبع، تصور ميکردم.
اين مقاله را حتي اگر يک دانشجو در دانشگاههاي ايران بنويسد به زحمت ميتواند از آن نمرهاي در حد نمره قبولي کسب کند.
با سلام وعرض تسلیت عاشورای حسینی.
به نظر بنده نفس پرداختن به موضوعات متنوع ومختلف دیدگاههای مولانا جلال الدین بویژه درعلاقه واردات ویژه این مرد الهی به خاندان رسول خدا کاری بسیار پسندیده وممدوح است واز این بابت باید از همه کسانیکه براین کارها همت می گمارند سپاس داشت از جمله جناب آقای صفوی.اماهمانگونه که میدانید کلمات واژه ها صرفاً حامل واقعیتهای بیرونی نیست بلکه روح گوینده سخن نیز درمرتبه اول مفاهیمیست که ناقل می بایست آنرافهم کرده وبا اتصال به چنین منبعی مابه ازای خارجی را تبیین کندوهر صاحب سخن واندیشه ای امروز بر حسب میزان وسطح اندوخته خویش ازاین دریا جرعه می گیردونباید برآن خیلی خرده گرفت لیکن اشکالات آن عزیز پژوهشگرکه چند ایراد را بر نویسنده محترم گرفته اندنیازمند اندکی ایضاح است :
1-مولانا معمولاً داستانهایی که درمثنوی بیان می کندیا از منبعی دریافت کرده و بازسازی نموده یا خود ساخته وپرداخته نموده است درصورت اول به هیچ وجه داستانها درقوالب صوری ویا مفهومی اولیه باقی نمانده واو سعی کرده مفاهیم بلند عرفانی ومعنوی را درکالبد داستانها بدمد تا شنونده وخواننده صرفاًنقّالی دریافت نکند به همین جهت می گوید بشنوید ای دوستان این داستان-خود حکایت نقد حال ماست آن .نقد حال به معنی وضعیت ظاهری وزندگی مانیست بلکه حال معنایی مراد است .ودرصورت دوم بسیاری از داستانها را بالبداهه ایجاد کرده است ومفاهیم مورد نظر خودرا درقالب آنها به مستمعین منتقل نموده لذا اصل داستان چندان از اهمیت برخوردارنیست بلکه مفاهیم مندرج اراده اوست این نکته نیز نباید از نظر مغفول ماند که عموماً مولانا خود نقش اصلی درداستانهارادارد وکلمات مثبت ویا محاجه هایی که صورت می دهد تماماًنقش آفرینی ها را خود بازی می کند ولی درنتیجه گیریهای جانب پیروز خود نشسته است.درداستان طعن شاعر نیزهمین مطلب کاملاً آشکاراست بنابراین تألیف یک دیلوگ منفی ومثبت درمقام طعن وپاسخ هیچ مبنای واقعی جز ریختن معنایی بزرگ درظرفهای کوچک ندارد چراکه به هر حال آنچه ماراقادر می سازد تا معانی را درک کنیم گذرازمیان همین واژه های محدود است زیرا ملاک مفاهمه کلمات می باشندبا این حساب تصور می کنم مطلب 1و2 پژوهشکر محترم روشن شده است .
2-سخن از کوران وخفتگانی که مولانا می گوید مبتنی برتفکر اوست می دانید که عرفا البته نه عرفای نامی بلکه عرفای مقامی خودرا اهل حقیقت می دانند درمقابل اهل طریقت وشریعت واز همین باب می گویند پای استدلالیان چوبین بودزیرا ستدلال آنان را به واقعیت نمی رساند بلکه این دل است که می تواند امور روحانی ومعنوی رادرک کند، آنان از منظری دیگر به وقایع وامورمعنوی نگاه می کنند درواقع بیانات امثال مولانا تجربه های شخصیست که او درمواجهه با معنا کسب کرده وحال می خواهد این تجربه را به گونه ای به دیگران منتقل کند درست مانند اینکه مابخواهیم تجربه درد والم ویا لذت خود را به درستی برای دیکران نقل کنیم که امری محال است چون اینگونه امور به هیچ وجه قابل انتقال نیست مگر آنکه به نحوی انها را تقلیل داده ودرقالب کلمات درآوریم لذا نمی توانیم به صورت جدی قرائن موجود درقالبهای عادی را باتجربه های معنوی یکی فرض کنیم وباید همان عینکی را بر چشم بگذاریم که انان گذاشته اند البته این مباحث شاید بتواند گره ای از کار ادبیات ونقد ادبی باز کند اما گره ستبر تجربه ها با سرانگشت سحارمعنا گشاده خواهد شد وصدالبته که کاررسانه وتبلیغات وپر گوییهای نشریات این گوهر های نایاب را به ندرت شکار می کند وگله گذاری نیز ندارد چون بیشتر چیزهایی را می پسندند که رخنه های دنیایی را پر کند وخواننده بیشتر را جذب نمایدوخیلی هم به دریای پر رمز ورازوپیچ درپیچ وپرگره معنا غرق نشوند.
درپایان عرائضم ضمن پوزش از شما عزیز ونویسنده محترم وآرزوی صحت وسلامتی شما،باید به سخن خود آن ولی فرزانه ونادره دوران مولانا اشاره کنم که :هرکسی از ظن خود شد یارمن – وزدرون من نجست اسرارمن.
تا حضرات معصومین علیهم افضل الصلوات المصلین و علیهم السلام هستند چرا این آقای استاد دانشگاه به خود اجازه می دهد سراغ یک شاعری برود که هنوز معلوم نیست سنی است یا شیعه!!!!!!!!!!!!
این شاعر مدح ابوبکر را نیز گفته است قدری مراقب باشید
این دوران دوران از دست دادن دین است دوران از دست دادن حقیقت عرفان است
دوران مرید و مراد بازی و دوران قطب های من درآوردی است
بوی ناخوشایند دروغ و خود بزرگ بینی از دوستداران مولانا بر نمی خیزد.
استاد؟ استاد دانشگاه لندن؟
کدام استاد؟کدام دانشگاه و دانشکده؟ کاش جناب ایشان متوجه می شدند که این نحوه ی تبلیغ نتیجه ی عکس دارد و قبل از همه ، دامان خودشان را می گیرد. کسی که در مکتب ائمه(ع) و بزرگانی چون مولانا درس خوانده باشد ، حتی اگر دیگران او را با القاب و صفات خطاب کنند ، جلو آنان را خواهد گرفت ، تا چه رسد به این که خودش ، خویشتن را «استاد» و پروفسور بنامد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.و بزرگ ترین شیطان درونی ما همانا نفس اماره است.
یک عبد ناچیز حق، انشاءالله