سرویس سیاسی ـ یکصد و شصت سال پیش در چنین روزهایی، بغض و کینه استبداد و استعمار در دهان مهد علیا، مادر ناصرالدین شاه، شاه جوان آن روز نجوا و به قلم شاه قاجار جاری شد و در حمام فین کاشان، شریفترین و مدبرترین مدیران ایران را از تاریخ ما گرفت.
میرزا محمدتقی خان امیرکبیر،فرزند کربلایی قربان بیگ فراهانی در سال ۱۲۲۲ قمری در هزاوه از توابع اراک (سلطان آباد پیشین) متولد شد. پدرش در دستگاه میرزا عیسی پدر میرزا ابوالقاسم قائممقام سمت آشپزی داشت. میرزا محمدتقی خان به دلیل هوش و استعداد کمنظیرش از همان دوران نوجوانی، مورد توجه میرزا بزرگ و سپس قائممقام فراهانی قرار گرفت و به ترتیب به سمت منشیگری آن دو دست یافت و به سرعت مورد توجه قائممقام و عباس میرزا نایبالسلطنه قرار گرفت. فریدون آدمیت در کتاب امیرکبیر و ایران از قائممقام نقل میکند که گفته است: «حقیقت من به کربلایی قربان حسد بردم و بر پسرش میترسم ... این پسر خیلی ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار میگذارد».
نخستین تجربه سیاسی میرزامحمدتقی خان، همراهی خسرومیرزا، فرزند نایبالسلطنه و هیأت همراه او در سفرش به روسیه تزاری بود. این سفر به دنبال قتل گریبایدوف، وزیر مختار روسیه در تهران و در شوال ۱۲۴۴ و به منظور عذرخواهی از واقعه قتل گریبایدوف انجام گرفت.
دومین مأموریت وی، رئیس هیأت سیاسی ایران به ارزنه الروم برای حل اختلاف مرزی میان ایران و عثمانی بود. در این مأموریت که نزدیک به دو سال طول کشید، افزون بر آشنایی با زدوبندهای سیاسی شرق و غرب و با دلیری خاصی، توانست اختلاف مرزی را به سود ایران پایان دهد و محمره (خرمشهر امروز) و زمینهای وسیع طرف چپ شطالعرب را ـ که مورد ادعای عثمانی بود ـ به ایران بپیوندد؛ به این ترتیب بود که این کار و پیشنهادهای مفید امیرکبیر، مورد عناد و حسادت حاجی میرزا آغاسی قرار گرفت.
هنگامی که محمد شاه فوت کرد، ناصرالدین میرزا ـ که قصد حرکت به تهران و نشستن بر تخت سلطنت را داشت ـ نمیتوانست حتی هزینه سفر خود و همراهان را به تهران تهیه کند. در این هنگام که امیرکبیر در تبریز و ملقب به امیر نظام بود، با ضمانت شخصی، پول فراهم کرد و ناصرالدین شاه را به تهران آورد، ولی درباریان حتی مهد علیا، مادر ناصرالدین شاه که در زد و بندهای سیاسی خارجی دست داشت، مخالف امیر بودند، ولی ناصرالدین شاه هر روز بر مرتبه و مقامش میافزود، تا جایی که ملقب به امیرکبیر و صدراعظم شد و در مدت کوتاهی که امیرکبیر صدراعظم بود (در حالی که ناصرالدین شاه در آغاز سلطنت شانزده سال داشت) با نبوغ خاص و احساسات پر شور میهن پرستی خود، کارهایی بس ارزنده کرد.
امیرکبیر در دوره کوتاه صدارت خود، اقدامات فراوانی انجام داد که مهمترین آن به قرار زیر است:ایجاد امنیت و استقرار دولت، تنظیم قشون ایران به سبک اروپایی، ایجاد کارخانههای اسلحهسازی، اصلاح امور قضایی، جرح و تعدیل محاضر شرع، راهاندازی چاپارخانه، راهاندازی دارالفنون، فرستادن ایرانیان به خارج برای تحصیل، ایجاد روزنامه و انتشار کتب، ترویج سادهنویسی و لغو القاب، بنای بیمارستان و رواج تلقیح عمومی آبله، بازسازی ابنیه تاریخی، مبارزه با فساد و ارتشا، ترویج صنایع جدید، استخراج معادن، گسترش کشاورزی و آبیاری، گسترش تجارت داخلی و خارجی، کوتاه کردن دست اجانب در امور کشور، تعیین مشی سیاسی معینی در سیاست خارجی و اصلاح امور مالی و تعدیل بودجه و پایان دادن به حیف و میل پول و منابع کشور توسط حکومتیها.
سالهاست ایران امروز به دنبال امیرکبیری جدید میگردد و بسیارند کسانی که تلاش کردهاند قبای گشاد امیر را بر تن خود بپوشانند و نیز بسیارند، کسانی که اطرافیانشان میخواهند لباس امیر را متناسب با قد و قواره آنها جلوه دهند؛ دریغ و افسوس که هر دو به خطا رفتهاند!
این گونه نیست که مدیر خوب و موفق نداشته باشیم، بلکه تفاوت در این است که امیرکبیر با پاکدستی و صداقت و گذراندن مدتی کوتاه، خدمات فراوان و عالمانه و ماندگاری به کشور کرد.
ظلم دیگر این که امیرکبیر تکبعدی دیده شود. امروز نام امیرکبیر بر جشنواره کارآفرینی نهاده شده که مسئول آن وزارت کار است، حال آن که نام امیر، بزرگتر و جامعتر از جشنواره مورد اشاره است و از آن ظالمانهتر، انتخابهای آلوده به ابهام این جشنواره است.
شاید از آن روی که این روزها، کار اقتصادی بزرگ، گره خورده به امتیازات دولتی است و کسی که میتواند امتیازهای بسیاری بگیرد، لابد میتواند خودش را برگزیده جشنواره هم جا بزند؟!
کارآفرینی و مدیریت واقعی، مفهوم شریفی است، همان گونه که امیر مدیر تاریخ ایران واقعا شریف بود.