بسم الله الرحمن الرحیم«الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا ان هدانا الله و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین سیما خاتمهم و افضلهم محمد و اهل بیته الطیبین الطاهرین سیما بقیة الله ارواح من سواه فداه بهم نتولی و من اعدائهم نتبری الی الله». سالگرد ارتحال رسول اکرم و شهادت سبط اکبرش امام مجتبی ـ سلام الله علیهما ـ است رسالت و امامت چهره ارتباط انسان کامل و جهان است و ولایت چهره ارتباط انسان کامل به خداست؛ بنابراین، جامع بین رسالت نبی اکرم و امامت امام مجتبی ـ سلام الله علیهما ـ همان جنبه ولایت آنهاست، گاهی به زبان ولایت با ما سخن میگویند و زمانی با زبان رسالت حرف میزنند.
هنگامی که با زبان ولایت سخن میگویند، میبینیم سخن از اتحاد نیست که وحدت است. میگویند: «حسین منی و انا من حسین»؛ این بیان ویژه سالار شهیدان ـ سلامالله علیه ـ نیست درباره امیرالمومنین ـ سلامالله علیه ـ هم آمده که نبی اکرم فرمود: «علی منی و انا من علی»؛ فرازهای نورانی زیارت جامعه که از برجستهترین زیارتهای مستند ماست.
اینچنین آمده است که ارواح اهل بیت و انوار اهل بیت یکی است و این ذوات مطهره کلمه واحدهاند. گاهی با زبان رسالت با ما سخن میگویند و میفرماید: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی». آنجا که سخن از کثرت است، با زبان رسالت و امامت سخن میگویند. آنجا که سخن از وحدت است، با زبان ولایت حرف میزنند و جامع بین رسالت و امامت همان ولایت انسان کامل است که گاهی به صورت رسالت رسول اکرم جلوه میکند و زمانی به صورت امامت امام مجتبی تجلی دارد. اصل رسالت این ذات مقدس و خلافت خلفایش در زبان و نیایش انبیای گذشته، عموماً و ابراهیم خلیل ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ به ویژه آمده است که در دعاهایش به خدا عرض کرد: پروردگارا فرمان ساختن کعبه را صادر کردی و این مطاف مسلمین و قبله بندگان تو به دست معماری چون من و دستیاری چون اسماعیل بنا نهاده شد ولی کعبه بدون رهبر سودمند نیست ﴿وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ﴾
پروردگارا برای اینکه قبله بندگان و مطاف عابدان و عاکفان از لوث هر ستمگری پاک باشد، پیامبری از میان اینها برانگیز که آیات تو را بر مردم تلاوت، مردم را عالم و آگاه و به نزاهت روح آشنا و دلهای اینها را تزکیه و تهذیب کند.
به پاس احترام به دعای ابراهیم خلیل ـ سلامالله علیه ـ خدای سبحان رسول اکرم را مبعوث کرد که نبی اکرم بنا بر این نقل فرمود: «انا دعوت ابی ابراهیم»؛ یعنی بعثت من عصاره دعای پدرم ابراهیم خلیل است، دعای جدم با رسالت من مستجاب شد و نشانه استجابت دعا هم در سورهٴ مبارکهٴ جمعه آمده است: ﴿هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی اْلأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ﴾؛ خدای سبحان در بین مکتب نرفتهها، انسان مکتب نرفتهای را برگزید که آیات الهی را بر مردم تلاوت کند. اولاً آنها را به نزاهت روح آشنا و کتاب و حکمت را فرا سوی آنها نصب کند و همان دعای ابراهیم به عنوان برنامه رسالت رسول اکرم تنظیم شد؛ با این تفاوت که در دعای ابراهیم تعلیم پیش از تزکیه آمده است و در اجابت ذات اقدس الهی، تزکیه پیش از تعلیم ذکر شد.
سرّ این تفاوت آن است که تزکیه مقدم بر تعلیم است و تعلیم، مقدمه تزکیه گاهی با دید مقدمه تعلیم قبل از تزکیه یاد میشود؛ مانند نیایش ابراهیم. گاهی تزکیه پیش از تعلیم ذکر میشود، چون مقدم است و هدف است مانند اجابت دعای ذات اقدس اله؛ اما بیان قرآن کریم این است، مردمی که اهل تلاوت نیستند در ضلال مبینند. آنها که با قرآن مأنوسند، اهل تلاوت قرآنند، ولی از معانی بلند قرآن بی خبرند، در ضلال مبینند. آنها که عالم تفسیر گویند و در علم نمیکوشند، به تزکیه بار نیافتهاند، در ضلال مبینند.
