بخش چهارم ـ حقوق سياسي: شايد بتوان گفت که مهمترين حقوق مردم در مطالبات سياسي و مدني آنها خلاصه ميشود. در اين بخش بر آن هستيم تا طبق رويه بحث جاري حقوق و اختيارات مردم در عرصههاي گوناگون سياسي و اجتماعي را بر شمرده و وظايف حکومتها را در قبال آنها ذکر کنيم.
مطلب اول: سيماي حاکم اسلامي: شيوه و مدل حکومت اسلامي به وفور در روايات مطرح شده است که سيره پيامبر اسلام (ص) و اهل البيت (ع) مکمل آن ميباشد.
در جمهوري اسلامي يک رئيس قوه، وزير و استاندار به نوعي حاکم اسلامي تلقي ميشود که همه آنها تحت مديريت ولايت مطلقه فقيه انجام وظيفه ميکنند که با عملکرد خود ميتوانند به حکومت اسلامي غنا بخشيده و يا خداي ناکرده زمينه طعن و ايراد ديگران را باز کنند.
درباره حکومت اسلامي مباحث زيادي از لحاظ تئوري و عملي در زندگي معصومين (ع) وجود دارد که قابل استناد و الگوبرداري است.
به جرأت ميتوان گفت که هر نوع رفتاري که مخالف سيره و سنت معصومين باشد، اسلامي نبوده و در صورت عمدي بودن، آن مسئول در نظام جمهوري اسلامي صلاحيت نخواهد داشت و براي فرد جايگزين بايد هرچه سريعتر اقدام نمود. که با توجه به بحث «شايسته سالاري» که خواهد آمد، بيشتر بدان خواهيم پرداخت.
براي تبيين هرچه بهتر حقوق و اختيارات سياسي جامعه (مردم) نخست بايد حدود حکومت اسلامي تبيين گردد تا رابطه آن با مردم بهتر بروز پيدا کند.
نوع حکومت و شيوه آن بر اساس قانون بدين شرح است:
* جمهور اسلامي، نظامي است بر پايه ايمان به:
1 - خداي يكتا (لااله الاالله) و اختصاص حاكميت و تشريع به او و لزوم تسليم در برابر امر او.
2 - وحي الهي و نقش بنيادي آن در بيان قوانين.
3 - معاد و نقش سازنده آن در سير تكاملي انسان به سوي خدا.
4 - عدل خدا در خلقت و تشريع.
5 - امات و رهبري مستمر و نقش اساسي آن در تداوم انقلاب اسلام.
6 - كرامت و ارزش والاي انسان و آزادي توام با مسئوليت او در برابر خدا، كه از راه:
الف - اجتهاد مستمر فقهاي جامع الشرايط بر اساس كتاب و سنت معصومين سلام الله عليهم اجمعين
ب - استفاده از علوم و فنون و تجارب پيشرفته بشري و تلاش در پيشبرد آنها
ج - نفي هر گونه ستمگري و ستم كشي و سلطه گري و سلطه پذيري، قسط و عدل و استقلال سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و همبستگي ملي را تامين ميكند. (اصل2)
* همه قوانين و مقررات مدني، جزايي، مالي، اقتصادي، اداري، فرهنگي، نظامي، سياسي و غير اينها بايد بر اساس موازين اسلامي باشد. اين اصل بر اطلاق يا عموم همه اصول قانون اساسي و قوانين و مقررات ديگر حاكم است و تشخيص اين امر بر عهده فقها شوراي نگهبان است. (اصل4)
مديريت اين سيستم حکومتي با توجه به اصل 57 بدين شرح است:
* قواي حاكم در جمهور اسلاميايران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضاييه كه زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آينده اين قانون اعمال ميگردند. اين قوا مستقل از يكديگرند.
الف: توانايي علمي و جسمي: حاکم اسلامي بايد از توانايي علمي و جسمي لازم برخوردار باشد. زيرا داشتن مسئوليتهاي مختلف يا به عبارتي همه مسئوليتها نياز به علم، درايت و توان جسمي براي پيگيري دارد.
بنابراين قانون اساسي شرائط رهبري را اينگونه توصيف ميکند:
1 - صلاحيت علمي لازم براي افتا در ابواب مختلف فقه.
2 - عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلام.
3 - بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافي براي رهبري. در صورت تعدد واجدين شرايط فوق، شخصي كه داراي بينش فقهي و سياسي قويتر باشد مقدم است. (اصل109)
در خصوص توانايي علمي و جسمي سرگذشت زيبايي را قرآن درباره «طالوت» بيان ميکند که خوانندگان را به کتب تفسير ارجاع ميدهم اما چکيده آن بدين شرح است:
«طالوت» اسم غير عربي (عبري يا سرياني) و «علم» است(46) و در لغت به معني مطلوب بوده و نام «شائول بن قيس» از نوادگان بنيامين فرزند يعقوب نبي (ع) ميباشد، وي اولين پادشاه بني اسرائيل است كه در بعضي علوم متبحر بوده و داراي جثهاي بزرگ، خوش هيكل، قوي، قهرمان و شجاع بوده است.
نام طالوت دوبار در قرآن آمده است، وي ابتدا شهرتي نداشت و در مصر با پدرش در يكي از دهكدههاي ساحل رودخانه زندگي ميكرد، نقل است بني اسرائيل بعد از درگذشت موسي (ع) مرتكب گناهان شده و از فرمان خدا، سرپيچي ميكردند، خداوند به همين جرم شخصي به نام جالوت را بر ايشان مسلط ساخت، وي بني اسرائيل را آزار ميداد و آنها را از سرزمينشان بيرون ميكرد، احكام تورات را فرو ميگذاشت از مردم باج ميگرفت، سرانجام خداوند شمعون يا اشموئيل را بر بني اسرائيل به پيامبري برگزيد. بني اسرائيل از او خواستند تا رهبر و اميري براي آنها انتخاب كند تا همگي تحت فرمان و هدايت او با دشمن نبرد كنند و عزت از دست رفته خود را بازيابند.
اشموئيل با آنكه ميدانست قوم او پيمان شكن هستند و از جهاد سر باز خواهند زد، به فرمان خدا، طالوت را به فرماندهي آنان انتخاب كرد:
«وَقالَ لَهُم نَبيّهُمْ اِنّ الله قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالوتَ مَلِكاً»(47)
«و پيامبرشان به آنها گفت، خداوند طالوت را براي زمامداري شما مبعوث و انتخاب كرده است»
بني اسرائيل كه سابقه درخشاني در طول تاريخ زندگيشان نداشتند، باز دست به بهانه جويي زدند و براي فرمانده و رئيس لشكر امتيازاتي از نظر نسب و ثروت لازم ميدانستند كه در طالوت هيچكدام يافت نميشد.
