سرنوشت خانهی صادق هدایت مانند گرههای کور یک کلاف، سردرگم است، گرهی که سرنوشت این خانه را به بوف کور مغموم هدایت شبیه کرده و خدا میداند چگونه گشوده میشود.
دیوارهای طبلهزده و ترکخوردهی حیاط خانه، ستونهای موریانهخورده، تنهی درختان سر بریده و تهماندهی وسایل بازی يك مهد کودک که در حیاط به حال خود رها شدهاند، سنگریزههای ساختمان کناری که با ارتفاعی بلندتر از ساختمان خانه در حال ساخت است و گاهی اوقات تکههایی از سنگ به حیاط فراموششدهی خانهی هدایت میریزد، نقاشیهای کودکانه که هنوز سر و صدای کودکان کارمندان بیمارستان امیر اعلم را در گوشها زمزمه میکنند، همه نشان از بینشانی صاحب خانه دارند.
خانهي پدري صادق هدايت در سال 1323 توسط اعتضادالملك پدر هدايت فروخته شد؛ اما تا سال 1353 اين خانه خالي ماند. بعد خريده و قرار شد به موزهي هدايت تبديل شود؛ اما در سالهاي بعد، لوازم اين خانه از موزهي رضا عباسي سر درآورد و اين خانه هم به بيمارستان امير اعلم داده شد و بعد به مهد كودك صادقيه تبديل شد. اين كار با واكنشهايي روبهرو شد و به همين دليل، آن را به كتابخانه تبديل كردند.