مجموع این سه امر هدف رسالت نبی اکرم است فرمود: «وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ» در صدر آیه فرمود جامعه بشری منهای وحی و رسالت از نظر عقل نظری امی است و در ذیل آیه فرمود، از نظر عمل در ضلال مبینند انبیا عموماً و خاتم انبیا ـ علیهم السلام ـ به ویژه آمدهاند که هم آن امیت را به علم تبدیل کنند، هم این ضلال مبین را به تطهیر و تزکیه و تذهیب نفس مبدل سازند هم ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ است تا امیت برطرف شود، مردم آگاه شوند هم ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ هست تا ضلالت به هدایت مبدل شود. قرآن کریم از لبه عربی مبین تا ﴿لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ﴾ حبل الله است آنچه که در چهره کتابهاست قرآن است و آنچه در ام الکتاب است، قرآن است و این فواصل دور را قرآن پر کرده است.
وقتی در لبه آیه قرار میگیریم، این چنین برداشت میکنیم که خدا در بین امیین حجاز پیامبر فرستاد، در بین مکتب نرفتههای حجاز رسولی را مبعوث کرد. وقتی جلوتر میرویم با کریمه ﴿إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ انس پیدا میکنیم. معلوم میشود سخن از عربهای حجاز نیست، سخن از تمام عرب زبانهاست ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ﴾ در این مرحله دوم، امیین بازتر میشوند، همه عرب زبانان عالم امیاند و این نگار به مکتب نرفته معلم است.
در بخش سوم و مرحله سوم وقتی به کریمه ﴿وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾ یا به کریمه ﴿ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ کَافَّةً لِلنّاسِ﴾ یا به آیه مبارکه ﴿تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیرًا﴾ میرسیم، میبینیم قلمرو رسالت نبی اکرم همه منطقه بشر نشین را پر کرد آنگاه سراسر جوامع بشر امیاند و این نگار به مکتب نرفته معلم است؛ گرچه در بین جوامع انسانی علما و فرزانگان فراوانی هستند نوابغ بشری چون مرحوم بوعلی و خواجهها هستند اما مرحوم شیخ الرئیس نسبت به علمای امامیه حکیم است، در پیشگاه نبی اکرم امی است.
خواجه طوسی در برابر مکتبهای عادی عقل هادی عشر است، ولی در پیشگاه وحی سماعی امی است. همه فرزانگان بشری هرچند نسبت به یکدیگر تفاوت و تمایزی داشته و دارند اما وقتی به وحی الهی سنجیده میشوند، همه و همه امیاند، آنگاه ﴿هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی اْلأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ در این مرحله سوم معنای بازتری را تفهیم میکند، وقتی از این مرحله سوم گذشتیم، وارد بخش چهارم شدیم. میبینیم خدای سبحان رسول اکرم را تنها برای رهبری جوامع بشری نفرستاد تا آنجا که سخن از اندیشه و فکر است، رسالت داد؛ خواه برای انسان خواه برای جن.
این خطاب ﴿فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ﴾ خطاب به جن و انس است، این تحدی عمومی سوره اسرا تحدی نسبت به جن و انس است ﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ اْلإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیرًا﴾ فرمود: جن و انس به این تحدی و به این مبارزه دعوت شدهاند و مقدور احدی نیست؛ نه از جن و نه از انس کتابی همتای قرآن بیاورند و برای اینکه از شیطنت جنیها بکاهند و از شیطنت شیاطین کاهش دهد، در این بخش از قرآن میخوانیم، وقتی رسول اکرم به رسالت بار یافت در آسمانها هم اثر تازهای پیدا شد که ﴿وَ أَنّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَسًا شَدیدًا وَ شُهُبًا﴾ مسئولین آسمان میگفتند با رسالت نبی اکرم، جلوی نفوذ شیاطین بسته شد.
