مفهوم فقر در لغتنامهها عبارت است از: تهیدستی و تنگدستی، ولی اگر بخواهیم بر مبنای نگرشهای علمی به مفهوم فقر پردازش کنیم، بسته به اینکه از کدام حوزه علمی نگاه کرده باشیم، با تعاریف متفاوتی از فقر و فقیر روبهرو خواهیم بود.
به گزارش «تابناک»، با این حال، فقر کلا به دو گونه فقر مطلق و فقر نسبی دیده میشود؛ در فقر مطلق، آدمیزاد برای تهیه نیازهای اساسی از قبیل خوراک، پوشاک و سرپناه در تنگناست، ولی در فقر نسبی با توجه به محیطها و زمانهای متفاوت، انسانها در مقایسه با افراد پیرامونی از لحاظ معیشتی در تنگنا هستند.
بر مبنای همین نگرش کلی به مفهوم فقر، خط فقر نیز به حالتهایی اشاره دارد که افراد قادر به تأمین کمترین هزینه ضروریات زندگیشان نبوده باشند.
متأسفانه، امروزه در جامعه ما، به جای نگرش علمی به مقوله فقر و در نتیجه تهیه بسترهای مناسب در راستای فقر زداییها، با نگرش سیاسی بدین مقوله اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی نگریسته میشود و در نتیجه، آنهایی که باید پاسخگوی این معضل خانمانسوز و ویرانگر بوده باشند، به راحتی از زیر بار مسئولیتها شانه خالی میکنند.
بنابراین، اگر بخواهیم علل گوناگون پردازش به مبحث فقر از رویکرد سیاسی و در نتیجه علل فرافکنیها دراین عرصه را بررسی کنیم، ناچاریم به انواع دیگر فقر نیز به صورت تخصصی نگاهی بیندازیم:
گاه فقر فرهنگی افراد و در نتیجه لجاجتها و تعصبهای کور آنها، باعث انکار افرادی در جامعه میشود.
بنا بر این گزارش، اگر بخواهیم تنها بر مبنای سه نیاز اساسی یعنی خوراک، پوشاک و سرپناه قضاوت کنیم، واقعیتهای میدانی موجود بر وجود فقر مطلق در گروهی از مردمان ما صحه میگذارد و اگر بخواهیم با نگرش نسبی بدین قضیه بنگریم، در آن صورت نیز ما شاهد انواع فقرها در محیطهای متفاوت خواهیم بود؛ بنابراین، با این همه واقعیات میدانی و مشاهدات ملموس، افرادی پیدا میشوند که منکر فقر در جامعه اسلامیمان میشوند.
در چنین مواردی، به جای اینکه مبنای قضاوتمان خدا و رضای او باشد، برای خوشایند بندگان خدا ـ که حقوقی بر گردن ما دارند ـ قضاوت میکنیم؛ بنابراین، فقر فکری نیز به ناتوانی انسانها در تحلیل درست عوامل مدیریتی اشاره دارد؛ یعنی افرادی که به جای نگرش درست مدیریتی بر مبنای اصول علمی و اخلاقی، تصورات و در اصل آرزوهای ناقص خویش را مبنای قضاوت قرار میدهند، ناگزیر به قضاوتهای نادرست میشوند.
اکنون اگر از این مقوله یعنی علل ناتوانی افراد در قضاوت درست درباره ماهیت مبحث فقر بگذریم، پرسش مهمی که مطرح میشود، این است که، آیا با از بین بردن صورت مسألههای اصلی و انکار واقعیات مسلم علمی، جلوه زشت فقر از جامعه زدوده میشود، یا این که انکار تعمدی و یا سهوی این مقوله، منجر به آسیبهای متعدد اجتماعی و عقیدتی دیگر میشود که سرانجام خودشان علل آفتهای دیگری خواهند شد؟
برای پاسخ به این پرسش دو دیدگاه وجود دارد:
نخست: این دیدگاه به عللی که در بحث بررسی علل فرافکنیها آمد، بر این باور است که در پایان، میشود به افراد جامعه بقبولانیم که فقری در کار نیست و یا آن که مانع پردازش افکار عمومی بدین موضوع شویم تا جایگاه و مدیریتها تهدید نشود.
دوم: این دیدگاه ـ البته علمی ـ نیز بدین واقعیت صحه میگذارد که انکار واقعیتها، نه تنها نمیتواند مانع رسواییها و بیان حقایق شود، بلکه به دلیل هزینههایی که از لحاظ اخلاقی و معنوی بر جامعه ـ به دلیل پنهان کردن واقعیتها ـ تحمیل میکند، سرانجام انکار شده و فرافکنیها خود به عنوان علل تسلسلی مشکلات دیگر مطرح خواهد شد.