تئاتر پارس يکي از قديميترين سالنهاي نمايش تهران است که اين روزها در خيابان لالهزار در وضعيتي بسيار نابسامان روزگار ميگذراند و مديران آن چشمانتظار ياري مسئولان و متوليان تئاتر کشور براي رفع مشکلات سالن هستند.
به گزارش خبرگزاري مهر، قديميترين سالنهاي نمايش شهر تهران در خيابان لالهزار واقع شدهاند که در گذشته رونقي خاص داشتند و پذيراي علاقمندان تئاتر بودند. تئاترهاي نصر، پارس و دهقان روزگاري محل اجراي آثاري برجسته در حوزه تئاتر ايران بودهاند.
گروهها و بازيگران حرفهاي تئاتر که همگي براي جامعه هنري کشور شناخته شدهاند، در اين سالنها فعاليت ميکردند. عزتالله انتظامي، علي نصيريان، جمشيد لايق، جمشيد مشايخي، داود رشيدي، محمدعلي کشاورز و برخي هنرمندان بزرگ که اکنون در ميان ما نيستند از جمله فعالان تئاترهاي لالهزار بودهاند.
اما اين روزها لالهزار ديگر شاهد آن روزها نيست و اثري از تئاتر دهقان هم باقي نمانده است. تنها چيزي که به چشم ميخورد انبارهاي لوازم الکتريکي است. گراند هتل نيز سرنوشتي همچون تئاتر دهقان داشته و تمام قدمت و ارزش خود را ميان گرد و غبار وسايل مغازهداراني که اجناس خود را آنجا انبار ميکنند به فراموشي سپرده است.
همين چند ماه پيش بود که خبر سرقت از تئاتر نصر همه اهالي هنر را متأثر کرد و در آن ايام چون تنور داغ بود قول و قرارهايي براي مرمت و بازسازي تئاتر نصر داده شد. سيزدهمين جشنواره بينالمللي نمايشهاي آييني سنتي نيز کار خود را از تئاتر نصر آغاز کرد و گروه بازسازي اين سالن قديمي تئاتر معرفي شد.
در آن ايام رفت و آمدها به تئاتر نصر زياد شد و گروه بازسازي و مهندسي طرحهاي خود را ارائه کردند. مسئولين و متوليان تئاتر هم از تلاش براي بازسازي و راهاندازي تئاتر نصر به عنوان يکي از گنجينههاي تاريخي تئاتر ايران خبر دادند و اعلام کردند روند بازسازي اين سالن گام به گام تحت نظارت و بررسي خواهد بود تا ديگر شاهد اتفاقهاي ناگوار از اين دست نباشيم.
اما اين روزها تئاتر نصر به علت بازسازي که مشخص نيست تا کي به طول خواهد انجاميد، بسته است. البته از ظواهر امر چنين برميآيد که بازسازي تئاتر نصر به فراموشي سپرده شده و گويا تنور ديگر داغي گذشته را ندارد. البته چندي پيش مدير کل هنرهاي نمايشي از تخصيص بودجه بازسازي تئاتر نصر تا اواخر تيرماه خبر داد که اميدواريم عملي شود.
اما اين روزها تنها نبض تئاتر در خيابان لالهزار نرسيده به تقاطع خيابان جمهوري با سختي و دشواري فراوان مشغول تپيدن است. وقتي در خيابان پرازدحام لالهزار قدم ميزنيم و از کنار کرکرههاي بسته تئاتر نصر عبور ميکنيم، به ورودي محصور در ميان مغازههاي الکتريکي ميرسيم.
بالاي اين ورودي نوشته شده «پاساژ پارس» و در دو طرف آن ويترينهايي به چشم ميخورد حاوي عکسهايي از يک نمايش. وقتي داخل ميشويم با يک باجه کوچک بليت فروشي مواجه ميشويم و آنگاه است که باور ميکنيم در مقابل ورودي تئاتر پارس با قدمتي حدود 65 سال ايستادهايم.