شیطنت راهی به معارف غیبی ندارد؛ راه شیطنت شیاطین بسته شد و مانند آن در این بخش چهارم میفهمیم ﴿هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی اْلأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ یعنی سراسر اندیشمندان خواه از جن خواه از انس همه امیاند و رسول اکرم (علیه آلاف التحیة و الثناء) معلم است گرچه برای جن اندیشه هست؛ اما تا سطح تخیل و توهم از این مرحله که وارد مرحله پنجم میشویم، میبینیم در سطح فرشتگان، ملایکه آسمان آنها هم از شعاع رسالت رسول اکرم بهره میبرند و شاگرد این مکتبند و اگر جریان تعلیم اسماء مطرح است و اگر آدم به عنوان معلم فرشتگان معرفی شد آن شخصی است و نمونهای است از انسان کامل که کاملترین انسانها وجود مبارک نبی اکرم (علیه آلاف التحیة و الکرم) است.
اگر آدم معلم فرشتههاست، به پاس ولایتی است که در همان محدوده ولایت ولی الله الاعظم وجود مبارک رسول اکرم است. پس انسان کامل هم معلم فرشتههاست هم معلم انسانها.
در این بخش پنجم میفهمیم ﴿هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی اْلأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ معنای بازتری دارد. شاگرد در پیشگاه معلم امی است گرچه خود عالم باشد آن مقداری که نخوانده و نمیداند امی است آن مقداری که نمیداند، باید فرا بگیرد آن مقداری که نمیبیند، باید بنگرد هم در بخش علم امیاند هم در بخش نزاهت روح و عمل امیاند؛ بنابراین، وجود مبارک نبی اکرم از آسمان تا زمین از زمین تا آسمان معلم امیهاست و اگر فرشتگان مدبرات امرند و این مدبرات امیین مکتب نبی اکرمند و راه تدبیر را از معلمشان فرا میگیرند، آنگاه درست است که بگوییم «بیمنه رزق الوراء» آنگاه رواست که فرازهای زیارت جامعه را بخوانیم و بگوییم شما مجرای فیض خالقیتید. هیچ فیضی در پهنه آسمان یا در سینه زمین ظهور نمیکند، مگر به وساطت انسان کامل که گاهی به صورت رسالت رسول اکرم جلوه میکند و زمانی به صورت امامت امام مجتبی و دیگر امامان (علیهم آلاف التحیة و الثناء) و اگر خدای سبحان در بین امیین بشر رسولی مبعوث کرد و همگان را به علم و عمل دعوت کرد، به عدهای هشدار داد فرمود شمایید که از مکتب این معلم امیین بهره میبرید و بار وحی و رسالت به دوش شماست گرچه پیامبر جهانی است و دعوتش جهان شمول، اما آنها که در کنار سفره رسالت میآرمد گروه کمند ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ منت آن نعمت سنگین است فرمود من بر همه منت ننهادم من پیامبر جهانی را اعزام کردهام اما این بار سنگین مکتبش را مؤمنان راستین به دوش میکشند منت آن نعمت وزین است، خدای سبحان آسمان و زمین را نعمت میداند ولی منت نمیداند آب و هوا را نعمت میداند ﴿أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً﴾ ولی منت نمیداند، این نعمت آب و هوا برای گیاهان هضمش میسور است، برای حیوانات هضمش مقدور است برای انسانهای عادی تحملش و بهرهبرداریاش شدنی است.
اما نعمت وحی و رسالت مثل آب و هوا یا شمس و قمر نیست فهمیدن وحی و رسالت آسان نیست. عمل به وظیفهای که انبیا آوردهاند کار آسانی نیست. ایمان راسخ میطلبد. این بار امانت است که حملش میسور آسمانها نیست، مقدور سلسله جبال نیست، میسر سینه پهن زمین نیست فرمود: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ آشنایی با قرآن منت است. فهمیدن اسرار قرآن منت است. تهذیب روح و تزکیه دل منت است که مؤمنان راستین این بار را به دوش میکشند ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ﴾ و اما مومنانی که این بار وحی و رسالت را به دوش میکشند، کیانند؟
آیا صرف اعتقاد به خدا و قیامت کافی است آیا صرف نماز و روزه کافی است آیا صرف حج و زکات کافی است یا مهمترین بخش نعمت و منت مهمترین وظیفه مؤمنان در بردن بار وحی و رسالت حضور در مجامع عمومی است، وقتی خدای سبحان مؤمنان راستین را معرفی میکند میفرماید ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلی أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ فرمود مؤمنان راستین آنها که شاگرد این مکتبند، آنها که حاملان وحی و رسالتند آنها که این بار امانت را به دوش میکشند، آنها که حامل محصول ثقلینند، کسانیاند که اولاً به خدا و نبی اکرم مؤمن و معتقد باشند و ثانیاً در کارهای عمومی و اجتماعی صحنه را ترک نکنند آنجا که پیغمبر حاضر است با او باشند در امر جامع در امر عمومی در امر همگانی که به رهبری رسالت رسول اکرم تاسیس میشود، آن مجامع عمومی را ترک نکنند.