نه از خاندان لاوي پسر يعقوب بود كه سابقه نبوت داشتند و نه از خاندان يوسف و يهودا بود كه سابقه حكومت داشتند، بلكه از خاندان بنيامين، مردي گمنام و تهي دست بود، بنابراين بني اسرائيل اعتراض كردند كه ما از او سزاوارتريم، اشموئيل در پاسخ آنها گفت:
«قالَ اِنَّ الله اصطَفاهُ عَلَيْكُم وَزادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلمِ وَالجِسمِ»(48)
«گفت خدا او را بر شما برگزيده و او را در علم و (قدرت) جسم وسعت بخشيده است»
در اين سرگذشت قرآني، چند نکته حائز اهميت است:
1) فقط مقام نبوت براي زمامداري کافي نيست
2) براي زمامداري قدرت علمي و جسمي لازم است
3) زمامداري موروثي نيست
4) صاحبان ثروت صلاحيت زمامداري ندارند
ب: دلسوز مردم:قرآن در جاهاي گوناگون از پيامبر بزرگوار اسلام تمجيد ميکند. در سوره شعرا آيه 3 ميفرمايد:
«اي رسول ما به خاطر ايمان نياوردن مردم، نزديک است که جان [ مقدس] خود را از دست بدهي».
اين درجه از دلسوزي مخصوص اعاظم انبياء ـ شايد تنها پيامبر (ص) ـ بوده باشد. اما حاکمان اسلامي بايد از درجه پایينتري در همين راستا برخوردار باشند.
برای نمونه:
1) شب زنده دارياش ترک نشود.
2) از نظر زندگي از حد متوسط جامعه پایینتر زندگي کند. (خانه، تفريح، مسافرت، دارو و درمان، غذا، خودرو و... از حد متوسط جامعه پایينتر) اگر نميتواند مسئوليت را وا گذارد.
3) همه تلاشش براي هدايت جامعه باشد.
ج: صبر و يقين:حاکم اسلامي بايد از صبر و يقين بهرهمند باشد.
صبر داشته باشد که عجولانه تصميم نگيرد. يقين داشته باشد که تسليم حرفهايي که از روي ظن و گمان است نشود.
قرآن در سوره سجده آيه 24 ميفرمايد:
وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآَيَاتِنَا يُوقِنُونَ
مقام امامت مخصوص کساني است که صابرند و به آيات الهي يقين دارند.
د:حکم به حق:داود پيامبر خدا بود. اما خداوند به او تذکر ميدهد که بين مردم بر اساس حق حکم کند.
يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَي فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ (ص آيه 26)
1) داود جانشين خداست
2) به حق در بين مردم حکم کند
3) تابع هواي نفس نشود
4) در صورت تبعيت از هواي نفس گمراه خواهد شد.
5) عذاب شديد براي هواپرستان
6) علت هواپرستي فراموش کردن روز حساب است
هـ: عدم اطاعت از منحرفان:زمامداران جامعه اسلامي در هر ردهاي که هستند، بايد از قاطعيت برخوردار بوده و هيچگاه تسليم زياده خواهيهاي منحرفان (گناهکاران و کافران) نشوند.
فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آَثِمًا أَوْ كَفُورًا (انسان آيه 24)
و: ضابطه مندي:در هر شرایطي ضابطه بايد بر رابطه ارجحيت داشته باشد.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَي أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَي بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَي... (نساء آيه 135)
1) قيام کامل براي عدالت. (شتر سواري دولا دولا نميشود!)
2) اين عدالت و شهادت براي خدا ممکن است به ضرر شما، پدر، مادر و يا نزديکانتان باشد. عدالت کامل يعني اينکه وقتي به نزديکان خود رسيدي، با ديگران برايت فرق نکند.
3) توجيه نکنيد:
نگویيد فلاني که از بستگان من است، آدم فقيري است و بايد به او کمک کنم. اگر ضابطه از بين نميرود، کمک کن؛ در غير اين صورت حق نداري او را بر ديگران ترجيح بدهي.
از ديگر ويژگيهاي زمامدار اسلامي ميتوان به شرح صدر (طه 25)، نرمي و ملاطفت (آل عمران 159)، احياء احکام الهي (حج 41)، و... اشاره کرد.
مطلب دوم: آزادي: قانون اساسي به مسأله آزادي توجه ويژهاي داشته است که از جمله ميتوان به موارد زیراشاره کرد:
اصل 2 بند 6 / اصل 3 بندهاي 6،7،8،9و14 / اصل 9 و...
آزادي از جمله واژههايي است که همواره مظلوم واقع شده است. افراد زيادي از قرنهاي گذشته تا کنون سوءاستفادههاي فراواني از آن کردهاند. اما به راستي آزادي چيست؟ آيا انسان هر کاري که دلش ميخواهد انجام دهد؟ آن وقت اگر کسي به او ظلم و ستمي کرد، فقط با اين منطق که «دلش ميخواهد» کار درستي است و نبايد ناراحت شود؟ آن وقت فرق جامعه انساني با جنگل چه ميشود؟
در همه جاي دنيا دريافتهاند که مطلق العنان بودن انسان، آزادي نيست؛ بلکه ميبايست ضابطه مند شود.
اما قرآن در اين زمينه چه ميگويد:
الف: نفي عبوديت غير خدا:قرآن در اين زمينه ميفرمايد:
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (آل عمران 64)
1) پرستش خداي يکتا:
2) عدم شرک به خدا. کساني که خداي آنها پول، فرزند، زن، شهرت، مقام و... است، مشرکند. هر چند به ظاهر نماز بخوانند. شرک فقط اين نيست که کسي ترک عبادت کند يا به خدا (نعوذ بالله) ناسزا بگويد.
ب: آزادي از ستم:يکي از مظاهر آزادي اين است که انسان زير يوق ستم نباشد.
حضرت موسي (ع) در نصيحت خود به بني اسرائيل رهايي از ظلم و ستم فرعونيان را عين آزادي ميداند (ابراهيم 6)
ج: رهايي از سلطه پذيري:يکي از اهداف بزرگ همه پيامبران رها کردن مردم از سلطه پذيري ستمکاران و جباران بوده است.
(آل عمران 79 و اعراف 157)
د: محدوده آزادي: در يک جمله ساده ميتوان گفت: محدوده آزادي تا جايي است که ضرر به حقوق مادي و معنوي ديگران وارد نشود. بديهي است توهين به مقدسات، از جمله حقوق معنوي افراد جامعه ميباشد ولو اين افراد در اقليت باشند ـ که نيستند ـ اما احتجاج و مناظره علمای هر دين و مذهب در فضاي علمي با يکديگر مانعي ندارد.
1) اظهار تظلم:خداوند دوست ندارد کسي با سخنان خود بديهاي ديگران را اظهار کند؛ مگر کسي که مورد ظلم قرار گرفته است. (نساء 148)
2) آزاد نبودن براي گناه:هيچ کس حق ندارد به بهانه آزادي معصيت کند و يا ديگران را بي حرمت.
