ایران: همزمان با انتشار گزارش تكاندهنده شكنجههاي دختر 8 ساله در خانه ناپدري، معاون دادستان تهران و سرپرست دادسراي جرايم اطفال دستور رسيدگي ويژه به پرونده را صادر كرد. صبح ديروز هم قاضي آذرتاش - بازپرس شعبه هفتم دادسراي اطفال - با حضور در بيمارستان تحقيقات ويژه قضايي را آغاز كرد.
وي كه براي بررسي وضعيت جسمي و پرونده پزشكي «هانيه» كوچولو در بيمارستان حضرت رسول(ص) حضور يافته بود به خبرنگار گروه حوادث «ايران» گفت: امروز صبح وقتي خبر و عكس دختربچه را در روزنامه ايران ديدم بشدت متأثر شدم. حال آنكه تأسف عميقترم از اين است كه چرا هيچ مرجعي گزارش كودكآزاري وحشتناك را به دادسراي اطفال – ويژه رسيدگي به پروندههاي كودكآزاري – ارسال نكرده بود. با اين وجود بلافاصله دست به كار شده و با دستور معاون دادستان براي رسيدگي به اين موضوع راهي بيمارستان شدم.
براساس اين گزارش، بازپرس آذرتاش بلافاصله همراه مسئول حقوقي بيمارستان و مأمور كلانتري 137 شهرآرا راهي طبقه چهارم شدند. «هانيه» با پيكر زخمخورده و نيمهجان در اتاقي سهتخته خوابيده بود. روي تخت اول نوزادي به چشم ميخورد كه مادرش نگران و مضطرب كنار تختش نشسته و دستان فرزندش را در دست گرفته و او را نوازش ميكرد.
در كنار بيمار تخت دوم هم چند عروسك و اسباببازيهاي رنگارنگ به چشم ميخورد. مادر اين بچه نيز بر بالين فرزند بيمارش آرام و قرار نداشت. هر از گاهي هم با بوسه و نوازشهاي مادرانهاش فرزندش را تسكين ميداد. اما وقتي به تخت سوم رسيديم با ديدن پيكر نحيف و درهم شكسته هانيه كوچولو قلبمان به درد آمد. تنهاي تنها بود. 8 ساله بود اما پنج، شش ساله به نظر ميرسيد. لاغر و ضعيف. صداي ناله ضعيفش به سختي به گوش ميرسيد. با شنيدن صداي بازپرس به طرف ما برگشت. ترس و وحشت در چشمان نيمه بازش موج ميزد و ناگهان دخترك به گريه افتاد. پرستار بخش بسرعت او را نوازش كرد و گفت: نترس دخترم، اينجا امن است و هيچكس تو را اذيت نخواهد كرد.
خانم پرستار سپس به آرامي گفت: «جناب بازپرس اين بچه از همه ميترسد. البته حق دارد.»
يكي از كارمندان بهزيستي كه هانيه كوچولو را به بيمارستان منتقل كرده بود به بازپرس گفت: «از حدود يك ماه قبل گزارشهايي مبني بر كودكآزاري و شكنجه دختر كوچولو به بهزيستي ميرسيد كه سرانجام با پيگيريهاي به عمل آمده راهي خانه مورد نظر شديم. اما مادر و پدرخوانده هانيه مانع ورود ما به خانه و ديدن دختر كوچولو ميشدند. از آنجا كه حكم ورود به خانه هم نداشتيم به طور قانوني نميتوانستيم وارد خانه شويم. البته يك بار هانيه را خيلي اتفاقي ديديم كه آن موقع وضعيتش وخيم نبود.
با اين حال همچنان پيگير وضعيتش بوديم تا اينكه متوجه شديم آنها اسبابكشي كرده و به محل نامعلومي رفتهاند. ديگر خبري از آنها نداشتيم تا اينكه غروب دوشنبه به دنبال تماسهاي يكي از همسايهها در جريان كودكآزاري قرار گرفتيم. اين بار به دستور بازپرس شعبه دوم دادسراي بعثت به محل زندگي هانيه در محله جواديه رفته و با مشاهده وضعيت دختر كوچولو، بلافاصله او را به بيمارستان منتقل كرديم. ناپدرياش هم به كلانتري منتقل شد. مادرش نيز به دليل اعتياد شديد راهي اردوگاه معتادان شد.
همان موقع ناگهان هانيه با شنيدن نام مادرش با صداي لرزان و چشمان اشكآلود او را صدا زد. «من مامانم را ميخواهم، مامانم كجاست؟» و...
خانم پرستار دوباره او را در آغوش گرفت و گفت: «مامان رفته داروهايت را بخره و خيلي زود برميگرده. و...» دقايقي بعد خود را به بالين هانيه رسانده و گفتم: هانيه جان خواهر و برادر داري؟
در حالي كه چشمان ورمكرده و كبودش پر از اشك بود گفت: نه، ندارم.
چه كسي كتكت زده؟- ناپدري!
مدرسه ميروي؟- نه نميروم. البته خيلي دوست داشتم اما اجازه نميداد به مدرسه بروم!
هانيه جان چيزي ميخواهي برايت بخرم؟ عروسك، اسباببازي؟ يا ...- نه هيچي نميخوام. فقط مامانم را ميخواهم. خسته شدم پاهام درد ميكند. پشتم درد ميكند. تورو خدا به مامانم بگين بياد من را بغل كنه و ...
در جريان تحقيقات مقدماتي، پرستار بخش به بازپرس گفت: «به خاطر ضربههاي شديد كه به كمر و پشت دخترك وارد شده و نيز سوختگيهاي شديد پاهايش، هانيه نميتواند راحت روي تخت بخوابد. ضمن اينكه نميتوانيم خيلي حركتش دهيم. چرا كه كيسه سرم و خون به او وصل است.
پس از بررسي وضعيت جسمي هانيه، بازپرس آذرتاش از پزشكي قانوني مستقر در بيمارستان خواست تا گزارش كاملي از وضعيت دختر كوچولو ارائه دهد.
وي نيز گفت: «وقتي هانيه را به بيمارستان آوردند از ناحيه هر دو دست شكستگيهاي متعدد داشت. همچنين آثار سوختگيهاي عميق و سطحي در اغلب بدنش از سر گرفته تا كف پا به چشم ميخورد كه احتمال عفونت شديد هم وجود دارد. بنابراين بلافاصله تحت مراقبتهاي شديد قرار گرفته كه اميدواريم با لطف خدا و تلاش تيم پزشكي بهبود يابد.
يكي از مسئولان بيمارستان نيز گفت: آنطور كه شنيدهايم مادر هانيه متكدي بوده و در شهر گدايي ميكرده. البته به خاطر اعتياد شديد وضعيت جسماني ناهنجاري داشته است. او با مردي به نام «حميد» - ناپدري – زندگي ميكند.
بازپرس دادسراي اطفال پس از تكميل تحقيقات در بيمارستان بلافاصله با مسئولان كلانتري 117 جواديه تماس گرفت و مطمئن شد متهم با دستور بازپرس دادسراي بعثت به زندان منتقل شده است. پس از هماهنگيهاي لازم، مقدمات انتقال مرد شكنجهگر به دادسراي اطفال، براي تحقيق و بازجويي فراهم شد و قرار است «حميد» بزودي تحت بازجويي قرار گيرد تا انگيزه اين ماجراي هولناك فاش شود.