جنگ از مهمترین مسائلی است که به عنوان امر جامع است انتخابات جزء مهمترین مسائلی است جزء امر جامع است همهپرسی برای تحکیم نظام مذهب و دین جزء امر جامع است، تظاهرات علیه آل سعود جزء امر جامع است، شرکت در حماسهسازی حماسهسازان عاشورا جزء امر جامع است، حضور در مراسم عزاداری اهل بیت جزء امر جامع است.
فرمود مؤمنان راستین کسانیاند که در امر عمومی پیغمبر را تنها نگذارند آنکه در نماز فردی فرادی حاضر است آنکه روزه را فرادی میگیرد حج را فرادی میرود زکات را فرادی میپردازد به عبادات فرادی موفق است، ولی در امر عمومی بار ندارد او مؤمن نیست وقتی مؤمن نشد بار رسالت بر دوش او نیست.
وقتی حامل بار رسالت نشد ره توشه ندارد فرمود، رسول من اگر من منت نهادم این بار را به دوش مردان باایمان سپردهام، شرایط بار برداری را هم مشخص کردهام گفتم ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلی أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتّی یَسْتَأْذِنُوهُ﴾ جریان حنظله غسیل الملائکه … تا قرآن هست معاند دارد و تا عترت هست منافق دارد و همواره دین حاضر در صحنه است آن کس که در صحنه با دین هماهنگ و همسان نیست مؤمن نیست.
او بار رسالت را به مقصد نمیرساند. فرمود رسول من آنها که در امر جامع تو را تنها نمیگذارند مؤمنند آنها که اگر کاری داشتند با اذن تو حرکت میکنند مؤمنند اگر نیازی داشتند استیذان قبلی مصحح رفتن آنهاست مؤمنند آنها از تو اجازه میگیرند برای اهمیت حضور در صحنه در همین کریمه چند جا مطلب را به زبان گوناگون بیان کرد در صدرش بیان کرد در ساقه آیه بیان کرد در وسط آیه بیان کرد فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلی أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتّی یَسْتَأْذِنُوهُ﴾ این یک، ﴿إِنَّ الَّذینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ باز سخن از استیذان است این دو، آنگاه فرمود: ﴿فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللّهَ﴾ این سه، یعنی آنها که معذورند باید به تو اعلام کنند. عذر را با تو در میان بگذارند تا دیگران بفهمند آنها معذور بودند و جبهه نرفتند.
آنها معذور بودند در تظاهرات و انتخابات شرکت نکردند آن که مریض است، بگوید من مریضم اذن بگیرد و برود آنکه معلول است استیذان کند و نیاید تا جای خالی او سؤال تولید نکند آنگاه به رسول اکرم فرمود آنها که معذورند و در جنگ شرکت نمیکنند، آنها که معذورند در تظاهرات علیه آل سعود حضور پیدا نکردهاند، آنها که معذورند و در جریان حماسه علیه بیگانگان خلیج شرکت نکردهاند، چون فیضی از آنها فوت شد برای آنها استغفار کن ﴿وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ﴾ یعنی آنها فیضی را از دست دادند گرچه با اذن رفتهاند، هرچند معذور بودهاند اما فیض فراوانی از دستشان رخت بر بست برای بازسازی آن فیض از دست رفته استغفار کن ﴿وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ خدای سبحان گاهی ارزش شهادت را فوز عظیم میداند.
این ارزش نفسی است. به شهید میگوید تو اگر جان دادی و بهشت خریدی طوبی لک و حسن مآب گاهی به شهید میگوید، این فوز عظیم است ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾ گاهی به رزمنده میگوید، جنگ کردن مایه بهشت رفتن است. گاهی به شهید میگوید شهادت مایه بهشتی شدن است و مانند آن گاهی به جنگنده میگوید تو رحمتی گاهی به یک نیروی اعزامی میگوید تو رأفتی در اینجا خدا نفرمود آنکه جان داد به فوز عظیم میرسد، به فضل عظیم میرسد نظیر آیات دیگر سخن نگفت آن آیات دیگر برای بررسی خود جنگ است برای بررسی شهادت خود شهید است اما این آیه برای برقراری نظم جوامع بشری است.