(حجرات 11 و انعام 68)
3) عدم ورود به حريم خصوصي:هيچ کس حق ندارد آزادي را بهانه کند و وارد حريم خصوصي افراد شود. فرق ندارد که اين حريم خصوصي کدام يک از اين موارد باشد: منزل، ميز کار، مبايل، ايميل، نامه، استراق سمع و...
4) اموال به دست سفيهان:کسي حق ندارد اموال شخصي و دولتي را به دست آدمهاي سفيه و نادان بدهد. سفيه کسي است که توان استفاده صحيح از امکانات را ندارد. درباره اموال دولتي بايد گفت که علاوه بر آن، کسي که از امانتداري برخوردار نيست هم نبايد از اين امکانات برخوردار شود.
هـ: عوامل آزادگي: 1) ترک شهوات:امام علي (ع) ميفرمايد:
هر کس بتواند خواستههاي نفساني را ترک کند، آزاده است. (49)
2) زهد:امام علي (ع) ميفرمايد:
کسي که در دنيا زهد (زهد يعني اينکه در عين توانايي مالي بتواند مثل افراد ضعيف جامعه زندگي کند) بورزد، نفس خود را آزاد و خداوند را خشنود کرده است. (50)
3) کسب حلال:امام علي (ع) ميفرمايد:
از جمله توفيقات شخص آزاده آن است که از راه حلال رزق و روزي خود را به دست آورد. (51)
4) دوري از رذایل:امام علي (ع) ميفرمايد:
انسان آزاده هميشه پاک و از مکر و دغل منزه است. (52)
5) منطق و استدلال:قرآن روي مسأله استدلال و منطق تأکيد فراوان دارد.
امام حسين (ع) خطاب به لشکريان عمر سعد فرمود: اگر دين نداريد لااقل آزاد مرد باشيد.
در منطق اسلام توجه فراواني شده است که: «به محتواي حرفها توجه کنيد نه اينکه ببينيد اين حرف را چه کسي زده است»
6) جوانمردي:
اسلام روي جوانمردي تأکيد فراوان دارد. حتي ناجوانمردي در ميدان جنگ را هم بر نميتابد. نمونه آن برخورد حضرت امير در جنگ صفين (نبستن آب به روي معاويه) و همچنين در کربلا که ابتدا امام حسين (ع) مسلط بر فرات بود، آب را بر روي دشمن نبست و...
مطلب سوم: حق اعتراض: بعضي از کشورها با تاکتيکهاي گوناگون و حتي صرف پولهاي فراوان سعي ميکنند تا يک گروه «اپوزیسيون» هدايت شدهاي را در کشور خود پرورش دهند. اما به برکت نظام فکري اسلام، ما به اپوزیسيون سازي نياز نداريم. فقط بايد قدري تدبير به خرج داد که به معاند و دشمن تبديل نشود.
وجود گروههاي مخالف در کشور و نوع برخورد مسالمت آميز حاکميت با آنها، ميتواند باعث خير فراوان براي کشور باشد.
اعتراض از حقوق اوليه انسانهاست. البته اعتراض داراي چهارچوبي است. من در اينجا متعرض نيت اعتراض کنندگان نميشوم. چه نيت خير داشته باشند يا شر، آنچه که مهم است آن است که اعتراض از يک سير و مطالبات منطقي برخوردار باشد و در ضمن آن، توهين و تهمت به ديگران روا نشود.
اصل 27 قانون اساس ميگويد:
«تشكيل اجتماعات و راهپيماييها، بدون حمل سلاح، به شرط آن كه مخل به مباني اسلام نباشد آزاد است»
بدون شک اين اصل براي افراد معترضي است که ميخواهند مطلبي را بيان کنند. اما چند شرط را ميتوان از دل اين اصل در آورد:
1) اين تجمع بايد بدون حمل سلاح باشد.
2) مخل به مباني اسلام نباشد. در خصوص مباني اسلام صحبتهاي زيادي شده است اما قدر متيقن آن است که؛ بر ضد اصول و فروع دين نباشد. يعني کسي حق ندارد تجمعي به راهاندازد و نبوت، نماز و... را انکار کند و بگويد من معترض هستم که مردم در مساجد نماز بخوانند!
تجمعات مردمي که در اعتراض به عملکرد افراد و نهادهاست هيچ ربطي به مباني اسلام ندارد و اگر بيم آشوب و حمل سلاح نباشد، مشکلي نخواهد داشت.
اما در خصوص تجمعاتي که مجوز آن را صادر ميکنند، اين مباحث ديگر مطرح نيست. زيرا با مشخص بودن زمان، مکان و مسئول اين تجمعات، ميتوان به خوبي از آثار منفي احتمالي جلوگيري کرد.
الف: نمونههاي تاريخي اعتراض: در سيره و سنت معصومين (ع) موارد فراواني يافت ميشود که خواص و مردم به قول و رفتار اهل البيت (ع) اشکال ميگرفتند و اعتراض ميکردند. اما اهل البيت (ع) با حلم و منطق به آنها جواب ميدادند.
در زیر نمونههايي را با هم مرور ميکنيم (53)
1) وقتي پيامبر در مرگ فرزندش ابراهيم گريه ميکرد، به او اعتراض کردند که:
چرا براي مرگ فرزندت ابراهيم گريه ميكني؟ مگر نگفتي كه ما گريه نكنيم؟ حضرت فرمود: «مرادم گريه نيست. مرادم از نهي، اعتراض و گلايه از خدا بود كه نهي كردم. »
2) در زمان عمر پارچههايي (برد يماني) به عنوان غنايم نزدش آوردند و او تقسيم كرد. بعد ديدند لباس خود عمر بلندتر است. مردم از پاي منبر اعتراض كردند كه مگر سهم خودت را بيشتر برداشتهاي؟ گفت: نه، بلكه سهم پسرم را خريدم و لباس بلندتري تهيه كردم.
3) اعتراضي كه انسان نسبت به خدا دارد بر ميگردد، به انحرافي كه نسبت به او داشته است. يعني عيب و نقص خودش را به او نسبت ميدهد و بعد شاكي ميشود، يعني انسان از خدا شكايت ميكند. يك سوء رفتار نسبت به خدا دارد و يك حسن ظن و تعلق نسبت به خودش دارد. اين دو وقتي در هم خلط شد، نتيجهاش اعتراض نسبت به خدا ميشود.