در چنين حالتي ياد و خاطره حضور بزرگان تئاتر و عبور آنها از راه پله باريک ورودي ساختمان براي اجراي نمايشهاي جذاب بر صحنه تئاتر پارس در ذهنمان تداعي ميشود. وقتي به انتهاي راهرو ميرسيم، سمت چپ راه ورود به پست صحنه نمايش و دفتر مديريت سالن در مجاورت آن است. مقابل ما فضايي بسيار فرسوده با سقف و ديوارهاي ريخته است.
ولي با همه اينها هنوز ميتوان خاطره ايام جواني را از گوش ديوارها شنيد. شايد اگر هر کدام از خشت و گل و آجرهاي اين بناي تئاتري قدرت تکلم داشتند زندگينامه پرشور خود را برايمان نقل ميکردند و حتما ميگفتند که بوي دستهاي احمد بهروزي، علي تقوايي، افشين يکه، اصغر زماني و حسين رنگينوند را هنوز به مشام دارند.
حتما براي ما بازگو ميکردند که غلامرضا اميري که سال 86 حين اجراي آخرين نمايش زندگي خود روي صحنه تئاتر پارس با تئاتر وداع کرد، چه روزهاي خاطرهانگيز را با آنها سپري کرده است. حتما ميگفتند اشکهاي آخرين اردشير سهرابي را که دو روز بعد از تعطيلي تئاتر پارس در فراق صحنهاي که دوست ديرينش بود جان به جانآفرين تسليم کرد.
وقتي به سالن تئاتر پارس وارد ميشويم اگر گروهي روي صحنه آن مشغول تمرين نباشند گمان ميکنيم وارد مخروبهاي شده ايم که سالهاست در آن نمايشي به صحنه نرفته است. صندليهايي که خود به اندازه عمر سالن قدمت دارند ديگر بعد از گذشت سالها توان پذيرايي از تماشاگران تئاتر را ندارند.
خانم ملکي مدير تئاتر پارس
روشنايي سالن بسيار اندک است و توصيف دوران کهولت تئاتر پارس را با زبان بيزباني براي ما بازگو ميکند. هر چه به انتهاي سالن نزديک ميشويم، فرسودگي و تخريب در صندليها، سقف، ديوار و کف سالن بيشتر ميشود. در انتهاي بخش همکف و زير بالکن فضاي سياه نشاندهنده سالها استفاده از بخاري براي گرم نگه داشتن سالن در فصل زمستان است.
از ميان راهرو فرسوده با سقفي که چوبهاي آن ديگر طاقت ندارند، وارد بالکن ميشويم. اي کاش اهالي تئاتر و نسل جوان در سالن حضور داشتند و وضعيت حاکم بر تئاتر پارس را ميديدند. گرچه فضاي دروني تئاتر پارس به لحاظ استاندارد از برخي سالنهاي کنوني تئاتر بهتر است و با تمام آسيبها هنوز صداي بازيگر را به گوشه گوشه تن فرسوده سالن هدايت ميکند.
ديدن زخمهاي به يادگار مانده از بيتفاوتي و بيتوجهي مسئولان بر جان تئاتر پارس هر بينندهاي را متأثر ميکند. آيا اينجا تئاتر پارس است که با تمام وجود سالها ميزبان هنرمندان بود؟ چرا نسبت به نابودي گنجينههاي تئاتري خود بيتفاوت شدهايم؟ چرا هيچکدام به نجواي سالنهاي تئاتر لالهزار که يک به يک نابود ميشوند گوش فرانميدهيم؟
ما که هنوز منتظر پاسخ مسئولان و متوليان تئاتر ايران درباره وضعيت نابهنجار سالنهاي تمرين اداره تئاتر هستيم، اين گزارش را با اميدواري به پاسخ مديران هنرهاي نمايشي به چراهاي اهالي تئاتر به پايان ميرسانيم و مثل سالنهاي تئاتر پارس و نصر منتظر ميمانيم.