به گزارش «تابناک»، روزنامههای امروز پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ماه در حالی چاپ و منتشر شد که وامهای دردسرساز آقای شهردار، روز نکبت صهیونیستها در سالروز «یومالنکبه»، حلوفصل ابهامات هستهای و سرپیچی بیسابقه از ممنوعیتهای امریکایی و سهم انحصار تولیدکنندگان داخلی در قیمتهای گزاف لوازم خانگی در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
روزنامه رسالت در شماره امروز خود با تیتر هفته سر جایش میماند! نوشت: نمیتوان انکار کرد جدی گرفتن تبعات فرهنگی تصمیمات اقتصادی و اجتماعی امر بسیار مبارکی است. وظیفه فعالان و متفکران عرصه فرهنگ، حساسیت بر مرزهای فرهنگ است. این حساسیت الزاما به انتقادات دقیق و درستی ختم نمیشود، اما اصل حساسیت بر سر این موضوعات بجاست.
یکی از مسائلی که اخیرا به سویههای فرهنگی آن انتباه ویژه صورت گرفته است، تعطیلی شنبهها به جای پنج شنبههاست. باید دانست ورای تمام این انتقادات که بعضا قابل تأملاند، حسی وجود دارد که آسیبزاست و آن عبارت است از ترس از تغییر آنچه ما بدان عادت کردهایم. اینگونه احساس میشود که برخی از انتقادات برخاسته از این حس هستند و نه الزاما برخاسته از عقل محض. چه انتقادات به تعطیلی شنبهها وارد باشد و چه ناوارد، باید دانست اگر ریشه انتقاداتمان ترس از تغییر و تحول است، فرق چندانی با سنتپرستانی که در مقابل تمام مظاهر تمدن مدرن غرب قد علم میکردند، نداریم. برخی از ایراداتی که به این طرح وارد میشود عبارت است از تشبه به یهود، به هم خوردن منطق الهیاتی تقویم مبتنی بر هفته و سهروزه شدن تعطیلات پایان هفته. در مورد اول باید اشاره کرد که تعطیلی شنبهها کاملا نسبی و کمرنگ است نه یک تعطیلی مطلق و از این جهت شباهتی به تعطیلی شنبهها در دین یهود ندارد. در مورد دوم نیز این تعطیلی تغییری در نظم هفته ایجاد نمیکند چراکه پایان هفته حقیقی، همچنان همان جمعه و روز هفتم هفته است. با این وجود اگر شجاعت پذیرش تغییر را نداشته باشیم همچنان به اشکالتراشی ادامه خواهیم داد و از اصول نقد منطقی فاصله خواهیم گرفت. این شجاعت را باید از کسانی آموخت که علم و حکمت، تفکرشان را به خلاقیتی ناب و بدون مرز رسانده، عالمانی همچون آیتالله جوادی آملی که در جملهای موجز و متقن میفرمایند: «هدف از تعطیلی شنبهها تشابه به مخالفین نیست بلکه تعامل با آنهاست.»
فریدون حسن طی یادداشتی در شماره امروز جوان با عنوان فسادی از سالها پیش تاکنون نوشت: روشن شدن ابعاد پرونده فساد در فوتبال و اعلام اسامی افرادی که ردپای آنها در این فساد دیده میشود، یک فاجعه تمامعیار است. هرچند که فدراسیون فوتبال با تمام توان سعی دارد به همه القا کند که این پرونده مربوط به دو سال قبل و باشگاه مس رفسنجان است، اما وقتی نام رئیس کمیته داوران فدراسیون فوتبال و رئیس مسابقات سازمان لیگ فوتبال هم به میان میآید، آن وقت است که باید نگران شد.
ماجرا زمانی حساسیت بیشتری پیدا میکند که اعلام میشود این دو به همراه نفر سومی که نامش در میان است باید از سمتهای خود استعفا دهند که در غیر این صورت برکنار خواهند شد و این یعنی اینکه فسادی که میگویند مربوط به دو سال قبل بوده، همچنان ادامه دارد. طبیعی هم هست وقتی آنها از دو سال قبل در جایگاههایشان حضور داشته و دارند، فساد هم همچنان ادامه پیدا کرده است.
بگذارید بیپرده حرف بزنیم؛ وقتی خداداد افشاریان رئیس کمیته داوران متهم به فساد میشود، یعنی باید در چینش تمام داوران شک کرد. همچنین وقتی سهیل مهدی، رئیس مسابقات سازمان لیگ متهم به فساد میشود، یعنی اینکه باید در کل برنامهریزیهای مسابقات لیگ شک کرد. این درست همان چیزی است که رسانههای منصف سالهاست فریاد میزنند، اما به سیاهنمایی متهم میشوند. این همان فسادی است که سر تا پای فوتبال را فراگرفته و بیراه نیست اگر عنوان شود با کمی تحقیق میتوان پای بقیه از ریز و درشت را هم به آن کشید.