4) ابن شهرآشوب ميگويد: اسحاق كندي ـ كه از فلاسفه اسلام و عرب بود و در عراق اقامت داشت ـ كتابي نوشت به نام تناقضات قرآن. امام عليه السلام به يكي از شاگردان او كه به محضرش شرفياب شده بود گفت: آيا در ميان شما مرد رشيدي نيست كه به گفتههاي استادتان كندي پاسخ دهد؟ شاگرد گفت: ما نميتوانيم به استادمان اعتراض كنيم. امام عليه السلام فرمود: از اينجا كه برگشتي با استادت به نرمي و مهرباني رفتار كن؛ آنگاه از او سوال كن، آيا ممكن است گويندهاي چيزي بگويد و از آن مقصودي غير از آنچه به ذهن مخاطب ميآيد داشته باشد؟
توضيح: شيوه اعتراض در اين حکايت مبتني بر احترام و مهرباني است؛ اما در عين حال، سوال بايد عالمانه پرسيده شود.
5) واقعه بيعت رضوان (54) كه حضرت شخصي را فرستاد تا پيامي از آنها در اين باره بگيرد، شايعه قتل او به پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم رسيد. حضرت عزم جنگ نمود، البته قريش گرفتن و دستگير كردن فرستاده پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم را كار سفيهان خود دانسته و در همان محل پيمان صلحي با پيامبر بسته شد كه از جمله شرایط آن اين بود كه مسلمانان به مدينه برگردند. مردم در اول امر به صلح اعتراض داشته، ولي كم كم فواید آن براي همه روشن شد.
از بركت همين كار باعث گرديد كه بيش از پيش مردم به اسلام گرويده و بر شمار مسلمانان افزوده و منسجمتر شوند.
6) در زمان رسول الله (ص) آزادي بيان بود، به رسول خدا اعتراض كردند و حضرت پاسخ قانع كنندهاي داد، ولي در زمان امويه خفقان بود تا جایي كه ابوذر و حجر بن عدي را به خاطر اعتراض به اينكه «نبايد به حضرت علي (ع) ناسزا گفت» اعدام كردند.
7) وقتي علي (ع) اموال بيتالمال را مساوي تقسيم ميكند، اعتراض ميكنند. ميفرمايد:
لَوْ كانَ الْمَالُ لِي لَسَوَّيتُ بَينَهُم فَكيفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّه (55)
ترجمه: اگر مال شخصي من بود، به طور مساوي تقسيم ميکردم، اينک اين مال، مال خداست [يعني حساب و کتاب بايد پس بدهم و در دست من امانت است، پس به طريق اولي بايد مساوي تقسيم کنم]
8) شخصي نزد علي (ع) اقرار به سرقت كرد. حضرت پرسيد: قرآن بلدي؟ گفت: بله، سوره بقره، را بلدم. حضرت از قطع دست او صرف نظر كرد. مورد اعتراض قرار گرفت كه چرا حدود خدا را تعطيل كردهاي؟ فرمود: اگر با اقرار بود امام حق دارد به عللي صرف نظر كند، ولي اگر با بينه مطلبي ثابت شد بخشش به كلي ممنوع است.
توضيح: جوابهاي قانع کننده امام (ع)
9) در تنظيم صلح نامه «حديبيه» اختلاف است، گروهي ميگويند: شخص حضرت علي (ع) صلح نامه را نگاشت و در آن نوشت كه اين قراردادي است ميان محمد (ص) رسول الله و ميان قريش. سهيل بن عمرو نماينده قريش به عنوان «رسول الله» اعتراض كرد و گفت: ميان دعوا نرخ تعيين نكن. ما مشركان مكه اين لقب و عنوان را قبول نداريم و بايد به جاي آن (محمد بن عبداللّه) بنويسي. (56)
توضيح: پيامبر اعتراض مشرکان را وارد دانست.
10) تشويق معلّم: امام حسين (ع) به معلّم فرزندش 1000 لباس و 100 دينار داد، به طوري كه مردم اعتراض كردند. فرمود: أَينَ يقَعُ هَذَا مِنْ عَطَائِهِ يعْنِي تَعْلِيمَهُ (57)
توضيح: با اين جمله معترضين را قانع کرد که پاداش معلم بيشتر از اينهاست.
11) روزي عربهاي كوفه به حضرت علي (ع)اعتراض كردند كه دور ميز شما را يك مشت عجم گرفتهاند. حضرت (ع) عصباني شد و فرمود:
«امروز مطالبي را افشا ميكنم. به منبر رفت و درباره مرفّهان بيدرد عرب فرمود: آنها روي مخدّههاي خود مشغول خواب قيلوله هستند در حالي كه قومي (عجمها) در گرماي سوزان روز آماده ذكر خدايند. به خدا قسم رسول اكرم (ص) فرمود: روزي همين عجمها و موالي بر سر شما به خاطر اسلام شمشير خواهند زد، در حالي كه در ابتداي امر شما آنها را به اسلام دعوت كرديد و به خاطر كفرشان بر سرشان زديد. » (58)
12) ميان زن عرب و عجم اختلافي پيدا شد. نزد حضرت علي (ع) آمدند و حضرت تفاوتي قائل نشد. زن عرب اعتراض كرد. امام دو مشت خاك در دست گرفت و فرمود: «ميان اين دو مشت فرقي نمييابم.» (59)
13) خوارج و عبرتهاي بيشمار:
اشكال حاكي از عدم آگاهي خوارج از شرايط پذيرش حكميت و داوري حكمين است و فكر ميكردند، اميرالمؤمنين (ع) دست حكمين را درباره سرنوشت مسلمانان بازگذاشته است تا هر نوع بخواهند تصميم بگيرند. اميرالمؤمنين (ع) در پاسخ اين اعتراض فرمود: إِنَّا لَمْ نُحَكمِ الرِّجَالَ وَإِنَّمَا حَكمْنَا الْقُرْآنَ هَذَا الْقُرْآنُ إِنَّمَا هُوَ خَطٌّ مَسْطُورٌ بَينَ الدَّفَّتَينِ لَا ينْطِقُ بِلِسَانٍ وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَانٍ وَ إِنَّمَا ينْطِقُ عَنْهُ الرِّجَالُ وَ لَمَّا دَعَانَا الْقَوْمُ إلَي أَنْ نُحَكمَ بَينَنَا الْقُرْآنَ لَمْ نَكنِ الْفَرِيقَ الْمُتَوَلِّي عَنْ كتَابِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَي وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ "فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَ الرَّسُولِ "(نساء/59) فَرَدُّهُ إِلَي اللَّهِ أَنْ نَحْكمَ بِكتَابِهِ وَ رَدُّهُ إِلَي الرَّسُولِ أَنْ نَأْخُذَ بِسُنَّتِهِ فَإِذَا حُكمَ بِالصِّدْقِ فِي كتَابِ اللَّهِ فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ بِهِ وَ إِنْ حُكمَ بِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ وَ أَوْلَاهُمْ بِهَا (60)
در پايان ابن كوّا گفت: شما صدق فرمودي. اينك چرا برنميگردي جنگ را ادامه دهي؟ فرمود: منتظرم مدت سر برسد و پس از پایان مدت، مصمم به جنگيدن هستم. در اينجا ابن كوّا و ده نفر همراهش برگشتند و جزو ياران حضرت شدند و از دين خوارج توبه كردند. خوارج بعد از اين قصه 2 نفر ديگر را امير خود قرار دادند و در منطقه نهروان مستقر شدند. بار دیگر اميرالمؤمنين (ع) به سراغ آنان رفت و فرمود: چه دلتنگي از علي داريد. اعتراض داشتند و مطرح كردند، اميرالمؤمنين (ع) به تك تك آنها پاسخ داد. بعد فرمود: مطلب ديگري مانده؟ سكوت كردند و گروهي در حدود هشت هزار نفر صيحه زدند التوبة التوبة و به زير بيرق ابوايوب انصاري آمدند. امام مجبور شد با چهار هزار نفر باقيمانده بجنگد. جنگ به ظاهر تمام شد، ولي ريشه اين حزب در اعماق خانواده ماند؛ البته در بين هشت هزار نفر هم كساني بودند كه از ترس جانشان توبه كرده بودند.
