بازدید 12195

مسافر چين و ماچين!

دکتر غلامعلي رجايي، يادداشتهاي سفر
کد خبر: ۱۱۳۹۲
تاریخ انتشار: ۰۶ خرداد ۱۳۸۷ - ۱۸:۰۳ 26 May 2008
gholamalirajaee@yahoo.com
چهارشنبه 25/2/87 ـ ساعت 5 بعدازظهر

با اين‌كه دو ساعت به پرواز مانده، هنوز در محل كارم هستم. تا فرودگاه يك ساعت راه است و پرواز ما هم از فرودگاه امام خميني در جاده قم. سر وقت به فرودگاه مي‌رسيم و پس از دقايقي به هواپيما سوار مي‌شويم تا پس از پشت سر گذاشتن مسيري هفت‌ساعته، به پكن برسيم.

در مسير فرودگاه، همراهان من كه سه نفر هستند، با هم گپ‌هاي خودماني مي‌زنند. حرف همه از احتمال نرسيدن به فرودگاه با ترافيك احتمالي ورزشگاه آزادي است.يكي از همراهان خاطره خنده‌داري نقل مي‌كند كه در يك سفر، وقتي مي‌خواسته به فرودگاه برود و ماشين آژانس در منزل ايشان بوده با لباس راحتي آمده بيرون آپارتمان كه گلدان را در آن نيمه شب آب بدهد كه باد ناگهان در را مي‌بندد. مي‌گفت، با چه خجالتي همسايه‌ها را از خواب بيدار كرده و در را شكسته‌اند و با عجله خود را به پرواز رسانده است.

تا اين را شنيدم، به او گفتم: شبيه اين كار براي خيلي‌ها پيش مي‌آيد و هرجا كه لفظ «ان‌شاء‌الله» بر زبان نيايد، كار يك جاهايي گير مي‌كند و جالب اين كه در قرآن هم وقتي از باغداراني تعريف مي‌كند كه با اطمينان كامل مي‌گفتند: فردا صبح اول وقت مي‌رويم و محصولاتمان را حتما مي‌چينيم، چون اين امر را استثنا نكردند صبحگاهان توفاني وزيده و همه محصول آنان را چنان در هم ريخت كه كشاورزان زمينشان را نمي‌شناختند. قرآن مي‌فرمايد: «و لا يستثنون»؛ يعني هيچ احتمالي جز چيدن محصول ندادند و كار را با قاطعيت صد درصد تمام‌شده مي‌دانستند و خدا هم بنا بر سنت‌هاي خود، عجز آنان را آشكار ساخت. مولوي هم در اين‌باره چه زيبا سروده است كه:
ان‌شاءالله را نگفتند از بطر
پس خدا بنمودشان عجز بشر!
 
به دوستان گفتم: حضرت سيدالشهدا(ع) در دعاي عرفه هم شبيه همين مطلب را به خدا عرض مي‌كنند؛ خدايا منظور تو از فراز و فرودهايي كه براي من در زندگي پيش مي‌آيد، اين است كه مي‌خواهي خودت را به من نشان دهي؟ چقدر قشنگ است اين كلمه توحيد از كسي كه ذوب در توحيد شد و در عصر خونين عاشورا، آن همه از عالم و آدم كه نه، از خدا هم دلبري كرد! اينجاست كه كلمات و واژه‌ها نمي‌كشند و در خود مي‌شكنند و من هنوز در حيرتم كه امام حسين(ع) با خدا چه كرد كه اين همه محبوب جان‌ها شده است؟! دقايق نخست سفر من در اين نوشتار را ذكر نام و ياد امام حسين(ع) معطر و متبرك كرد.

بريدن در چند لحظه ممكن است!
هواپيما با يك ساعت تأخير طبق معمول با يك معذرت‌خواهي مهماندار هواپيمايي ايران‌اير از مسافران چيني و ايراني از جا بلند مي‌شود. به تابلوي روبه‌رويم كه دما و مسافت و ارتفاع پرواز هواپيما را نشان مي‌دهد، خيره مي‌شوم. در كمتر از چند دقيقه هواپيمايي كه روي زمين بود، در ارتفاع 4800 متري از سطح زمين پرواز مي‌كند. به مدد اين تكنولوژي!
 
