امیدوار رضایی متولد دی ۱۳۳۵ در مسجدسلیمان، (برادر محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص نظام و فرمانده سابق سپاه پاسدارن) و نمایندهٔ مجلس شورای اسلامی در دورهٔ هشتم و از اعضای اصولگرای مجلس به شمار میرود. وی پیشتر نمایندهٔ دورههای پنجم، ششم و هفتم مجلس شورای اسلامی بوده است.
به گزارش «تابناك»، نماینده شاخص مجلس هشتم که کاندیدای مجلس نهم از حوزه انتخابیه تهران است، کار برای مجلس نهم را سختتر از مجلس هشتم پیشبینی کرد.
نظر دكتر اميدوار رضايي درباره انتخابات مجلس شورای اسلامی
حاکم کردن جو بد اخلاقی، تهمت و تخریب؛ زمینهساز توطئه دشمنان
نماینده مردم مسجد سلیمان،لالی و هفتگل و اندیکا در مجلس هشتم با اعلام اینکه حاکم کردن جو بد اخلاقی، تهمت و تخریب زمینه ساز توطئه دشمنان خواهد بود، ادامه داد: در چنین فضای غبار آلودی دشمنان همانند سالهای گذشته با غبار آلود کردن فضا موج سواری خواهند کرد.
این نماینده مردم در مجلس هشتم درباره طرح موضوعات تخریبی در آستانه انتخابات و تلاش برای تأثیرگذاری آن، یادآور شد: طرح چنین موضوعاتی بیش از آنکه تحت تأثیر انتخابات آینده مجلس باشد عقدهگشایی بوده و بر جنبه شخصی استوار است، افرادی که با بداخلاقی، تهمت و جوسازی در صدد تخریب مجلس برمیآیند، به دنبال تأمین منافع نفسانی بوده، چنین افرادی در زندگی و مسئولیت خود همواره به دنبال فرصت بودند که انتخابات این فرصت را برای آنها فراهم کرده است.
عضو هیأت رییسه مجلس شورای اسلامی، با بیان اینکه گروهها به جای تخریب و تهمت بهتر است به طرح برنامههایی خود بپردازند، تأکید کرد: پیشنهاد ما به آن دسته از افرادی که در تلاش بودند تا هیأت رییسه مجلس را به دست گرفته و موفق نشدند و همچنین به افرادی در دولت در صدد در دست گرفتن مجلس بودند آن است که به جای تخریب، تهمت، بداخلاقی، نیش و کنایه زدنهای تحریک آمیز و زیر سؤال بردن عملکرد مجلس، فضای عادلانه، اخلاقی و رقابتی سالم را که زمینه ساز مشارکت حداکثری است، فراهم کرده و تصمیم گیری نهایی را به مردم واگذار کنند.
بیانیه امیدوار رضایی در آستانه انتخابات مجلس نهم
از شما عزيزان تمنا دارم از پرداخت هر گونه هزينههاي مادي و اسراف و تبذير جهت انجام تبليغات براي اينجانب اجتناب نموده و از بداخلاقيهاي انتخاباتي و رقابت منفي در راستاي حفظ آرامش و رعايت قوانين و مقررات پرهيز نمایيد.
با عرض سلام و ادب
از اينكه شانزده سال در چهار دوره مجلس بنده را به نمايندگي خود در كانون قانونگذاري مملكت برگزیدهايد، كمال تشكر و سپاس را دارم و از آنجا كه نتوانستم به همه مطالبات به حق شما و برنامههاي خودم براي توسعه و آباداني و رشد و تعالي منطقه جامه عمل بپوشانيم، از شما ملت صبور، هوشمند و قدرشناس عذرخواهي كرده و از خداوند متعال و آن ملت عزيز طلب بخشش دارم.