خوارج به عنوان اعتراض به اميرالمؤمنين (ع) در مسجد كوفه جمع شده و در نماز جماعت شركت نميكردند و گاهي با شعارهاي تند و زننده مخالفت خود را علني ميكردند. روزي اميرالمؤمنين (ع) مشغول نماز بود كه ابن كوّاء (از سران خوارج) در نماز فراداي خود به عنوان اعتراض اين آيه را تلاوت كرد: وَ لَقَدْ أُوحِي إِلَيك وَ إِلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِك لَئِنْ أَشْرَكتَ لَيحْبَطَنَّ عَمَلُك وَ لَتَكونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ (زمر-65) (61)
توضيح:
1) حکمين ميبايست بر اساس يک ضابطه (قرآن) عمل ميکردند.
2) مناظره با خوارج، سران آنها و پاسخ قانع کننده
14) ام سلمه از كساني بود كه بعد از خطبه حضرت زهرا بلند شد و به ابوبكر اعتراض كرد و ابوبكر به خاطر اين اعتراض حقوق يك سال او را از بيت المال فطع كرد. [سفينه، ماده «سلم»]
توضيح: اين هم شيوه جواب به اعتراض توسط جناب ابوبکر.
15) عباد بن كثير به امام صادق (ع) به خاطر لباس فاخر و زيباي امام (ع) اعتراض كرد. امام فرمود: وَيلَك يا عَبَّادُ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ و در مورد ديگر به وضع اقتصادي توده مردم اشاره فرمود كه اگر وضعشان خوب باشد چنين و اگر بد چنان خواهد شد. (62)
توضيح:
داستان لباس فاخر امام چند مطلب در بر دارد: يکي: عوض شدن سطح زندگي مردم در زمان امام صادق (ع) بود. و ديگري اگر امام ميخواست به شيوه جدش علي (ع) رفتار کند چه بسا در چشم مردم تحقير ميشد. از اين رو در جايي فرموده: من زير اين لباس فاخر، لباس زبر و خشن پوشيدهام تا از ياد خدا غافل نشوم و اين لباس زيبا را براي آنهايي پوشيده ام که عقلشان در چشمانشان قرار دارد...
16) مالك اشتر هفتاد هزار سوار از كوفه براي اعتراض به تصرف نابجاي استاندار در حق الناس به مدينه حركت داد؛ گرچه عثمان اعتنايي به اين هجرت و راهپيمايي و اعتراض نكرد!!! (63)
توضيح:
با مدير متخلف بايد هر چه سريعتر برخورد کرد.
ب: انتقاد و جايگاه آن: شايد بتوان به جرأت گفت که در هيچ مکتبي انتقاد واجب نباشد به غير از اسلام. اسلام با برنامه امر به معروف و نهي از منکر که وظيفه همگاني است راه را بر سوء استفادههاي به ظاهر قانوني ميبندد. برای مثال در جايي يک مدير هر کاري ميخواهد، ميکند و سالهاست که کسي به او کاري نداشته است. با توجه به مراتب امر به معروف و نهي از منکر، گروهي ميتوانند به وظيفه شرعي خود عمل کرده و جلوي زيادهخواهي او را بگيرند.
موارد زیر نیز جستارهاي آزاد است که در اين زمينه آوردهام:
1) امام صادق (ع) انتقاد را بسان يک هديه ميداند و ميفرمايد:
أَحَبُّ إِخْوَانِي إِلَي مَنْ أَهْدَي إِلَي عُيوبِي (64)
يعني:«بهترين دوستان من کسانياند که عيوبم را به من هديه دهند.
در واقع انتقاد بايد به شکلي کاملن محترمانه باشد
2) ساواك پيشنهاد كرد، انتقاد از دولت آزاد است، لكن نام شاه و اسرائيل را نبريد و كلمه «اسلام در خطر است» را نبريد. امام در سيزده خرداد بيش از ده سطر در مورد اسرائيل سخن گفت.
توضيح: اين هم يک نمونه از آزادي! و انتقاد در نظام گذشته.
3) در قرآن شخص رسول الله (ص) مورد انتقاد قرار گرفتهاند: يا أَيهَا النَّبِي لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللّهُ لَك[ تحريم/1].
يعني: چرا چيزهايي که حلال است را بر خودت حرام کردهاي؟
4) سعد كه تصميم به گوشهگيري گرفته بود، به شدت مورد انتقاد رسول خدا (ص) قرار گرفت و حضرت به او فرمود: «با گوشهگيري چگونه در جامعه امر به معروف و نهي از منكر ميكني؟ سپس فرمود شبها بخواب و روزها غذا بخور و... ». (65)
5) در حديث ديگر امام جعفر (ع) در مقام انتقاد ميفرمايند: كانَ يقُولُ إِنَّ الْخَوَارِجَ ضَيقُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ بِجَهَالَتِهِمْ إِنَّ الدِّينَ أَوْسَعُ مِنْ ذَلِك (66)
يعني خوارج به دليل جهلشان بر خودشان تنگ گرفتند. دين تنگ نظر نبوده و داراي وسعت است.
6) انسان موحد ضمن اينكه همه قدرتها را از خدا ميداند، خودش را نيز آزاد ميداند. انتخاب گر ميداند. او به دليل شك كردن، پشيمان شدن و انتقاد كردن احساس ميكند كه آزاد است. او از آيات قرآن و آمدن انبيا و تهديدات و تشويقات آن بزرگواران درك ميكند كه ميتوان از هر راهي راه خودش را انتخاب كند. فَمَنْ شاءَ فَلْيومِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيكفُرْ[ كهف، 29].
7) ابوذر كنار كعبه فرياد ميزد و مردم را به اهل بيت (عليهم السّلام) دعوت ميكرد و از بني اميه انتقاد شديد كرد.