خدا فرمود این چنین نیست که من تماشاگر فساد مفسدان باشم فقط آنها را به جهنم بترسانم آنها که ﴿أَلَدُّ الْخِصامِ﴾اند آنها که موعظه در آنها اثر نمیکند اگر من بگویم ﴿لَبِئْسَ الْمِهادُ﴾ در آنها مؤثر نیست اگر بگویم ﴿مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ﴾ در آنها مؤثر نیست زیرا فرمان تقوا به انسانی که عزیز بیجهت است، مؤثر نیست خود قرآن فرمود دستور تقوا در اینها اثر نمیکند و اگر فرمود: ﴿مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ﴾ ﴿فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ﴾ به منظور موعظه نیست، زیرا گروه مفسد که موعظه ناپذیر است با این کریمه ﴿فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ﴾ پوزخند میزند و این آیه را استهزاء میکند.
در اینجا ﴿فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ﴾ یک تهدید اخروی است اما تهدید دنیاییاش این است ﴿وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبادِ﴾ یعنی اگر آل سعود حرم مطهر خدا و حرم مطهر رسولش را به اسارت گرفته است و موعظه در او اثر نمیگذارد و آن جمعه خونین را در تاریخ به عنوان لکه ننگ بر دامن وهابیت برای همیشه ثبت میکند، این چنین نیست که خدای سبحان به تظاهرات بسنده کند به برگزاری مجالس سوگ و ماتم و به گرامیداشت خاطره گرانبار شهدای جمعه خونین بسنده کند و بس میگوید ﴿وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْری﴾.
اینکه شما میبینید ایران اسلامی مشمول این آیه است مشمول رحمت خداست اینکه میبینید، هر روز از یک استان حماسهسازان علیه بیگانگان خلیج میکوشند، مشمول این آیهاند خدای رئوف دلهای رزمندگان را مشتاق شهادت میکند، نخست دلهای خاندان معظم شهدا اسرا مفقودین را تسلی میبخشد. دوم، هم در آن رفتن هم در این بازگشت مقلب القلوب دلها را در اختیار دارد. سوم تا جوامع بشری را از تکرار خاطره جمعه خونین برهاند به عنوان نتیجه تا خلیج و امثال خلیج را از نامهای استکبار جهانی امن و آرام کند به عنوان نتیجه اگر پیغمبر نبی رحمت است، رحمتش را جبههروندهها رحمتش را کمک کنندگان به جبهه رحمتش را رزمآوران ما رحمتش را خاندان گرانقدر شهدا و اسرا و مفقودین به ما ارائه دادهاند.
خدا یک وقت میگوید شهادت فوز عظیم است. یک وقت میگوید رحمت به جامعه است وقتی فرمود: ﴿وَ اللّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبادِ﴾ یعنی خدای مهربان همچنان جوامع بشری را زیر پوشش رحمت خاصه خویش حفظ میکند.
ما اگر خواستیم جزء مؤمنان راستیم باشیم و بار وحی و رسالت را به دوش بکشیم، باید ببینیم ولی الله رسول اکرم چه گفت و آن ولی الله سبط اکبرش امام ممتحن چه گفت و سایر امامان که عدل قرآن کریمند (علیهما آلاف التحیة و الثناء) چه گفتند.