چقدر راحت انسان مي‌تواند از زمين بكند و اوج بگيرد، ولي اي كاش اين كنده شدن‌ها از زمين و تعلقات مادي و علايق دنيوي كه آن همه انبيا آمدند تا اين يك كلمه را به آدم بياموزند و به قول امام ـ رحمت الله عليه ـ شيطان يك تنه جلوي همه آنها ايستاد و متأسفانه پيروز شد و بني‌بشر را جز عده كمي مؤمن موحد، از راه به در كرده و مي‌كند. در مناجات شعبانيه نيز همين آموزه آمده است: «الهي هب لي كمال الانقطاع اليك»؛ اشاره به همين كنده شدن انسان از همه چيز و به ويژه از خود دارد؛ در سفري از خود به خدا.
 
 و چه زيبا گفت آن عارف در پاسخ كسي كه به او مي‌گفت: فاصله ما تا خدا دو قدم است، يك قدم كندن از خود و گام ديگر، رفتن به سوي خدا كه نه، يك قدم بر نفس خود نه و ديگري در كوي دوست. اين گونه است كه فاصله ما تا خدا از بيت نفس يك قدم بيشتر نيست. پا روي نفس و خوديت خود كه گذاشتي، قدم ديگر لازم نيست، چون با ترك خود و نفس به خدا متصل شده‌اي، جدا كه بعضي عبارات به لحاظ محتوا با ده‌ها كتاب برابري مي‌كنند.

جاي دوري نرويم... مگر در قضيه كربلا حضرت حر ـ عليه‌السلام ـ همين يك قدم را برنداشت و چنين نشد؟ كسي كه آن همه سپاه شام و كوفه روي فرماندهي او حساب مي‌كردند و بخش عمده حادثه كربلا را هم او با راه بستن بر امام حسين(ع) فراهم كرد. لحظاتي به قول خودش تفكر كرد و خودش را مابين بهشت و جهنم سرگردان ديد و پشت پا به آن همه منصب و وعده و وعيد زد و پا روي خودش گذاشت و فرزند و غلامش را هم آورد و حسيني كرد.

و چقدر غريب است اين نام حر بين ما ايراني‌ها! شايد به اندازه انگشتان دست در بچه‌هاي شيعه ما نام زيباي حر نباشد. حيف نيست اين تابلوي قشنگي كه امام حسين به بشريت تا ابد نشان داده است و حر را حر كرده و پذيرفته است، از منظر و چشم جان و دل ما پنهان بماند؟

هواپيما هنوز دارد اوج مي‌گيرد و بالا و بالاتر مي‌رود، سرم را برمي‌دارم و به تابلو مي‌نگرم، باورم نمي‌شود در فاصله اين چند دقيقه نوشتن، اين همه هواپيما ارتفاع گرفته باشد! تابلو عدد 11300 متر از سطح دريا را نشان مي‌دهد! كاش كنده شدن‌هاي معنوي را هم مي‌شد به عدد و رقم درآورد تا انسان با ديدن آنها انگشت حيرت به دندان بگيرد و اوج گرفتن بعضي‌ها را ببيند.

تفاوت ساعت ايران و پكن
خلبان با ما صحبت مي‌كند و مي‌گويد: سه ساعت و نيم تفاوت ساعت ما با چين است؛ يعني الان در چين ساعت يك نيمه‌شب است. كاش وقت اذان صبح به وقت پكن را هم از خلبان مي‌شنيديم تا بدانيم كجا و چگونه بايد نماز خواند، ولي... .

به همين سادگي، سه ساعت و نيم از وقت جلو مي‌افتيم و از چهارشنبه وارد پنجشنبه مي‌شويم؛ در يك لحظه! اين است حكايت دنيا و مقررات انسان‌ساخته كه در يك لحظه مي‌شود ساعت را چند واحد جلو كشيد و از روزي به روزي ديگر وارد شد!

قضيه در ديگر امور اعتباري دنيايي نيز به همين سادگي است. ما هنوز در آسمان ايران هستيم كه ساعتمان را به وقت چين تنظيم مي‌كنيم؛ يعني مي‌شود در دنيا بود و براي آخرت كار كرد! وگرنه به قول معصوم، پل صراط از متن همين دنيا مي‌گذرد؛ يعني آخرت در متن دنيا نهفته است! و چه زيبا قرآن اين را به ما مي‌آموزد كه مي‌گويد: «و ان جهنم لمحيطه بالكافرين» جهنم در همين دنيا بر كافران احاطه دارد؛ يعني جهنم از همين دنيا آغاز مي‌شود و به آخرت مي‌رسد.