8) انتقاد پذيري و پذيرش پيشنهاد
قَالَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَن (ع):لَا تُكلِّمُونِي بِمَا تُكلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ (67)
با من به شيوهاي که با جباران سخن ميگویيد، تکلم نکنيد. [ يعني نترسيد و حرفتان را بزنيد]
9) اصالت دادن به ارزشها
ـ حاكم اسلامي اگر گناه و خلافي كرد، از عدالت ساقط و خود به خود منعزل ميشود بدون تشريفات و آحاد ملّت حقّ نظارت و انتقاد از او را دارند.
10) انتقاد حضرت علي (ع) از خريد منزل عالي كه شريح قاضي خريده بود يا انتقاد از مهماني عثمان بن حُنيف.
11) غلوّ، گاهي در ستايش است و گاهي در تحقير و انتقاد: فلاني فايدهاي ندارد، بايد فلاني را رها كرد، حَبِطَتْ أَعْمالُهُم [بقره/217].
12) قرآن به شدت از پيروي بدون علم انتقاد ميکند و چنين افرادي را در دادگاه عدل الهي مسئول ميداند.
13) در حكومت اسلامي: امر به معروف و نهي از منكر (نظارت عمومي و حق انتقاد كه مظهر دموكراسي است) به عنوان وظيفه است.
14) انتقاد از نقل عجولانه وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَي الرَّسُولِ وَ إِلي أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُم
ج: حدود نظارت: در فرهنگ متعالي تشيع نظارت از جايگاه ويژهاي برخوردار است. حاکمان به شکلي بايد هميشه ناظر بر کار زير دستان خود باشند. از طرفي مردم هم به نوعي بر کار همه ارکان حکومتي نظارت دارند. «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعيته»
بدون عنصر نظارت، چرخ توسعه و پيشرفت جامعه به چرخش در نخواهد آمد. و مشکلات يکي بعد از ديگري افزايش مييابد.
در زیر نمونههايي از نظارت و حدود آن تقديم حضور ميگردد:
1) قَالَ أَمِيرُ الْمُؤمِنِينَ(ع):مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ (ص) بِالْمُحْتَكرِينَ فَأَمَرَ بِحُكرَتِهِمْ أَنْ تُخْرَجَ إِلَي بُطُونِ الْأَسْوَاقِ وَ حَيثُ ينْظُرُ النَّاسُ إِلَيهَا (68)
پيامبر (ص) در مورد محتکران امر ميکرد که مال احتکار شده را به درون بازار ببرند [و به فروش رسانده و محتکران را به مردم معرفي ميکرد.
2) پيامبر اكرم(ص)به گدايان حرفهاي شلاق ميزد. (69)
3) حضرت در بازار مدينه طعام خوبي را ديد؛ جبرئيل وحي كرد كه با دست خود طعام را زير و رو كن. ديد زير طعام خرابي است، ناراحت شد و او را نهي فرمود. (70)
همين ماجرا بار ديگر واقع شد، كه زير طعام آب بود (نظير مرغ فروشيها كه شيلنگ آب را روي مرغها ميگيرند) فرمود: اين غش است و نهي فرمود. (71)
4) پيامبر(ص) خودشان بر بازار مسلمين نظارت داشتند. فروشنده، جنسهاي خوب و مرغوب را رو چيده بود و نامرغوبها را زير. پيامبر(ص) با دستهاي خودشان آنها را زير و رو كرد.
5) وظيفه نظارتي دولتمردان:
1-5 - وحدت اجتماعي بدون نظارت عمومي ممكن نيست و امر به معروف و نهي از منكر هم بر همه لازم است در شعاع فردي و هم بر يك گروه نظارت با امكانات مخصوص از طرف حكومت اسلامي به دليل دو دسته آيات:
الف)كنْتُمْ خَيرَ أُمَّةٍ[آل عمران/110].
ب)وَ لْتَكنْ مِنْكمْ أُمَّةٌ يدْعُونَ إِلَي الْخَيرِ وَ يأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ينْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكرِ[آل عمران/104].
به مالك اشتر: قَالَ أَمِيرُ المُؤمِنِينَ(ع): لَا يكونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِيءُ عِنْدَك بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ[نهج البلاغة، نامه 53].
«درستکار و بدکار نزد تو يکسان نباشند»
2ـ5 وظيفه قدرتمندان: الَّذِينَ إِنْ مَكنّاهُمْ فِي الأَْرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكرِ[حج/41].
«کساني که به قدرت ميرسند بايد: اقامه نماز، پرداخت زکات، امر به معروف و نهي از منکر نمايند»
مطلب چهارم: حق انتخاب: انتخابات حق مسلم جامعه است؛ به شکلي که بين چندين گزينه واجد شرایط، بتوان بهترين را انتخاب کرد. اگر اين جمله مصطلح (که بارها از مسئولان و مردم شنيده شده است که مخير بين بد و بدتر بودهايم) درست باشد بايد به دنبال نقص اصلي گشت.
نه سياهنمايي برخی افراد مغرض در اين زمینه واقعيت دارد و نه تقديس امر انتخابات از ناحيه بعضی ديگر. واقعيت آن است که قوانين انتخابات به شکلي است که نوعا آدمهاي ارزشي و توانمند نميتوانند به مقام وکالت مردم دست يابند. اين امر مستلزم واکاواي قوانين مربوط به انتخابات است که از حوصله اين مقال خارج است و ضرورت دارد تا در بحثي مستقل قوانين موجود و ضعف و نقصهاي آن را بررسي کرد و کاري کرد تا نخبگان حقيقي و توانمند بتوانند به عنوان وکيل مردم به شوراهاي شهر و روستا، مجلس، رياست جمهوري و خبرگان رهبري راه پيدا کنند.
آنچه که لازم است در اين مقال گفته شود، آن است که مردم حق دارند در يک انتخابات آزاد با راهکاري مناسب و بدون ايراد، وکلاي خود را انتخاب کنند.
به نظر ميرسد که دلسوزان نظام براي بقاي آن و ايجاد دموکراسي هر چه بيشتر، لازم است که قوانين و راهکارهاي انتخابات را مورد دقت و بررسي دوباره قرار داده و کاري کنند تا سبد مشارکت مردمي و ضريب اطمينان جامعه بيشتر شود. و الا در دراز مدت با مشکلات جدي مواجه خواهيم شد که شايد جبران پذير نباشد.