خداوند آگاه و حكيم ميداند كه هرچه در توان داشتم، صادقانه در طلب اخلاص گذاشته و تقديم شما عزيزان و كشور عزيزم ايران اسلامي نمودم و حتي از آبروي خودم در بسياري از موارد به خاطر اسلام، شما مردم عزتمند و شهرهاي اولينها در كشور كه حق آنها خيلي بيش از وضع موجود آنهاست گذشتم. هم اكنون از همه اقشار مردم عزيز به ويژه خانواده معظم شهدا، ايثارگران، جانبازان، دوستان و بزرگان قوم بختياري و همه طوايف و صنوف كه زحمات زيادي براي بنده متحمل شدند و ابراز لطف و محبت نمودند تشكر و قدرداني مينمايم و تقاضا دارم با تمام توان در انتخابات دوره نهم مجلس شوراي اسلامي حضور با شكوه داشته باشيد. همه كانديداهاي مورد تأييد مراجع قانوني محترم هستند و چنانچه آزادانه و با آگاهي كامل به هر كدام از آنها رأي بدهيد و انتخاب شوند مورد حمايت ما نيز خواهند بود.
اگر اينجانب نيز از جانب شما انتخاب شوم، همچون گذشته تلاش ميكنم تا ضمن برآورد مطالبات به حق شما، قدرداني اين اعتماد نيز باشم.
از شما عزيزان تمنا دارم از پرداخت هرگونه هزينههاي مادي و اسراف و تبذير جهت انجام تبليغات براي اينجانب اجتناب نموده و از بداخلاقيهاي انتخاباتي و رقابت منفي در راستاي حفظ آرامش و رعايت قوانين و مقررات پرهيز نمایيد. اگر كسي به اينجانب توهين نمود، سلام و درود مرا به او ابلاغ كنيد و بر فضاي دوستي و همدلي بيفزایيد و از هرگونه تنش و درگيري دوري گزينيد.
با آرزوي سلامتي، موفقيت و سربلندي شما ملت بزرگوار.
دكتر اميدوار رضايي
بیوگرافی و خاطرات جالب دكتر اميدوار رضايي
یکی از ایلات قدیمی و اصیل ایرانی ایل بختیاری است، این مردم در رشته کوههای زاگرس مخصوصاً ناحیه مرکزی قرنهاست به صورت ییلاق و قشلاق در حال زندگی هستند.
پدربزرگم سبزوار نام داشت که در میان این ایل، فردی بزرگ و مورد اعتماد بود. برادرش امیدوار از بزرگان طایفه بابادی بود که همراه سایر طایفه در حوالی کوهرنگ و شهر چلگرد زندگی میکردند و زمستانها و در هوای بسیار سرد و یخبندان این ناحیه، راهی دامنه جنوبی زاگرس و نواحی شمال شهرستان لالی در منطقه تنگ حتی و جاستون شَهِ شده، به زندگی عشایری خود ادامه میدادند.
در همان روزها که درگیری و فشار عوامل رژیم شاه از یک طرف و سختی زندگی و طبیعت منطقه، سیر قهقرایی اقتصادی را بر طایفه افزون نموده بود، پدربزرگ فوت کرد و پدرم که نجف نام داشت، پس از مرگ پدر به زندگی سخت چوپانی روی آورد. جوان بختیاری در سختی متولد میشود و با دشواری بر طبیعت خشن ولی زیبای زاگرس، با اراده غلبه مینماید. با دختری از این ایل ازدواج مینماید، طولی نمیکشد که توقعات همسر بالا میرود و پدر دیگر جوابگوی نیازهای اقتصادی و فراهم کردن یک زندگی راحت و با رفاه برای او نیست، به ناچار پدرم از او جدا میشود و سالها به زندگی تنها در میان طایفه ادامه میدهد و با همان شغل چوپانی زندگی میکند تا اینکه زنی از فامیل از تیره میرکاد (یکی از تیرههای طایفه بابادی) که شوهرش فوت نموده بود و بی بی زنان نام داشت و سالی از فوت شوهر وی میگذشت، به عقد خود درآورد.
با آگاهی و شناختی که بی بی زنان از زندگی سخت پدر داشت، با هم زندگی مشترک خودشان را شروع میکنند و حاصل این پیوند تولد فرزندانی است که متأسفانه به علت سختی، گرسنگی و بیماری یکی پس از دیگری سقط میشوند و مجالی برای ادامه زندگی نمییابند.