ديپلمات ديوانه!
يكي از همراهان ما در چين، آقاي علي‌محمد سابقي است كه مدت پنج سال را به عنوان رايزن فرهنگي ما در پكن بوده و اطلاعات خوبي از چين دارد. وي از چين‌شناسان خوب موجود در كشور ماست و در صندلي كنار من نشسته است.

از خاطرات دوران چهارساله‌اش در سريلانكا مي‌گويد و از رفتار عجيب و غريب يك ديپلمات ايراني كه با اين‌كه هيچ دست‌كمي از ديوانه‌ها نداشته، چند جا در خارج نماينده سياسي بوده است.
آقاي سابقي مي‌گفت: از طرف وزير خارجه وقت، دكتر ولايتي، جناب آقاي مصطفوي، رئيس كنوني سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي كه در اين سفر از قضا رئيس هيأت ما به چين است و يك نفر ديگر آمدند تا مراتب جنون او را كه آن همه به تهران گزارش شده بود، از نزديك ببينند كه ديدند، در جا به او ابلاغ شد، بار و بنه‌اش را جمع كند و به ايران بازگردد.

آقاي سابقي مي‌گفت: اين آدم اينقدر در مأموريتش بد عمل كرده بود كه براي مأموريت سوم، ناچار شد نام فاميلش را عوض كند تا كساني كه از گذشته او اطلاعات منفي دارند، متوجه ماهيت او نشوند! او با اين ترفند و حيله توانسبت به مأموريت سوم ديپلماسي خود برود! نمي‌دانم كساني كه اين جور آدم‌هاي عجيب و غريب نالايق را به اين سفرهاي حساس و سفارت و ... مي‌فرستند! چه مي‌خواهند به خدا و ملت و امام جواب بدهند.
آقاي سابقي مي‌گفت: آقاي مصطفوي در همان روزهاي نخست، وقتي متوجه رفتار نامناسب اين آدم شد، همه كساني را كه با او همكار بودند، در جلسه‌اي گرد هم آورد و رسما از يكايك آنان به خاطر تحمل رفتارهاي جناب سفير! عذرخواهي كرده بود كه در اين مدت نزديك به دو سال رفتار وي را كرامت‌مندانه تحمل كرده‌اند!

نام پايتخت چين، پكن نيست!
از آقاي سابقي راجع به وجه تسميه «پكن» ـ پايتخت چين با جمعيت يك ميليارد و چهارصد ميليوني ـ مي‌پرسم. مي‌گويد: در هفتاد سال پيش، نام قديمي پكن به «بي جينگ» تبديل شده است كه به معناي پايتخت شمالي است و هم‌اكنون در مركز چين كسي پكن را به كار نمي‌برد. وقتي از جمعيت پكن مي‌پرسم، مي‌گويد: روزها هفده ميليون جمعيت دارد و شب‌ها چهارده ميليون يعني مثل مسكو و پاريس و بعضي جاها مردم پس از پايان وقت كاري و اداري خود به بيرون از شهر مي‌روند و به اين ترتيب، با فرا رسيدن شب، سه ميليون نفر از جمعيت پكن كم مي‌شود.

مسلمانان پكن
آقاي سابقي مي‌گويد: جمعيت مسلمان پكن، حدود 350 هزار نفر است كه در 72 مسجد در پكن و حومه عبادات خود را به جاي مي‌آورند. جاي خوشحالي است در پكن كه «مائو» آن همه در ضديت با مذهب تلاش كرد، اين همه مسجد بنا شده باشد.

مسلمانان پكن دو هزار رستوران در اين شهر دارند كه به مشتريان خود غذاي اسلامي ارايه مي‌كنند و بنابراين، براي يك مسافر مسلمان در پكن، اصلا دغدغه خوردن غذاي پاك و حلال مطرح نيست.

انجمن اسلامي پكن!
در چين سازماني هست به نام «امور اديان» كه رئيس آن به هيأت دولت چين وابسته است و چهار انجمن مسلمان مسيحي بودايي و تائوئيسم را زير نظر خود دارد. اين انجمن كه پيروان مذاهب نامبرده را توسط رهبرانشان رهبري مي‌كند، رابط مسلمانان با دولت چين از طريق مركزي به نام انجمن اسلامي چين تمشيت مي‌شود. اين انجمن، متقابلا سياست‌هاي دولت چين را به مسلمانان ارايه مي‌كند. مركز انجمن اسلامي در شهر پكن است كه از طريق انجمن‌هاي اسلامي محلي، كارهاي خود را دنبال مي‌كند.
مسلمانان در سراسر چين پراكنده هستند، به گونه‌اي كه اگر در هر كجاي چين پاي بگذاري، اسم و رسمي از مسلماني مي‌بيني؛ بيشتر مسلمانان چين در دو منطقه «سين‌كيانگ» و «نينگ‌شيا» كه استان‌هاي خودمختار مسلمان‌نشين هستند، مستقرند.