در اين قضيه هم نبايد خود را گول بزنيم؛ برخي طوري وانمود ميکنند که انگار همه مردم با نظام مشکل دارند. در مقابل عدهاي طوري مطرح ميکند که انگار افرادي که مخالف نظام هستند، کمتر از انگشتان دستند. هر دو نگاه جاهلانه و غير واقعي است. طبيعي است که در هر نظامي عدهاي مخالف (به هر دليل) وجود دارد. اگر از هر صد نفر يک نفر دشمن نظام باشد (اگر شما آمار پژوهشي بهتري داريد به من بدهيد برايتان دعا ميکنم)، دو نفر مخالف، 15 نفر موافق و 82 نفر جزو هيچ کدام از سه دسته فوق نباشند به ترتيب جمعيت آنان در کشور (بر اساس جمعيت 70 ميليون نفري) ميشود = 700هزار، 1 ميليون و 400 هزار،10 ميليون و 500 هزار، 57 ميليون و 400 هزار نفر.
يکي از راههايي که حکومتها براي بقا و ارتباط هرچه بيشتر خود بايد بپيمايند، همين مسير انتخابات است.
وقتي سليقههاي مختلف درگير انتخابات باشند و به تناسب وارد حوزههاي مختلف حکومتي شوند، چند حسن دارد:
1) در ناکاميها و موفقيتها سهيم هستند. هيچ گروهي نميتواند گروه ديگر را انکار و يا تضعيف کند.
2) مشارکت حداکثري ميشود.
3) با بررسي علت مخالفتها، ميتوان بسياري از مخالفان را به موافق و همراه تبديل کرد.
4) با ارائه برنامه و ايجاد کار و رفاه عمومي جمعيت مياني (خاکستري) را همراه و همگام کرد.
5) در اين صورت ميتوان دشمنان داخلي را مهار و کنترول کرد، بدون آنکه نياز به کار پليسي محسوس باشد.
6) در غير اينصورت:
موافقان ريزش خواهند کرد.
دشمنان انگيزه بيشتر پيدا خواهند کرد.
مخالفان به دشمن تبديل خواهند شد.
جمعيت خاکستري همراه و همگام نخواهد بود. و چه بسا تعدادي از آنان به دشمن و مخالف تبديل شوند.
کساني که مخالف بازنگري جامع در قوانين و راهکارهاي انتخابات هستند، يا عالمانه و يا جاهلانه به نابودي انقلاب کمک کرده و بهانه خوبي به دست دشمنان و مخالفان ميدهند.
در همه جاي دنيا نسبت به انتخابات اعتراضهايي صورت ميگيرد؛ اما تبديل آن به يک بحران چند ماهه نشان از ضعف، نقص، ابهام و نبود قانون مناسب دارد.
با گذر مختصري در سيره معصومين (ع) ـ که بخشي از آن در قسمت الف بند 3 همين بخش گذشت ـ در مييابيم که حتي مخالف و معاند هم در اسلام از حقوق برخوردار است. برای نمونه، خوارج در کمال ضديت با امام علي (ع) و تبليغات مسموم کلامي، همچنان از بيتالمال بهرهمند بودند. مگر زماني که دست به شمشير برده و به کشتن افراد بيگناه و ناامن کردن جامعه دست زدند. باز هم امير المومنين (ع) با آنها گفتوگو کرد و با تک تک آنها مناظره. تا حدود 8 هزار نفر توبه کرده و در نهايت با 4 هزار نفر جنگيد.
اسلام دين مدارا، منطق و استدلال است.
مطلب پنجم: عدم تبعيض: تبعيض در لغت به معني بعض بعض کردن است، اما در اصطلاح دانش جامعهشناسي، موقيعتي است که افراد در برابر نقشهاي يکسان از مزاياي اجتماعي نابرابر برخوردار ميشوند. همچنين حالتي که ويژگيها و معيارهاي انتسابي مبناي توزيع قدرت يا ثروت قرار گيرد، تبعيض ناميده ميشود. در شرايط تبعيض، فرصت تحرک اجتماعي يکسان براي افراد وجود ندارد و افراد در آموزش يا انتخاب شغل شرايط نابرابري دارند. از عواملي که به رشد تبعيض در جامعه کمک ميکند، جداييگزيني مکاني افراد جامعه است. تبعيض نژادي، تبعيض جنسي، تبعيض مذهبي و تبعيض سني از انواع رايج تبعيض هستند. (72)
اسلام درهيچ شرایطي، تبعيض (نژادي، قومي، جنسي، سني، زباني و... ) را نميپذيرد. بهترين افراد «باتقواترين افراد» هستند. شهروند جامعه اسلامي حق دارد در خصوص تبعيض اعتراض کرده و فرياد برآورد.
اصل 19 و 21 قانون اساسي در اين خصوص صراحت دارد. (پيشتر گذشت)
در روايات آمده است که: «الملک يبقي مع الکفر و لا يبقي مع الظلم». حکومت با کفر باقي ميماند، اما با ظلم و جور دوام نخواهد داشت. و تبعيض يکي از مظاهر بارز ظلم است.
اولين مبارزه پيامبر (ص) رفع تبعيض نژادي مرسوم در سرزمين حجاز بود. آناني که زن را کالا ميپنداشتند و يا انسانهايي را به بردگي ميگرفتند و يا اينکه قوم و قبيله خود را برتر از سايرين ميدانستند، بزرگترين دشمنان پيامبر (ص) شدند.
اما اسلام زن را به جايگاه واقعي خود رساند؛ درصدد آزادي بردگان برآمد؛ برابری و برادري را جايگزين تبعيض نمود.
مطلب ششم: حق دانستن: حس پرسشگري يک امر فطري است و محدود به زمان و مکان نيست؛ بشر با طرح سوال و تلاش براي جواب آن توانست قلمرو توانايي و دانايي خود را افزايش دهد.
پیش از دانستن، ابتدا شک براي انسان حاصل ميشود که آن شک به سوال تبديل و سرانجام دو اتفاق ممکن است واقع شود.
يکي: وارد بودن سوال که ممکن است به جواب برسد و ممکن است جواب آن چند قرن به درازا بکشد.
ديگر اينکه: بعد از مقداري فحص و تلاش متوجه بيجا بودن سوال شده و از آن صرف نظر ميکند.
به جز موارد اندکي از اطلاعات که طبقه بندي شده و محرمانه است، بسياري از امور، محرمانه نيست. برای مثال چه لزومي دارد حقوق افراد طي يک فيش کاملا محرمانه به خود شخص داده شود؟
چه لزومي دارد که با وارد شدن به يک سامانه مورد اعتماد، ندانم که دارايي فلان مسئول چقدر است؟ حقوق و دستمزد او چه ميزان؟ مدرک تحصيلي و سوابق شغلي او چيست؟ و...
امروزه در بسياري از کشورها (که به آنها ميگویيم «بلاد کفر») با مراجعه به سازمان مالياتي آنها و دادن نام و فاميل (برای مثال رئيس جمهور آنجا) ميتوان به پاسخ همه این سوالات دسترسي پيدا کرد و يک پرينت از آن داشت.
