قدس: 2 مرد تبهکار در زندان با هم آشنا شدند و به طراحی نقشه سرقتهای شبانه از خانههای ویلایی پرداختند.
دختر جوان نیمهشب در حال درس خواندن بود که مردی را روی نردبان دید و خونسردانه از وی پرسید: «دزد که نیستی؟!» چندی پیش دختری با پلیس 110 تماس گرفت و ادعا کرد، دزدی با قراردادن نردبان روي ديوار خانهشان قصد وارد شدن به حياط را دارد. دقایقی بعد پلیس خود را به خانه ویلایی رساند و دزد نردبانرو را در حلقه محاصرهانداخت.
دختر صاحبخانه به افسر تحقيق گفت: حدود ساعت 3 بامداد مشغول درس خواندن بودم كه سر و صدايي از حياط شنيدم. وقتي از پنجره بيرون را نگاه كردم، ديدم كه مردی حدوداً 45 ساله نردباني را روی ديوار خانه ما گذاشته و روي آن ايستاده و ميخواهد به داخل حياطمان بيايد كه از وي پرسيدم شما چه كسي هستيد و چه ميخواهيد، نكند كه دزد هستيد؟ آن مرد در جوابم گفت، من دزد نيستم. مش ماشاءالله هستم و براي نظافت آمدهام كه با سر و صدا كردن من و پدرم، وي نردبانش را برداشت و فرار كرد.
پس از انتقال متهم به همراه نردبانش به كلانتري، وي ادعا كرد: چند ساعتي پیش از سرقت مشغول مصرف موادمخدر از نوع شيشه بودم و در حالت طبيعي نبودم. نميدانم كه چه كار كردهام و نردبان نيز متعلق به من نيست و تاكنون هيچگونه سرقتي نكردهام.
در ادامه پرونده براي رسيدگي تخصصي در اختیار پايگاه سوم پليس آگاهي قرار داده شد و كارآگاهان با بررسیهای اطلاعاتی وقتی سابقهاي از جرائم وي بهدست نياوردند بااین تصور که دزد تکرو مشخصات جعلی داده است از وي انگشتنگاري انجام دادند.
بدین ترتیب نام اصلي متهم به نام «اصغر» با 12 سابقه سرقت لوازم داخل خودرو، مغازه و خانه به دست آمد. وی دراین مرحله به 5 سرقت خانه در محدوده يوسفآباد و شهرك والفجر اعتراف كرد و گفت: در زندان با مردی به نام «قربان» معروف به «محمد رشتي» آشنا شدم و بعد از آزادي، اتاقي را در منطقه دروازه غار اجاره كرديم و تصميم گرفتيم كه با سرقت، امورات زندگيمان را بگذرانيم. از طرفي چون اعتياد به شيشه داشتيم خرجمان خيلي بالا بود و اقدام به سرقت وسايل و لوازم داخل خودرو يا سرقت خانه ميكرديم و فرشهاي سرقتي را به مردی به نام «مصطفي» در جنوب تهران و گوشيهاي همراه را در برابر پاساژ علاءالدين ميفروختيم.
كارآگاهان مخفيگاه «قربان» را محاصره کردند و پس از يك عمليات غافلگيرانه وي را كه خواب بود، دستگير كردند و در بازرسي از خانه وی چند حلقه انگشتر طلا، چند عدد ساعت مچي گرانقيمت، 2 تخته فرش و مقاديري عتيقهجات كشف کردند.
«قربان» به سرقتهاي خود اعتراف كرد و گفت: بههمراه «اصغر» براي سرقت به محلهاي خلوت ميرفتيم و خانههايي كه حفاظ نداشتند و بالا رفتن از ديوار آنها راحت بود يا يكي از پنجرههايشان باز بود را مورد سرقت قرار ميداديم، ابتدا «اصغر» به داخل حياط ميرفت و در را باز ميكرد و من از طريق در وارد ميشدم و اقدام به سرقت وسايل كمحجم و گرانبها ميكرديم.
گفتوگو با دزد نردبانرو«اصغر» هنوز در توهم شیشه است و خیلی مکث میکند تا جواب پرسشها را بدهد:
چند بار سرقت کردهای؟12 بار
چرا در آخرين سرقت گفتی نظافتچی هستی؟ميخواستم آن دختر جوان سروصدا نكند و من خودم را مشماشاءالله معرفي كردم و گفتم براي نظافت آمدهام تا شك نكند و بيسروصدا فرار كنم كه وی بسيار باهوش بود.
چرا خودت را با اسم جعلي معرفي كردي؟نميخواستم سوابقم براي كارآگاهان مشخص شود. بههمين دليل اسمم را به دروغ گفتم كه سوابق و هويتم لو نرود.
چند سال است دزدی میکنی؟حدود 20 سال است سرقت داخل خودرو، مغازه، خانه و... انجام ميدهم.
زندان را دوست داری؟نه، به هيچوجه. فقط شانس ندارم و بعد از چند سرقت دستگير ميشوم و به زندان ميروم.
چرا با آزادی از زندان سر به راه نشدی؟وقتي از زندان آزاد شدم هيچكس به من كار نداد و به دليل اينكه از شهرستان آمده بودم، ديگر رويي براي برگشتن به خانه پدريام نداشتم و براي گذراندن زندگي دوباره مجبور به سرقت شدم.
در زندان درس عبرت نگرفتی؟در زندان با همه جور آدم روبهرو ميشوي، از كفزن و جيببر گرفته تا دزد مسلح. كافي است كه از هر دزد يك شگرد ياد بگيري، در عرض چند ماه به يك دزد حرفهاي تبديل ميشوي. در زندان اگر زمينهاش را داشته باشي شگردهاي ديگري ياد ميگيري و اصلاح نميشوي ولي اگر زمينهاش را نداشته و پشيمان باشي دست از خلاف برميداري.
اگر آزاد بشوي باز هم سرقت ميكني؟نميدانم، شايد دوباره به راه خلاف بروم، كسي كه 20سال از زندگياش را در زندان و مشغول سرقت بوده، ديگر راه برگشتي ندارد. كسي مثل من ديگر به سرقت عادت كرده و شايد سرقت برايش مانند يك شغل باشد.
چرا بعضیها خلافکار میشوند؟خودخواهي و حرص و طمع مهمترين دليل است كه آدم را به سمت خلاف ميكشاند. البته محل زندگي، دوستان ناباب و عدم نظارت پدر و مادر نيز بر ارتكاب جرم موثر است.
حرف دیگری داری؟اگر در راه خلاف بيفتي خواسته يا ناخواسته در اين راه ميماني و همه زندگيات جهنم ميشود؛ ترس از مامور، ترس از دادسرا، ترس از زندان و...