مصطفی نجفی| پژوهشگر سیاست خارجی: با روی کار آمدن دولت جو بایدن در آمریکا پرسش مهمی که در ذهن بسیاری از ایرانیان به وجود آمد، این است که آیا دولت جدید آمریکا به راحتی و در کوتاه زمان ممکن به برجام بازخواهد گشت یا خیر؟
پاسخ برای حامیان برجام در داخل ایران (با اندکی شک و تردید) تقریبا آری است، به ویژه با توجه به اینکه تیم سیاست خارجی و امنیت ملی بایدن همان برجامیان سابق در دولت اوباما هستند و پیش از آغاز به کار، از لزوم بازگشت به برجام سخن گفتند و منتقد سیاستهای دولت ترامپ در قبال برجام بودند.
در مقابل مخالفان برجام در داخل، برآنند که دولت بایدن به آسانی به برجام برنخواهد گشت. بدین جهت که از یک سو میخواهد بخشی از فشارهای اعمال شده از سوی دولت ترامپ را حفظ کند و از طرف دیگر، در پی اصلاح برجام یا الحاق موارد و مسائل جدید به آن است. در واقع، از نظر آنها بازگشت به برجام از سوی آمریکا با همان شرایط و توافق قبلی تا حدودی نامتحمل است.
اظهارات آنتونی بلینکن وزیر خارجه جدید آمریکا در اولین کنفرانس خبری خود واکنشهای زیادی را به دنبال داشت. به ویژه جایی که او پیش شرط بازگشت آمریکا به برجام را بازگشت ایران به تعهدات خود دانسته است و عنوان کرد: «بایدن بسیار شفاف بوده، اگر ایران به پایبندی کامل از تعهدات خود ذیل برجام بازگردد، آمریکا نیز همان کار را میکند. ایران در چندین حوزه در تناقض با برجام است و مدتی زمان طول میکشد که اگر تصمیم بگیرند به تابعیت برگردد و ما باید ابتدا راستیآزمایی کنیم که در حال تبعیت هستند».
این اظهارات اگرچه ممکن است موضع نهایی دولت آمریکا نباشد، اما بدون تردید شرایط را برای احیای برجام و بازگشت آمریکا به توافق پیچیدهتر خواهد کرد. به ویژه آنکه اروپا نیز در روزها و هفتههای گذشته نیز چنین مواضعی را اتخاذ کرده بود. تا جایی که وزیر خارج فرانسه، شرط بازگشت آمریکا به برجام را احیای تعهدات برجامی ایران دانسته است.
گزینه های هسته ای ایران
با این اوصاف، هرچند پنجره دیپلماسی هنوز باز است و شاید تغییری در رویکرد دولت باید حاصل شود، سوال مهم این است که چرخه مذاکراتی میان ایران و غرب بر سر پرونده هستهای ایران به صورت عام و برجام به صورت خاص، تا چه زمانی قرار است ادامه پیدا کند؟ تا چه زمانی سیاست خارجی کشور و معیشت مردم باید گروگان چرخه مذاکراتی بدون فرجام هستهای باقی بماند؟
اگر دولت بایدن نخواهد بدون پیش شرط، اصلاح برجام یا مذاکره بر سر برخی بندهای آن به توافق بازگردد، سنایوهای پیچیدهای پیش روی ایران قرار خواهد گرفت و احتمالا کشور وارد یک دوره مذاکراتی پیچیده، دشوارتر از گذشته، مبهم و خطرناک خواهد شد. پرسش این است که چه باید کرد؟ در واقع، اگر دولت آمریکا نخواهد با همین شرایط موجود به برجام بازگردد، ایران چه گزینههای پیش روی خود دارد؟
همانطور که چندی پیش در «دیپلماسی ایرانی» نوشتم، ایران در رابطه با برنامه هسته ای خود سه گزینه دارد:
نخست ـ کنار نهادن تمامی برنامه هسته ای خود: این گزینهای است که حامیانی معدود و کمی در داخل ایران دارد. به ویژه کسانی که معتقدند انرژی هستهای هزینههای سیاسی، امنیتی و اقتصادی زیادی برای ایران به همراه دارد. این گروه بر این باورند هم حکومت پهلوی با آغاز فعالیتهای هستهای دچار خطای راهبردی شد و هم جمهوری اسلامی. با این حال، به نظر میرسد این دیدگاه چندان واقع گرایانه نیست و مخالفان زیادی در داخل دارد. در واقع، میتوان گفت اتفاق نظر عمدهای چه در سطوح اجتماعی و چه در سطح نخبگان سیاسی و فکری کشور بر سر اینکه انرژی هستهای لازمه حیات آینده کشور است وجود دارد. کنار گذاشتن برنامه هستهای نه تنها معضله امنیت ایران را برطرف نخواهد کرد بلکه نگرانیهای امنیتی را برای تصمیم ساز و نخبگان ایرانی دو چندان خواهد کرد.