اقليت‌هاي خودمختار در چين
از سياست‌هاي زيركانه دولت چين اين است كه اداره مديريت هر استان را به فراخور اقليت نژادي هر منطقه، به خود آنان واگذار و سياست‌هاي كلي دولت را ابلاغ مي‌كند تا آنها در چهارچوب اين سياست‌ها، استان و نطقه خود را اداره كنند. دولت چين حتي براي اقليت‌ها، دانشگاهي خاص راه‌اندازي كرده كه مركز آن در پكن است و در مراكز اقليت‌هاي خودمختار شعبه دارد.

در چين، 56 قوم هستند كه اداره آنها تحت يك چتر واحد حكومتي، كار بسيار دشواري به نظر مي‌رسد، اما اين چشم‌بادامي‌هاي زرنگ از پس آن به خوبي برآمده‌اند. روش چيني‌ها در كنترل نژادهاي پراكنده و گوناگون در چين، بها دادن و به رسميت شناختن خط، زبان، فرهنگ و آداب و تمدن و مذهب هر نژاد است. اين هويت‌بخشي به گونه‌اي است كه در چهارچوب سياست‌هاي حكومت و هيأت حاكمه چين، هيچ تضاد و مخالفتي ديده نمي‌شود. مديران حاكم بر اين استان‌هاي خودمختار كساني هستند كه هرچند از متن اين اقليت‌ها و نژادها برخاسته‌اند، اما تحت يك سياست واحد در همه دانشگاه‌هاي مخصوص اقليت چيني پرورش مي‌يابند كه در نهايت با همان سياست‌هايي كه فراگرفته‌اند، به مناطق خود بازگشته و بر مسند مسئوليت و مديريت امور مي‌نشينند؛ چين دو هزار دانشگاه دارد.

شنيده‌ام چند سال پيش، دولت چين در يك حركت ابتكاري، يكصد دانشگاه را از بين دو هزار دانشگاه به عنوان دانشگاه مادر و برتر برگزيده و براي آن دانشگاه‌ها نسبت به بقيه دانشگاه‌هاي چين اعتبارات بيشتري قرار داد؛ تجربه درخشان مديريتي در چين متعلق به عموم بشريت است.

پرواز بر فضاي سمرقند
ساعت دو بامداد به وقت چين است و ما در فضاي ازبكستان پرواز مي‌كنيم. تركمنستان را پشت سر گذاشته‌ايم. الان درست بر بالاي شهر سمرقند در پرواز هستيم. آقاي سابقي كه اين مسير را پياپي آمده و رفته است، يادآوري خوبي مي‌كند و مي‌گويد: به او مي‌گويم سمرقند، شهر تيمور لنگ است و اضافه مي‌كنم: همو كه حافظ رندانه پاسخ اين فاتح كشورگشاي آسيا و غيرآسيا را با يك بيت داد و هست و نيستش را با يك بيت شعر به سخره گرفت و به او فهماند كه هرچند اين همه راه را از سمرقند آمده و ايران را گرفته است ولي او دو شهر سمرقند و بخارا را به خال هندوي يار ترك شيرازي‌اش مي‌بخشد!

اگر آن ترك شيرازي به دست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم، سمرقند و بخارا را