نبی اکرم به ما فرمود: «لا یومن العبد او لا یکون العبد مومنا حتی اکون احبا الیه من نفسه و تکون عترتی احب الیه من عترته و یکون اهلی احب الیه من اهله و تکون ذاتی احب الیه من ذاته»؛ فرمود انسان وقتی مؤمن است که به من بیش از جان خود علاقهمند باشد، به عترت من بیش از عترت خود دلبند باشد، به خاندان من بیش از اعضای خاندانش علاقهمند باشد، آنکه خود را بهتر از من دوست دارد، مؤمن نیست. آنکه میبیند دین من در خطر است به حفظ جان خود مشغول است، مؤمن نیست. این سخن رسول اکرم تفسیر و ترجمه قرآن کریم است خدای سبحان به ما فرمود: ﴿ما کانَ ِلأَهْلِ الْمَدینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ اْلأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ﴾ فرمود نه تنها مردم مدینه بلکه اطراف مدینه احدی حق ندارد وقتی ببیند رسول خدا در خطر است خود را حفظ کند و پیامبر را به کام خطر بفرستد منظور شخص نبی اکرم نیست چون ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ﴾ منظور شخصیت رسول اکرم است منظور قرآن و عترت است منظور دین نبی اکرم است فرمود وقتی دیدید دین در خطر است احدی حق ندارد خود را محترمتر از دین بداند بگوید من محفوظ باشم دین به کام خطر بیفتد ﴿ما کانَ ِلأَهْلِ الْمَدینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ اْلأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ﴾ آنگاه دلیل این سخن را ذکر میکند میگوید شما پیغمبر را نشناختید اگر پیغمبر را میشناختید و دین شناس بودید، خود را فدای دین میکردید.
همان طوری که با قوای تحریکی از نیروی ادراکیتان حمایت میکنید، یعنی با دستتان از چشمتان و با قوای نازله از عقلتان حمایت میکنید و تمام مال و قوای مادون را فدای عقل میکنید که مبادا عقلتان را از دست بدهید و دیوانه شوید. این عقلتان را هم فدای نثار و فدای آن عقل کل کنید، چون شما به پیغمبر میرسید او از شما جدا نیست او از شما فاصله ندارد شما چیزی را از کف نمیدهید. نگویید جان نثاریم. بگویید جسمی را نثار کردیم تا به جان و جانان برسیم. کسی جان را نثار نمیکند کسی روح را فدا نمیکند. فقط این بدن خاکی که میپوسد، آن را فدای روح برتر میکند.
وقتی به امام مجتبی گفتند چرا با معاویه صلح کردی و ساختی فرمود: این سوزش بود که شما تحمیل کردید و نه سازش «کنتم فی مسیرکم ایام صفین اصبحتم و دینکم تمام دنیاکم والیوم اصبحتم و دنیاکم امام دینکم». فرمود: در جنگ صفین پرچم به دست من بود در صحنه جمل جبهه را حسن اداره میکرد در صحنه نبرد با خوارج حسنین پرچمدار بودند. من در جنگ جمل آنچنان به دل ستمکاران جنگ زدم که پدرم گفت نگذارید حسن به قلب سپاه برود.
این سخن را در نهج البلاغه قرائت میکنیم که «أَمْلِکُوا عَنّی هذَا الْغُلاَمَ، فَإِنِی أَنْفَسُ بِهما – یَعْنی الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ – لِئَلاَّ یَنْقَطِعَ بِهِمَا نَسْلُ رَسُولِ اللَّهِ» فرمود شما شجاعتم را در جمل دیدهاید سخن پدرم را شنیدهاید که علی فرمان داد فرمود جلوی حسنم را بگیرید، نگذارید او متهورانه به قلب دشمن بزند، زیرا حسن یک جنگنده عادی نیست، حسین یک رزمنده عادی نیست. در همه روی زمین به عظمت حسنین پیدا نمیشود اینها اگر شربت شهادت بنوشند نسل رسول اکرم قطع میشود. پسرم ابن حنفیه اگر کشته شد خلأش را دیگری پر میکند.
اما حسن اگر رحلت کرد جای خالیاش پر شدنی نیست، حسین اگر شهید بشود آن خلأ پر نخواهد شد؛ «أَمْلِکُوا عَنّی هذَیْنِ – یَعْنی الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ – لِئَلاَّ یَنْقَطِعَ بِهِمَا نَسْلُ رَسُولِ اللَّهِ» فرمود آثار جنگ را در صفین و جمل و نهروان دیدهاید. آنکه نمیترسد منم. آنکه از جنگ هراسی ندارد منم. آنکه به قلب سپاه حمله میبرد منم. شما مرا به سوختن وادار کردید نه ساختن این شما بودید که صلح کردید و نه من بیش از این تسدیعتان ندهم.
سالگرد رحلت رسول اکرم است؛ سالگرد شهادت امام مجتبی ـ سلام الله علیهما ـ است این جمله را به عنوان عرض ادب به پیشگاه اهل بیت عصمت و طهارت عموماً بقیة الله (ارواح من سواه فداه) به ویژه عرض کنم.