در این میان باید به این نکته توجه داشت که با وجود سروصدای به راه افتاده، موضوع به همین چند نفر و یک باشگاه و یک پرونده قدیمی ختم نشود. فساد فوتبال موضوعی است که تازه بخشی از آن بیرون زده، بخش کوچکی که دو مسئول اصلی فوتبال کشور را زیر سؤال برده و از کار برکنار کرده است و همانطور که عنوان شد ادامه و تحقیق بیشتر در خصوص آن حتماً به نتایج جالبتر و البته تأسفبارتر هم منجر خواهد شد. پس نباید اجازه داد همه چیز در میان هیاهو و سروصدا فراموش شود و مفسدان به راحتی از پاسخگویی فرار کنند.
شنیدهها حاکی از آن است، مجموع مبالغی را که دستکم سه باشگاه فوتبال ایران به «چند مدیر فدراسیون فوتبال ایران، تعدادی داور لیگ برتری و بیش از پنج خبرنگار» پرداخت کردهاند، ۷ میلیون دلار است و برخلاف ادعای مدیران شرکت مس و فدراسیون فوتبال، «فساد مالی» مذکور تنها مربوط به سال ۱۴۰۰ نیست و تا فروردین ۱۴۰۳ و فصل جاری لیگ برتر ایران نیز ادامه داشته است. چنین حجمی از فساد در نوع خود کمنظیر است. فسادی که امیدواریم مراجع ذیربط برای یکبار هم که شده به آن با قاطعیت رسیدگی کنند. فسادی که امیدواریم پرونده آن به سرنوشت پروندههای دیگر نظیر «ویلموتس گیت» و «دریافتهای آنچنانی فوتبالیها» دچار نشود که تشت رسوایی فوتبال از بام افتاده و صدای آن را همه شنیدهاند، پس جای هیچگونه اغماض و اهمال نیست، چراکه این پرونده برخورد قاطع میخواهد.
محمدصادق جنانصفت طی یادداشتی در شماره امروز جهان صنعت الماس درخشان ایران را ارزان نفروشیم نوشت: سیاستمداران ایرانی از دیرباز تاریخ تا امروز و به ویژه در یک سده تازهسپریشده درک نادرستی از جهان داشتند و براساس این درک نادرست برای خود تصوراتی آفریدند که این تصورات غیرواقعی و بافته شده با حریر رویا، آسیبهای جدی بر کسبوکار و معیشت و امروز و فردای ایرانیان زده است.
یکی از آسیبزاترین تصورهای سیاستمداران ایرانی این بوده و هست که شهروندان جهانی ساکت میمانند تا جمهوری اسلامی همه گرفتاریهای خود را در حوزه اندیشه، سیاست داخلی و سیاست خارجی حل کند سپس با هم برای استفاده از مزیتها حرکت کنند و آنگاه با یکدیگر به سوی پیشرفت و بهرهبرداری از طبیعت گام بردارند. این تصور نادرست و بسیار آسیبزننده معلوم نیست از کجا به ذهنیت ایرانیان حاکم راه یافته است، اما عینیت دارد و در عمل میبینیم که رفتارهای ویژه برای بهرهبرداری از مزیتهای ایران به شکل تاسفباری با درنگ انجام میشود. سرمایهگذاری ناکافی در بهرهبرداری از چاههای مشترک نفت و گاز و استفاده دیگران از این منابع یک مثال ملموس است.
مثال دیگر در اینباره، فراموشی تاریخی نسبت به بهرهبرداری از الماس درخشان ایران در شرق کشور است. سیاستمداران ایران چندین دهه است از اجرای طرحهای تهیهشده برای توسعه چابهار و مکران غفلت کردهاند و تصورشان این بود که هرگاه فرصت شد از این منطقه توسعهساز استفاده خواهیم کرد. پس از اینکه چین طمعکار و هوشمند به همراه رهبران احزاب پاکستانی توسعه بندر گوادر را به جایی رساندهاند که شاید ایران هرگز نتواند از چابهار همان کارآمدی را به دست آورد که در ذهنها وجود داشت. آیا پاکستان و چین همسطح ایران ماندند؟ آیا کشور کوچک قطر در همسایگی ایران همسطح شد تا ایران از نظر تامین سرمایه و تولید گاز از پارسجنوبی به این کشور برسد یا زودتر و تندتر شروع کرد و بازارهای جهانی را به تسخیر خود درآورد. آیا سرمایهداران آمریکایی منتظر ماندند ایران به تکنولوژی روزآمد استخراج و تولید نفت برسد تا پس از آن با تکنولوژی روزآمد و کارآمد از ماسهها نفت استخراج کند و تولیدش را به صدر تولید جهان رساند؟ میتوان از این دست مثالها فراوان زد و غصه خورد، اما این چه فایدهای دارد؟
حالا که رهبری هند به این نتیجه رسیده است برای توسعه تجارت با آسیای میانه و نیز روسیه به توسعه بندر چابهار نیاز دارد نباید الماس درخشان ایران را به ثمن بخس بفروشیم. باید در کنار هند، دیگر کشورهای جهان را برای سرمایهگذاری در این منطقه درخشان فرا بخوانیم.