معروف است تيمور، وقتي با حافظ كه اشعارش در بين مردم آن زمان دهان به دهان مي‌گشت، ملاقات و ديدار كرد و از او درباره اين شعر معترضانه توضيح خواست، اين رند شيراز خودش را با پاسخي رندانه از عتاب و عقوبت احتمالي اين فاتح مغرور، اما ادب‌شناس رها مي‌كند و به او مي‌گويد: سمرقند و بخارايي را مي‌بخشم كه تو در آن نيستي!
چه نكرده‌اند اين رندان با تاريخ حيات و ادب بشري! از اين بهتر نمي‌شود كسي مثل تيمور را از خطاب عتاب! به شوق و شيفتگي كشاند؛ آن هم با يك بيت! چه كرده است اين حافظ با تاريخ ما!
تور تابستان ۱۴۰۳
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱
انتشار یافته: ۰
سلام آقای رجایی
شما خودت دیر رفتی فرودگاه كسی چیزی نگفت حالا هواپیما تاخیر داشته برو خدا را شكر كن كه سر وقت نپرید وگرنه بلطیت پر.
بسيار ممنون از قلم زيباي نويسنده محترم در صورت امكان ادامه سفرنامه را هم چاپ كنيد با تشكر از سايت شما
امیدوارم خوش گذشته باشد. ولی نگفتید برای چی رفتید!
با تشكر از نويسنده محترم
البته در اشاره به موضوع جواب رندانه حافظ به تيمور يادآوري اين نكته خالي از لطف نيست كه حافظ بطور ماهرانه اي با جواب دو پهلو كه در آن از صنعت ايهام ادبي استفاده كرده هم رضايت و ابساط خاطر تيمور را بدست آورده و هم در لفافه به تيمور مي گويد كه جاي تو در ايران نيست بلكه سمرقند وبخارا مناسب حضور توست . اين هم به نوعي وطن پرستي و زيركي حافظ را در رساندن پيام به نسلهاي ما بعد خود را به ثبوت مي رساند!!

فارغ التحصيل رشته ادبيات دانشگاه پيام نور بندرلنگه
پس خدا خواهد نگفتنداز بطر پس خدا بنمودشان عجز بشر
اگر دنباله مطلب را بنويسيد ممنون مي شوم چون بنده هم 4 سال در چين بوده ام و گفتني هاي بسيار بسيار دارم
رجائی جان دوست قدیمی الان من درازبکستان هستم کاش میشد کاری کردکه این مردم بتوانند نماز یاد بگیرندکاش بتوانند تاریخ خود را که بزبان فارسی است بخوانند مردم سمرقندوبخاراوخیلی جاهای این کشور باستانی فارسی حرف میزنندولی نمیتوانندبخوانندوبنویسنداغلبشان هم مسلمان و به ان تعصب دارندرئیس جمهور محترم اینجا هم اهل سمرقنداست این همه فرصت برای کار وکمک به این مردم که مثل ایرانیان نجیب ومستقل هستندوجود دارد شما که از توانائیهایتان من مطلع هستم کاری را شروع کنید روی
من هم حساب کنیدمن اینجاتجارت میکنم .
می خواهم از اقای رجایی بپرسم آیا شما کاملا راجع به آن آقایی که آقای سابقی چین شناس مورد علاقه شما آنچنان از ایشان هتک حیثیت کردند ، به یقین رسیدید که اینچنین ناجوانمردانه و بدون تحقیق ایشان را با قلم گریز پایتان نواختید؟ برادرم جناب آقای رجایی آیا می دانید به گفته قرآن کریم هتک حرمت یک انسان مسلمان مساوی است با خراب کردن خانه کعبه؟ من هم آن آقایی که شما به ایشان بعنوان یک دیوانه! اشاره داشتید می شناسم و هم جناب آقای سابقی! اما اگر نبود جز رضایت خدا و ترس از عقاب بخاطر بردن آبروی یک مسلمان آنوقت به پاره ای از سجایای اخلاقی! جناب آقای سابقی اشاره می داشتم.ان شاء الله ایشان از آن آقا طلب حلالیت نماید تا خدا آبروی ایشان را حفظ نماید.چرا که خدا هیچ کسی را بدتر از مهلت دادن نیازموده است.
با سلام خدمت دانشجوی فارغ التحصیل رشته ادبیات.لازم است بدانید که در زمان حافظ سمرقند و بخارا بخشی از خاک ایران بوده و در این بیت هیچ ایهامی بکار نرفته است
سلام. دولت چین در حال در آوردن پدر مسلمانان چین خاصه مسلمانان اویغور است .همه مبارزان اویغور کشته و نخبگان آنها در زندان و دخترانشان به تاراج.
باتشكر از جناب آقاي رجايي و سايت بازتاب به خاطر انتشار اين سفر نامه ، لطفا بخش هاي بعدي را سريعتر روي سايت قرار دهيد.
سعيدي از تهران
جالب بود.
خوش به حالت بالاخره يك سفر رفتي
برچسب منتخب
# انتخابات ریاست جمهوری # مسعود پزشکیان # سعید جلیلی # دور دوم انتخابات