نبی اکرم به امیرالمومنین ـ سلام الله علیهما ـ فرمود: «یا علی اذا انا متت فغسلنی و کفنی و حنطنی و خذ بمجامع کفنی و اقعدنی و سئلنی ما شئت و اکتب ما قلت» فرمود علی بعد از اینکه مرا غسل دادی و تکفین و تحنیط کردی، اطراف کفن را بگیر مرا بنشان. هر چه خواستی بپرس جواب میدهم. تو یادداشت کن از امام ششم (ع) پرسیدند آیا امیرالمومنین به این وصیت عمل کرد یا نه، فرمود: آری به این وصیت عمل کرده است. رسول ما انسانی این چنین است.
در نهجالبلاغه قرائت میکنیم که امیرالمومنین فرمود: «ما ضال سمعی هینمة الملائکه» یعنی در تمام مدت شستن بدن مطهر رسول اکرم صدای رفت و آمد فرشتهها در کنار گوشم طنین انداز بود. از گوشم جدا نشد. مرتب میدیدم فرشتهها میآیند و میروند به امیرالمومنین اگر عرض میکردند، شما چگونه به تنهایی بدن مطهر رسول اکرم را شستشو میدادید؟
میفرمود هر وقت میخواستم یک پهلویی را شستشو بدهم، این بدن مطهر خود بخود میگشت، بدون اینکه زحمتی بر عهده من تحمیل شود. امام را معصوم را معصوم تجهیز میکند. رسول اکرم را تنها کسی که عهدهدار تجهیزش بود امیرالمومنین علی بن ابیطالب ـ سلامالله علیه ـ بود که به منزله جان او بود؛ چه اینکه فاطمه زهرا ـ صلوات الله و سلامه علیها ـ را که معصومه بود امیرالمومنین تجهیز کرد، وگرنه زنانی چون ام سلمه بودند، همسران پیغمبر بودند، ولی آنکه لایق باشد بدن مطهر مادر یازده امام را شستشو دهد جز علی احدی نیست امیرالمومنین آن بدن را تجهیز کرد نوبت به امیرالمومنین رسید امام مجتبی ـ سلامالله علیه ـ آن بدن را تجهیز میکرد، هیچ کسی در غسل و شستشوی بدن مطهر امیرالمومنین شرکت نداشت، فقط امام مجتبی تنها کاری که حسین ابن علی میکرد، این بود در آوردن آب کمک میکرد، امام حسین …. مگر سالار شهیدان حسین بن علی بن ابیطالب احدی شرکت نداشت، مگر عباس بن علی (روحی له الفداه) که فقط آب میآورد، وگرنه بدن مطهر مسموم امام مجتبی را فقط حسین بن علی بن ابیطالب شستشو داد.
اما لا یوم کیومک یا ابا عبدالله؛ نوبت به سالار شهیدان که رسید، حضرتش غسل نداشت تا امام چهارم تغسیلش کند، غسلش دهد؛ اما در هنگام دفن بنی اسد که حضور داشتند، دیدند امام چهارم فرمود کنار بروید این بدن همانند ابدان دیگر نیست که شما دفنش کنید. این بدن را شخصاً باید دفن کنم. اگر عرض میکردند شما چگونه به تنهایی این بدن بی سر را دفن میکنید، میفرمود: «ان معی من یعیننی» با من کسانی هستند که مرا کمک کنند فقط کسی که بدن مطهر سالار شهیدان حسین بن علی بن ابیطالب را به قبر سپرد، امام سجاد بود و این جزء سنن و آداب دفن است که کفن را از روی صورت مرده باز میکنند و صورتش را روی خاک میگذارند و میگویند عفوک عفوک علی بن حسین وقتی بدن بی سر سالار شهیدان حسین بن علی بن ابیطالب (سلام الله علیهما) را به خاک سپرد ،چگونه صورت را روی خاک گذاشت خودش میداند و بس، ولی بر بالای قبر مطهرش نوشت: «هذا قبر حسین بن علی بن ابیطالب الذی قتلوه اطشانا».
علی لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلموا الذین ای منقلب ینقلبون نسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعز العجل الاکرم یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله پروردگارا تو را به حق ائمه هداة مهدیین دلهای ما را به نور قرآن کریم سخنان معصومین (ع) منور بفرما.