عقرب سياه پس از آنكه با فشار دادن گلويم مرا خفه كرد بدنم را در زير تلي از خاك و برف خاك كرد.
به گزارش خبرنگار حوادث خبرگزاري فارس، نام عقرب سياه اين روزها به دليل پيگيريهاي خبرگزاري فارس در روزنامهها و رسانهها پررنگ شده و شايد امروز كمتر كسي باشد كه اين فرد شيطان صفت را نشناسد.
عقرب سياه كسي است كه براساس محتويات پرونده قضايي وي متهم است بيش از 30 زن و دختر جوان را به تپههاي اطراف تهران كشانده و به طرز وحشيانهاي اين افراد را مورد تعرض قرار داده است.
اين مرد جوان شيطان صفت تنها به تعرض به اين زنان و دختران جوان بسنده نكرده و در بسياري از موارد پس از سرقت تمام اموال و دارايي طعمههاي خود لباسهاي آنها را نيز به سرقت برده تا اين افراد نتوانند متواري شوند.
هستند در بين طعمههاي عقرب سياه افرادي كه به واسطه خشونتهاي متعدد اين فرد به صورت نيمه جان و بي جان رها شدهاند و به نوعي خواست خدا بوده كه زنده بمانند.
سارا 32 ساله سومين قرباني عقرب سياه است كه حدود 4 سال پيش براي اولين بار قرباني اين فرد شده و جسد بي جان وي در اطراف بخش فشافويه كشف شد.
خبرگزاري فارس در ادامه پيگيريهاي خود براي مشخص شدن سرنوشت اين فرد با يكي از قربانيان عقرب سياه كه نفر سومي است كه در دام وي گرفتار شده مصاحبه انجام داده است.
وي در تشريح چگونگي وقوع حادثه و همچنين حواشي متعدد جلسه دادگاه مطالبي را ميگويد كه در زير ميخوانيد البته بخشي از مصاحبه به دليل جريحهدار نشدن عفت عمومي و همچنين حفظ محتويات پرونده قضايي توسط خبرگزاري فارس حذف شده است و نام اين فرد به صورت مستعار در اين مصاحبه آمده است.
*لطفاً خودتان را معرفي كرده و بفرماييد چند سال سن داريد؟
من سارا هستم و 32 سال سن دارم.
*در چه تاريخي و در چه محلي طعمه عقرب سياه شديد؟
به درستي تاريخ دقيق اين حادثه خاطرم نيست اما 4 سال پيش زمستان بود كه در روزي كه به شدت برف باريده بود طعمه اين فرد كثيف شدم.
*واقعه را برايمان شرح دهيد؟
ساعت 11 صبح بود كه به بانك مراجعه كرده بودم و مقداري پول از بانك گرفته بودم و قصد داشتم به خانهمان بروم از آنجا كه پول همراهم بود يك پرايد را به صورت دربست گرفتم كه خودروي همين عقرب سياه بود.
* بعد چه شد؟
پس از چند دقيقه اين فرد به سمت عقب برگشت و يك سيني خرما را به سمت من گرفت و به من تعارف كرد من هم عزادار فوت يكي از اقوام بودم و به همين دليل براي احساس همدردي با اين فرد يكي از خرماها را برداشته و خوردم.
پس از آنكه فاتحه را قرائت كردم شروع به خوردن خرما كردم و پس از تنها چند لحظه كوتاه همه چيز دور سرم گشت و ديگر هيچ چيزي متوجه نبودم.
* هيچ چيزي را متوجه نميشديد؟
چرا به طور كامل هنوز به خواب نرفته بودم و هنوز روشني هوا را ميتوانستم احساس كنم.
* بعد از آن خاطرتان هست چه شد؟
عقرب سياه خودرو را به گوشه اتوبان هدايت كرد و از ماشين پياده شد و با يك وسيله كه بعداً متوجه شدم به آن شوكر ميگويند چندين بار به بدن من زد و ديگر از آنجا به بعد چيزي خاطرم نماند تا بالاي تپه سردي كه در فشافويه وجود داشت.
* چه طور شد كه بيدار شديد؟
نميدانم چقدر زمان گذشته بود زيرا ساعتم را از دستم باز كرده بود اما به محض آنكه به هوش آمدم ديدم روي تپهاي به صورت دراز كش رها شدهام و عقرب سياه در حال زدن ضربه با سنگ به گيجگاهم است.
* عكس العمل شما چه بود؟
بدنم هيچ گونه احساسي نداشت تنها گريه ميكردم از اينكه چرا لباسي بر تن ندارم حتي نميتوانستم خودم را تكان بدهم. نميتوانستم فرياد بزنم.
از او پرسيدم چرا اين كار را ميكند و مدعي شد من صورت وي را ديدهام و بايد بميرم تا او شناسايي نشود.
* فقط شما را با سنگ ميزد يا نه؟
نه فقط سنگ نبود بدنم بي حس بود اما متوجه شدم كه با يك پيچگوشتي دارد بدنم مرا سوراخ ميكند تمام بدنم غرق در خون شده بود.
* بعد از آن چه شد؟
سرم داد و هوار كرد و از من خواست تا روش كشتنم را انتخاب كنم گفت يا بايد مرا زنده زنده دفن كند يا اينكه من را زير چرخهاي خودروي پرايدش له كند.
به او گفتم من طاقت زجر كشيدن ندارم مرا خفه كن اما از تو يك درخواست دارم.
* چه چيزي از عقرب سياه ميخواستيد؟
به او گفتم داخل كيفم يك قرآن است و عكس پسرم تورو خدا قرآن را به من بده و اجازه بده با عكس پسرم وداع كنم اما او قرآن را به صورت من كوباند و عكس پسرم را هم پاره كرد و در قبري كه براي من كنده بود ريخت.