چه کساني از رانت زمين خواري استفاده ميکنند؟
چه کساني اطلاعات لازم در امور ثبت اسناد و احوال را در اختيار دارد؟
چرا يک مرکز بيطرف، علمي و فراجناحي براي آمار و پژوهش نداريم؟
چرا هر چه تلاش کني در پارهاي از امور آمار و اطلاعات به دستت نميآيد؟
چه کساني داراي شرکتهاي باد آوردهاند؟
چه کساني آقازادههاشان غرق پول و ثروت و گاه فساد است؟
چه کساني چون ارث پدر از امتيازات خاص برخوردارند؟
چه کساني مرتب به انگليس رفت و آمد ميکنند و...؟
و هزاران «چرا»ي ديگر! که بخشي از چراهاي موجود در جامعه بيپاسخند.
مگر نه اين است که «به حساب خود برسيد پیش از آن که به حسابتان برسند» جزو آموزههاي دين است.
اصولا شفاف سازي به ضرر چه کسي و به نفع کيست؟
اينگونه دانستن حق مردم است. والاّ ضعفهاي رقيب را به مردم بگویيم و بر ضعفهاي خود سرپوش بگذاريم، خواسته دين نيست.
مطلب هفتم: شايسته سالاري: نظام اسلام بر پايه شايستگي استوار است. در نامه 53 نهجالبلاغه به مالك اشتر موارد گوناگوني به عنوان ملاکهاي انتخاب مديران آورده شده که برخي از آنها عبارتند از:
سابقه مكتبي، سابقه خدمت، سابقه تجربه، سابقه خانوادگي، سابقه رفتاري، سابقه نظري و فكري، سابقه اجتماعي و...
قرآن نيز به موارد مختلفي از توانايي اشاره دارد که برخي از آن به اين قرار است:
علم و شناخت (بقره 247)، تخصص و تعهد (يوسف 55)، آمادگي در برابر تهاجم دشمنان (انفال 60)، عدالت در حکم (نسا 58)، حمايت از مستضعفان (نسا 75)
در روايات نيز به پارهاي از ملاکها اشاره شده است، از جمله:
شرح صدر، تشويق و تنبيه، سوء استفاده نکردن از بيت المال، احياي حق، لطف و محبت به مردم، پرداختن به امور مهم، نسپردن منصب به افراد ضعيف و...
به عبارتي در اصول مديريت از نظر اسلام خلأ وجود ندارد. آنچه که خلأش احساس ميشود عمل نکردن به قوانين اسلام است.
از حقوق اوليه مردم آن است که مسئولان ما بر اساس شايستهسالاري مديران را به کار گيرند، نه بر اساس قرابت حزبي، فاميلي و...
اگر به آموزههاي اسلام توجه نکنند، در دنيا بيآبرو خواهند شد و در آخرت مجازاتي سخت در انتظار آنان است.
مطلب هشتم: امنيت:امنيت از اهميت بالايي برخوردار است که حتي بدون امنيت، عبادت معنا ندارد. خداوند نعمت امنيت را در کنار عبادت ذکر ميفرمايد:
وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أَمْناً[بقره، 125].
امنيت خود داراي اقسامي است که جا دارد در جايي ديگر بدان پرداخت، اما در کل به چند دسته تقسيم ميشود: امنيت سياسي، فرهنگي، اقتصادي، اسيران و اقليتهاي مذهبي و...
اسلام براي امنيت جامعه توجه ويژه دارد تا جايي که براي جنايتکاران مجازاتهايي نظير شلاق، قطع عضو، تبعيد و اعدام هم در نظر گرفته است.
جامعه اسلامي بايد از امنيت برخوردار باشد تا در پرتو آن شکوفايي علمي و معنوي حاصل شود.
Moslem_soleymani@yahoo.com----------------------------------پاورقی:46) راغب اصفهاني، مفردات، تهران، مرتضوي، 1374، دوم، ج 2، ص 520.
47) بقره/ 247
48) بقره/ 247
49) تحف العقول ص 99
50) غرر الحکم حديث 8816
51) غرر الحکم حديث 9393
52) غرر الحکم حديث 1485
53) مطالب اين قسمت از نرم افزار توشه تبليغ، يادداشتهاي جناب محسن قرائتي اقتباس شده است.
54) بر اثر تأخير نماينده پيامبر در حديبيه اضطراب وهيجان عجيبي در ميان مسلمانان پديد آمد. وقتي خبر قتل عثمان انتشار يافت، مسلمانان به جوش و خروش افتاده، آماده انتقام شدند. پيامبر نيز براي تحكيم اراده و تحريك احساسات پاك آنها، رو به مسلمانان كرد و چنين گفت:
از اينجا نميروم تا كار را يكسره كنم.
در اين لحظه كه خطر نزديك بود، و مسلمانان با ساز و برگ جنگي بيرون نيامده بودند؛ پيامبر تصميم گرفت كه پيمان خود را با مسلمانان تجديد كند. از اينرو براي تجديد پيمان زير سايه درختي نشست، و تمام ياران او دست وي را به عنوان بيعت و پيمان وفاداري فشردند، و سوگند ياد كردند كه تا آخرين نفس از حريم آئين پاك اسلام دفاع كنند. اين رويداد، همان پيمان «رضوان» است كه در قرآن كريم چنين وارد شده است:
«خداوند از مؤمناني كه زير درخت با توپيمان بستند، خشنود شد، و از وفا و خلوص آنها آگاه بود، كه آرامش روحي كامل برايشان فرستاد، و آنان را به فتحي نزديك پاداش داد».
پس از پيمان، تكليف مسلمانان روشن شد، يا قريش به آنان راه ميدهند و آنان به زيارت خانه خدا موفق ميشوند، يا با سر سختي قريش رو برو شده و به جنگ خواهند پرداخت. قائدبزرگ مسلمانان در اين فكر بود كه عثمان ازدور پيدا شد، و اين خود طليعه صلحي بود كه پيامبر خواهان آن بود. عثمان مراتب را به عرض پيامبر رسانيد و گفت:مشكل قريش سوگنديست كه ياد كردهاند، و نماينده قريش در پيدا كردن راه حل اين مشكل با شما سخن خواهد گفت.
55) نهجالبلاغه، خطبه 126
56) بحارالأنوار، ج20، ص361
57) المناقب، ج4، ص66
58) مسلم بن عقيل، ص124، نوشته كمرهاي
59) خدمات متقابل، ص125 چاپ چيني
60) نهج البلاغه، خطبه 125
61) تهذيب الأحكام، ج3، ص35
62) كافي، ج6، ص443
63) مروج الذهب، ج1، ص694
64) كافي، ج2، ص639
65) بحار، ج67، ص129
66) منلايحضرهالفقيه، ج1، ص257
67) نهجالبلاغه، خطبه 216
68) توحيد صدوق، ص388
69) وسائل، ج18، ص577
70) وسائل، ج12، ص209
71) سنن ترمذي، ج2، ص398، حديث1329
72) از ويکيپديا، دانشنامه آزاد
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.