سرویس اجتماعی ـ تاوان اشتباهات انسانهای بیمسئولیت را صورت و دست و
پای آب شده کودکانی میدهد که تنها یک نام از آنها مانده است و بس!
به گزارش «تابناک»، آن روز صبح، هنگامی که بچهها با خوشحالی و بوسهای بر صورت پدر و مادر به مدرسه میرفتند، هیچ کس نمیدانست این آخرین تصویر از لب خندان آنها باشد؛ آن روز کودکی، آرزوها و خاطرات این کودکان در شعلههای آتش بیتوجهی و غفلت همانهایی سوخت که سنگ آنان را به سینه میزنند و مدتهاست خبری از آنها ندارند.
بچهها در گرمای چراغی سوختند که قرار بود، در سرمای زمستان گرمشان کند؛ اما آنها را به زیر نقابهای نمدی کشید و نای رهایی از آنها را ربود.
رخدادی که برای این دخترکان و پسرکان مظلوم روی داد، نوعی جنایت بود. جنایت، تنها این نیست که با ضربه چاقو کسی را بکشی یا به روی کسی اسید بپاشی. اینکه در یک دبستان روستایی برای گرم کردن کلاس، غیرقانونی از چراغ والور استفاده شود، جنایت خاموش است.
کودکان درودزن، قربانی بیتدبیری و مدیریت غیر علمی آموزش و پرورش شدند؛ همچنان که پیش از آن در سال 83، سیزده کودک روستای سفیلان چهار محال و بختیاری در آتش بیسروسامانی این وزارتخانه سوختند.
دانشآموزان کلاس دوم دبستان شهید رحیمی روستای درودزن در فاصله یکصد کیلومتری شیراز، روز چهاردهم آذر سال 85 دور بخاری علاءالدین کلاس حلقه زده بودند که ناگهان بخاری آتش گرفت و فاجعه رخ داد.
اما جزییات این حادثه دقیق اعلام نشد. در مصاحبههای رسمی گفته شد که بر اثر شیطنت دانشآموزان، چراغ واژگون و نفت آن در کف کلاس پخش شد و شعلههای سرکش راه برون رفت دانشآموزان را بست؛ بچه ها از ناحیه صورت و دست به شدت دچار سوختگی شدند.
خبر آتشسوزی این مدرسه، تا پانزده روز پس از وقوع از سوی روابط عمومی وزارت اعلام نشد تا اینکه «نیازی»، رییس وقت سازمان بازرسی کل کشور در نشستی که جمعی از کارشناسان مسئول واحدهای ارزیابی عملکرد و پاسخگویی به شکایات سازمان آموزش و پرورش استانهای کشور در آن حضور داشتند، خبر را بیهوا اعلام کرد و چنین شد که خبر بعد ملی پیدا کرد؛ بنابراین، بچهها به مرکز سوختگی قطبالدین شیراز منتقل و توسط پزشکان این مرکز دولتی مداوا شدند.
این در حالی است که ترمیم سوختگی صورت نیاز به دهها بار عمل جراحی دارد. گاهی درمان بیش از ده سال طول میکشد.
مادر نرگس حیدری به خبرنگار ما گفته است: پس از این حادثه، بچههایی که سوخته بودند از سوی دولت بیمه شدند و هزینه سرویس مدرسه و مادریار را که در مدرسه از آنها مراقبت کند و کارهای شخصیشان را انجام دهد، هم پرداخت میکنند.
به گفته وکیل خانوادههای دانشآموزان، حکم محکومیت آموزش و پرورش فارس از سوی دادگاه صادر شده، ولی این نهاد در اجرای حکم، تأخیر و تعلل می کند.
بنا بر نظریه پزشکی قانونی، برای دانشآموزان صدمه دیده دیه تعیین شده است، ولی این پیگیری خانوادهها بوده که باعث شد پس از پنج سال، موضوع دوباره در رسانهها مطرح شود.
باید گفت، وزرا تغییر میکنند و مسئولان روابط عمومی عوض میشوند؛ اما نگاه وزیر و مسئولان به رسانهها تغییر نمیکند. از نظر آنها رسانهها تنها باید سخنرانیهای مقامات را پخش کنند و همه چیز را خوب و زیبا و در حال پیشرفت نشان دهند، ولی سرانجام طلسم این بیحرفیها شکست و دیه به در خانه آنها رسید تا شاید مرهمی بر زخمهای آنها باشد که در پنج سال گذشته، زندگیشان به کما رفته و جز خاطراتی تلخ برایشان نمانده است.
علی فرهادی، رئیس مرکز اطلاعرسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش از پرداخت دیه به این دانشآموزان گفت: سال 85 در پی آتشسوزی که در آن شش دختر و دو پسر دانشآموز سوختند، آموزش و پرورش به دستور دولت متولی رسیدگی به وضعیت آموزشی و وزارت بهداشت، متولی رسیدگی به امور درمانی آنها شد.
به گفته فرهادی، این خدمات شامل مشاورههای تحصیلی و درمانی و روانپزشکی و تأمین هزینههای تحصیل و درمان میشد که در این سالها، همه این خدمات ارایه شده است.
وی افزود: تا پایان دوره دبیرستان، حمایتهای این وزارتخانه پشت دانشآموزان خواهد بود حتی در برخی موارد، همه هزینههای اقامت این دانش آموزان که برای درمان به دیگر شهرها مراجعه میکردند، از سوی این وزارتخانه تأمین شده است. همچنین با هماهنگی سازمان تأمین اجتماعی، ماهانه حقوقی به خانواده این افراد تعلق میگیرد.
رئیس مرکز اطلاعرسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش، با اشاره به پرداخت دیه تصریح کرد: در اواخر سال 88، خانواده این دانشآموزان درخواست دیه کردند که در سفر دوم دولت به استان فارس، مقرر شد پس از تعیین دیه از سوی قوه قضائیه پرداخت شود.
وی ادامه داد: اواخر سال 89 حکم دیه به مبلغ 709 میلیون تومان تعیین و به استانداری فارس ابلاغ شد که از پرداخت دیه خودداری کردند و سرانجام وزارت آموزش و پرورش تصمیم به پرداخت دیه گرفت و این دیه با مشارکت بیمه ایران تأمین و به خانوادههای این بچهها پرداخت شد.
اما زندگیشان دور از چشم همه آدمهای خوب و بد زیر سقف کاهگلی خانه روستایی زیر سایه پر و بالهای شکسته پدر و مادر میگذرد، اکنون این بچهها شدهاند نقابدار و از پشت نقاب به تصویر کودکیهایشان روی تاقچه نگاه میکنند تا یادشان نرود چه شکلی بودند.
به هر حال، تاوان اشتباهات انسانهای بیمسئولیت را، صورت و دست و پای آب شده کودکانی میدهد که تنها نامی آن هم از روستایشان مانده است.