* عقرب سياه دست و پاي شما را بسته بود؟
بله عقرب سياه دستان مرا از پشت بسته بود مانند متهماني كه از پشت سر به آنها دست بند زده ميشود.
* پايتان را هم بسته بود؟
بله پاهايم را با شال و روسري سرم بسته بود و اجازه هيچ گونه تكان خوردني را به من نميداد.
* بعد چه شد؟
عقرب سياه شروع كرد به فشار دادن گلوي من و مرا خفه كرد.
* شما متوجه شديد؟
باورتان نميشود اما بالاي سر جنازه خودم ايستاده بودم و داشتم ميديدم كه گلويم را دارد فشار ميدهد اما هيچ كاري از دستم بر نميآمد.
* چگونه نجات پيدا كرديد؟
نمي دانم چقدر از زماني كه مرا خفه كرده بود گذشته بود اما به هوش آمدم و خودم را به پايين تپه برفي و سنگي كشاندم و رسيدم لب جاده اصلي.
* آنجا بود كه نجات پيدا كرديد؟
بله دقيقاً همانجا بود كه يك راننده كاميون ايستاد و پتويي كه در داخل خودروي خود داشت را به دور من پيچيد و بعد از آن هم با مأموران پليس و اورژانس تماس گرفت.
* چگونه خانوادهتان از موضوع با خبر شدند؟
بعد از آنكه حالم بهتر شد شماره خانوادهام را به مأموران پليس دادم اما آنقدر از سوي عقرب سياه شكنجه شده بودم كه خانوادهام با ديدنم مرا نشناخته بودند و مدعي شده بودند من دخترشان نيستم.
* شما در دستگيري عقرب سياه موثر بوديد بفرماييد چگونه اين كار را انجام داديد؟
من در دستگيري وي موثر نبودم بلكه در شناسايي منجر به دستگيري وي نقش داشتم.
* ماجرا از چه قرار بود؟
من با توجه به ديدن چهره وي توانستم از او چهره نگاري كنم و همين امر باعث شد ابتدا مرد جواني در اصفهان شناسايي شده و دستگير شود و بعد از آن هم عقرب سياه بر اساس همان چهرهنگاري يك سال و نيم بعد دستگير شد.
* شنيدهايم كه عقرب سياه در طول اين سالها طعمههاي خود را تهديد كرده موضوع از چه قرار است آيا صحت دارد؟
بله عقرب سياه بيشتر موارد از زندان رجايي شهر به من و مابقي زناني كه طعمه وي بودهاند تماس ميگيرد و مدعي ميشود اگر به دادگاه برويم و بر عليه او شهادت بدهيم ما را خواهد كشت.
* موضوع تهديدها را برايمان تعريف كنيد؟
ابتدا با من تماس گرفت و با لحني آرام مدعي شد اشتباه كرده و توبه كرده و در حال حاضر به يكي از قاريان قرآن در زندان تبديل شده است.
* شما به او چه گفتيد؟
به او گفتم حتي اگر قاري قرآن هم شده باشي بايد اعدام شوي زيرا تو وحشي هستي.
* برخورد عقرب سياه چه بود؟
به محض آنكه به او گفتم بايد بميري لحن وي تغيير كرد و شروع كرد مرا تهديد كرد و مدعي شد ميداند اسم فرزندم چيست و حتي در كدام مدرسه درس ميخواند.
* اين اطلاعات را از كجا به دست آورده بود؟
نميدانم اطلاعات شخصي من و 30 زن ديگر را چگونه به دست آورده است اما هربار با همين اطلاعات ما را تهديد كرده است.
* شما بعد از آنكه متوجه شديد از پسرتان خبر دارد چه كاري كرديد؟
به سرعت خانهام را تغيير دادم و مدرسه فرزندم را نيز تغيير دادم.
* تهديدهايش متوقف شد؟
نه بار ديگر با من تماس گرفت و مدعي شد "خيال كردي اگر مدرسه فرزندت را تغيير بدهي يا خانهات را جا به جا كني من نميتوانم پيدايت كنم " به شدت ترسيده بودم اما ديگر نميدانستم بايد چه كنم.
* روز دادگاه هم شما را تهديد كرد؟
بله اين فرد كثيف روز دادگاه هم زماني كه در حال رفتن به داخل دادگاه بود من و ديگر زنان را تهديد كرد كه ما را خواهد كشت.
* شما با عقرب سياه در دادگاه درگير شديد؟
بله من قصد داشتم تا با كيف دستيام ضربهاي به صورت او بزنم زيرا خندههايش ما را آزار ميداد اما به يكباره يكي از قضات به سمت من آمد و گفت اگر از كارهايم دست نكشم مرا بازداشت خواهد كرد.
* قاضي ديگر چه گفت؟
زماني كه ما از شدت ترس و وحشت ناشي از يادآوري آن لحظههاي سخت او را تهديد كرديم قاضي نيز از برخي از همكاران خود خواست تا صورت جلسهاي بنويسند كه ما عقرب سياه را تهديد كردهايم.
* شما به دفتر رئيس مجتمع هم رفتهايد؟
بله من و تعدادي از زنان به دفتر رئيس مجتمع آقاي افتخاري رفتيم و به او گفتيم قاضي پرونده نميخواهد اجازه بدهد كه ما در جلسه محاكمه حضور داشته باشيم ايشان هم به دفتر قاضي پرونده رفت و موضوع را حل و فصل كرد و قرار شد ما در دادگاه حاضر باشيم.
* خانم سارا شما درخواستتان از مسئولان قوه قضاييه چيست؟
من و باقي زنان از مسئولان قوه قضاييه ميخواهيم تا ما را از اين كابوس نجات دهند و عقرب سياه را به اشد مجازات برسانند.