یکی از مواردی که همواره در حوزه های گوناگون سیاسی و اجتماعی ایران مطرح شده، بحث وحدت و انسجام اجتماعی است که به رغم تأکیداتی که همواره در این باره وجود داشته، ایرانیان هیچ گاه نتوانسته اند در بحث انسجام اجتماعی به نتیجه مشخصی برسند.
به گزارش «تابناک»، یکی از دلایلی که اندیشمندان در این باره مطرح کرده اند، وجود فرهنگ عشیره ای و قبیله ای در ساختار جامعه ایرانی در تاریخ و تداوم آن تاکنون است.
بنا بر این گزارش، مبنای زندگی عشیره ای، مبتنی بر خویشاوندی است و این تعلق به یک ایل است که می تواند انسجام درونی را نگه دارد. در این سیستم، تک تک افراد به صورت اجزای جامعه، توان عقلایی فکر کردن را ندارند و تنها در صورتی که بزرگتر عشیره با زور یا منطق آنان را ناچار و یا اقناع کند که در قالب جمعی حرکت کنند، آنان موقتا روح جمعی پیدا می کنند و خود را متعلق به یک هویت می دانند، آن هم هویت های جزیره گونه ای که اتفاقا هیچ روح جمعی در آنان دیده نمی شود و به موزارت هم و نه در امتداد هم حرکت می کنند. غالبا دیده می شود که در فرهنگ عشیره ای، با از بین رفتن بزرگتر جامعه، جامعه دچار تلاطم و بحران می شود، به گونه ای که جمع کردن افراد پیرامون مفاهیم مشترک بسیار سخت و دشوار خواهد بود.
بنابراین، در چنین فرهنگ عشیره ای، فرد عقلانیت خود را تعطیل می کند و به عنوان یک عنصر مدیریتی در خدمت جامعه قرار نمی گیرد. در واقع، اهمیت این فردیت غیر عقلانی در تاریخ در جامعه ایرانی رشد پیدا کرده و مانع نهادسازی در کشور شده است، چرا که نهادسازی، قواعد مکتوب و همچنین رفتار قاعده مند نقش افراد را کاهش می دهد و قواعدی فراتر از تمایلات فردی ایجاد می کند که فردیت منفی و احساساتی جامعه ایرانی این را برنمی تابد.
افزون بر این، تداوم فرهنگ عشیره ای در نظام های سیاسی ایران، باعث به تأخیر افتادن تلقیات جمعی از منافع و اهداف ملی می شود و در نتیجه، فرهنگ حذف و بی اعتمادی و ناتوانی در ایجاد ارتباطات، استدلالی را رواج می دهد و بر خلاف زندگی همراه با عقلانیت، در زندگی عشیره ای به واسطه ساختاری که دارد، زندگی بشری در حد حفظ امنیت باقی می ماند و نمی تواند به مطالب توسعه ای دیگر بیندیشد.
گفتنی است، وحدت ملی که در اروپا، ژاپن و حتی در کشورهای آسیای شرقی در دهه های اخیر حاصل شده است، فراتر از احساس تعلق به زبان و آداب و رسوم و احساسات قومی و ملی بود. وحدت و انسجام این کشورها به معنای تلقی مشترک عقلی از خود و محیط بیرونی است؛ به عبارت دیگر، از تعلقات احساسی به تعلقات فکری رسیده اند.
بنابراین، می توان گفت که حرکت بر پایه غریزه و تطابق دادن خود به هر طریقی با شرایط جامعه و نداشتن اراده جدی برای تقویت عقلانیت، آفت انسجام جامعه ایرانی شده است و تا هنگامی که این فرهنگ عشیره ای در تار و پود جامعه ایرانی هست، سخن گفتن از انسجام اجتماعی و تفاهم واقعی ملی حاصل نخواهد شد و پافشاری برای چنین انسجامی، بیهوده خواهد بود. این در حوزه فرهنگ عمومی مردمان ایران است، بدیهی است که چنین روحیه ای درسیاستمداران ایرانی نیز وجود دارد و غوغاهای پیش از هر انتخاباتی نشانه بارزی از وجود چنین رویکردی در بین سیاستمداران ایرانی است. چنین روحیه ای با نزدیک شدن به انتخابات مجلس روز به روز در میان سیاستمداران پررنگ تر می شود و در روز ها و ماه های آینده به اوج خود می رسد.