مادر که به سوی امامزاده ای در اطراف شهرستان لالی به نام باباروزبهان میرود راه سخت و کوهستانی، ساعتها پیاده روی و با هر سختی که بود به بارگاه امامزاده میرسد، بست مینشیند و دستها را به سوی خدا بلند میکند و با حالت گریان و زاری و اشک ریزان امازاده را واسطه قرار میدهد که برایش پسری بماند و گردنش را هم نذر امامزاده کند. دعای مادر مستجاب میشود، پسری متولد میشود و سالم میماند؛ ولی پس از مدتی پسر بزرگ میشود و پدر و مادر احساس میکنند که یک فرزند تنها کافی نیست نه برای خانواده و نه برای فرزندشان، دوباره راهی همان امامزاده میشوند، و از خدا رفیقی برای پسر اول میخواهند.
چند سالی میگذرد، زندگی سخت چوپانی آن هم در کوهستان و طبیعت خشن با صخرهها و رودخانههای پرآب بدون پل، که هر چند ماه یک بار باید از منطقه ای به منطقه دیگر جابه جا میشدند. زندگی عشایری در زیر سیاه چادرهایی که از پشم بز بافته میشد در میان باد و باران و حمله حیوانات وحشی چندان ایمن نبود. در مسیر کوچ وقتی در آغاز بهار از منطقه اندیکا به سمت لالی در ناحیه ای که امامزاده بابازاهد اندیکا قرار دارد، غروب روزی سخت برای مادر است: روز تولد پسر دوم خانواده. او در حین زایمان به دلیل نبودن امکانات پزشکی و حتی قابله ای در محل ناچار خود اقدام به بریدن بند ناف و جدا کردن جفت از نوزاد متولد شده میکند. پس از پوشاندن نوزاد از شدت ضعف جسمی از حال میرود و حالت بیهوشی به مادر دست میدهد و همسایهها پس از مدتی متوجه موضوع میشوند .
حالا خانواده نجف دو پسر دارد و صبح از زمان طلوع فجر باید به سمت شهرستان لالی حرکت نماید. سیاه چادرها را جمع کرده و همراه با گوسفندان و سایر اهالی کوچ را آغاز میکنند.
سیاه چادرها از چند نقطه سوراخ داشته و پاره شده اند، باران شدیدی که میبارد از پارگیهای چادر به داخل راه یافته و پتوها و بالشها را خیس و سرد کرده و فضای بسیار مناسبی را برای سرماخوردگی فراهم کرده است. شاید این بیماری سادهترین و مأنوس ترین بیماری بچههای عشایر است.
متأسفانه عمو هم فوت میکند و بچههایش که یک دختر و سه پسر بودند به همراه دو دختر مادر که از شوهر اول به جا مانده مجبور میشویم که در این زندگی سخت گذران حیات نماییم. سختی زندگی آنقدر زیاد میشود که دیگر اداره زندگی به صورت کوچ نشینی امکان ندارد و پدر مجبور میشود به دلیل آبادانی و رونق صنعت نفت در منطقه عنبل یا عنبر در حوالی لالی سکنی گزیند، ولی شغل چوپانی را با محل زندگی ثابت ادامه دهد. دختر بزرگ مادر و سپس دختر کوچکتر خیلی زود به عقد دو نفر از اهالی منطقه درمیآیند و در سنین کوچکی زندگی مشترک خود را شروع میکنند و دختر عمو نیز با خواستگاری یکی از پسرهای طایفه راهی زندگی مشترک را آغاز میکند و میماند سه پسرعمو و دو پسر که مدتی است با هم زندگی میکنند.
در سال 1341، پسر بزرگ هفت ساله و پسر کوچک که من باشم پنج ساله میشود، در این زمان سجلی که هر چند سال یک بار به محل میآمد، برای ما شناسنامه صادر کرد و تاریخ تولد برادرم و مرا با نظر خود در شناسنامه جدید ثبت کرد، بطوریکه تاریخ تولد من را که به قول مادرم در آغاز بهار سال 1336 به دنیا آمده بودم، در شناسنامه اول دی ماه 1335 ثبت کرده و تقدیر حکم کرد که شب تولد من شب یلدا ثبت شود.