خراسان: چه عروس زشت و بد ريختي! خدا شانس بدهد دخترهاي مردم اين طور راحت و بي دردسر شوهر پيدا مي کنند و به خانه بخت مي روند. اين پسر عموي تو هم يک جو عقل ندارد و با اين انتخاب احمقانه اش يک عمر بايد با زن بي اصل و نصبي زير يک سقف زندگي کند و ...!
پدر و مادرم حرص مي خوردند و از شب عروسي پسر عمويم اعصاب شان به هم ريخته بود. از شما چه پنهان آن ها سال ها انتظار مي کشيدند تا اميد به خواستگاري ام بيايد ولي پسر عمويم دنبال خواسته دلش رفت و به حرف بزرگ ترها گوش نکرد. مادرم که پس از ازدواج اميد خيلي عصبي شده بود به باور غلط خودش مي خواست مرا دلداري بدهد و مي گفت: اصلا نگران نباش، ان شاءا... يک خواستگار خوب و درست و حسابي برايت مي آيد و با برگزاري جشن با شکوهي چشم همه فاميل را در مي آوريم.
من در برابر اين حرف ها واکنشي نشان ندادم و سعي کردم خودم را بي تفاوت نشان بدهم تا اين که ما براي تعطيلات نوروزي از طريق تور مسافرتي به يکي از جزاير زيباي جنوب کشور رفتيم.در اين سفر با خانواده اي همراه شديم که از ظاهرشان معلوم بود وضع مالي بسيار خوبي دارند. آن ها ابراز محبت زيادي داشتند و پس از آشنايي اوليه مرا براي پسرشان خواستگاري کردند.پدرم معتقد بود که بايد به مشهد برگرديم و جلسه خواستگاري در خانه خودمان برگزار شود اما مادرم که مي خواست هر چه زودتر دامادش را به خانه عمويم نشان بدهد به آن ها جواب مثبت داد و پدرم را نيز راضي کرد.
در اين شرايط پدرم به يکي از دوستانش زنگ زد و با دادن نشاني خانه خواستگارم از او خواست تا تحقيقاتي انجام بدهد. دوست پدرم پس از ۲۴ ساعت نتيجه خوبي از تحقيقات محلي خود داد و من با ميثم محرم شدم. ما چند ساعت پس از بازگشت به مشهد مراسم عقدکنان را برگزار کرديم و از اين بابت خيلي خوشحال بوديم.
عروس جوان در دايره اجتماعي کلانتري جهاد مشهد افزود: افسوس که با اين ازدواج عجولانه سرنوشتم تباه شد. متاسفانه هنوز ۲ هفته از مراسم عقدکنان نگذشته است که متوجه شدم نامزدم به مواد روان گردان و کريستال اعتياد دارد و يک بيمار روحي و رواني است. او هم خودش را کتک مي زند و هم در طي همين ۲ هفته چندين بار مرا مورد ضرب و جرح قرار داده است. از او مي ترسم و مي خواهم طلاقم را بگيرم.
نمي دانم چرا خانواده ام با حرص خوردن از ازدواج پسر عمويم با اين عجله مرا به اين بلا گرفتار کردند.