دوم ـ ادامه چرخه مذاکراتی فعلی: گزینه دوم نیز هیچ چشم انداز روشنی ندارد. چرخهای لاینحل که حدود دو دهه از عمر آن میگذرد و نتوانسته پرونده هستهای ایران به عنوان یک مناقشه بین المللی شده را خاتمه دهد. نکته مهم آنکه، از یک سو اجماعی در ایران بر سر ادامه این چرخه مذاکراتی، روشها و جهت گیریها مرتبط با آن وجود ندارد و از سوی دیگر، هیچ اعتمادی به هرگونه توافق با غرب نیز وجود ندارد به مانند آنچه در برجام یا در پیش از برجام حاصل شد و شاهد بد عهدی طرفین آمریکایی و اروپایی بودیم. ادامه این چرخه مذاکراتی، ضربات بزرگی به ایران و آینده توسعه اقتصادی آن وارد خواهد کرد.
سوم ـ دستیابی به سلاح هسته ای: گزینه نهایی برای ایران خروج از چرخه مذاکراتی و بازدارندگی هستهای است. این گزینهای است که هرچند طرفداران زیادی در داخل ایران نداشته، اما هرچه جلوتر میرویم حامیان بیشتری پیدا میکند. در واقع، صاحبنظران، کارشناسان و افراد بیشتری از جامعه ایران بیش از گذشته با این دیدگاه کنت والتز ـ بزرگترین و مشهورترین نظریهپرداز روابط بینالملل در چند دهه گذشته ـ هم نظر میشوند که دستیابی ایران به توانمندی و قدرت هستهای بهترین گزینه جهت ثبات در منطقه خاورمیانه، حل مناقشه هستهای و توسعه ایران است (Why Iran Should Get the Bomb).
کنت والتز سناریوهای حل مساله هستهای ایران را به سه شکل ترسیم میکند: سناریوی اول کوتاه آمدن ایران در برابر فشارهای تحریم است. والتز این سناریو را نامحتمل دانسته و معتقد است تجارب تاریخی هستهای شدن کشورها نشان داده کشوری که مصمم به دستیابی به این تکنولوژی است با تحریم کوتاه نخواهد آمد. سناریو دوم آنستکه ایران از ساخت و آزمایش سلاح اتمی دست برداشته و تنها خود را در آستانه تولید سلاح قرار دهد تا تنها با تصمیم سیاسی و در صورت لزوم به اینکار مبادرت نماید و از این طریق افکار عمومی داخل را قانع سازد. سومین سناریو آن است که ایران علناً به سمت ساخت و آزمایش سلاح حرکت کند. این سیاست با مخالفت آمریکا و اسراییل همراه خواهد بود، ولی والتز با توجه به تجارب تاریخی گذشته معتقد است در نهایت کشورهای رقیب خود را برای زندگی با دولت جدید دارای سلاح تطبیق میدهند.
والتز معتقد است هستهای شدن ایران باعث میشود ایران از سلاح برای تامین امنیت خود استفاده کند و نه برای تهاجم به همسایگان و سایرین. کشورهای دارای سلاح هستهای از آنجا که خود را در معرض اقدام سایر کشورها میبینند تلاش میکنند از رفتارهای تحریک آمیز خودداری کنند.
به طور کلی، به نظر نمی رسد پایانی بر چرخه مذاکراتی ایران و غرب بر سر برنامه هسته ای قابل تصور باشد. مسئله ای که توسعه اقتصادی ایران و معمای امنیتی ایران را لاینحل باقی نگه می دارد و چشم انداز توسعه ایران را مبهم، تاریک و پر از ابهام خواهد کرد. همین نگرانی از آینده ایران در سایه تحریم های غرب است که بسیاری از داخل ایران را متقاعد کرده است که باید به «بازدارندگی نهایی» رسید و کشور را از گروگان مناقشه هسته ای و تحریم های غرب نجات داد.