«خاکستری / The Grey» یک ملودرام حادثه ای تکان دهنده است که در سال 2012 روی پرده نقره ای افتاد و منتقدان را بهت زده کرد؛ فیلمی که قرار نبود یک قهرمان مطلق داشته باشد و همه در آن شانس زخمی شدن، از نفس افتادن و مردن را دارند، هرچند ممکن است در میان قربانیان طبیعت وحشی و بی رحم و شکارچیان بی رحم تر ساکن در این طبیعت، یک نفر بتواند جان سالم به در ببرد و ثابت کند بی سبب نبوده که آدمی هزاران سال حتی بدون سلاح در این کره خاکی دوام آورده است.
به گزارش «تابناک»، «گرگ ها» یقیناً جزو سگ سانانی هستند که انسان می بایست از آنها دوری کند و برخی از نژادهای این گونه حیوانی دست کمی از سگ های وحشی ندارد؛ شکارچیانی که برخلاف گربه سانان، شکارشان را پیش از خوردن خفه نکرده و زنده زنده تکه تکه می کنند. با این حال شاید وحشی ترین این گرگ ها را در میان گرگ های خاکستری در مناطق سردسیر قطبین که شکار بسیار محدود است، می توان یافت که به گرگ های قطبی مشهور هستند.
این گرگ ها که نوع آلفای آنها قدرتمندتر بوده و سردستگی می کند و اقسام بتا و اُمگایشان ضعیف تر هستند، در دسته های 8 تا 35 قلاده ای حرکت و شکار می کنند تا 160 سانتیمتر طول و در موارد فراوانی بیش از 80 کیلوگرم وزن داشته و این موجودات وحشی به هیچ موجودی که توان شکارش را داشته باشند، رحم نمی کنند. در عین حال به شدت به قلمروشان حساس بوده و اشخاصی که خواسته یا ناخواسته در قلمرو این سگ سانان قرار بگیرند، جانشان را در کف دستشان قرار داده اند؛ اتفاقی که در این فیلم به تصویر کشیده می شود.
در سال های اخیر بسیاری از فعالان محیط زیست در سراسر جهان تلاش کرده اند، خط گرگ را تا سر حد یک موجود خانگی که اصولاً به انسان حمله نمی کند و گوشه گیر است، کاهش دهند و جلوی انقراض بیشتر این جانور را که در بسیاری از کشورهای پیشرفته از جمله فرانسه رخ داده را بگیرند. با این حال نمی توان انکار کرد آنچه در این فیلم به تصویر کشیده شده، یک واقعیت است و اگر آدمی زاد در منطقه ای همچون قطب شمال میان قلمرو چند صدکیلومتری یک دسته گرگ فرود آید و سلاح گرمی برای دفاع از خود نداشته باشد، می تواند رد دندان های گرگ ها را بر تن حس کند.
ماجرای انقراض گرگ ها زمانی جدی تر شد که آمریکا در آلاسکا و مناطق شمالی نزدیک به قطب، شکار گرگ را توسط مقامات وقت مسئول (سارا پالین) آزاد کرد و حتی برای شکار این حیوان جایزه و دستمزد در نظر گرفته شد که در ظرف چندین ماه تعداد فراوانی گرگ در این مناطق به ضرب گلوله کشته شدند. در فیلم «خاکستری / The Grey» به کارگردانی جئو کارناهان نیز شکارچی ایرلندی که مسئول کشتن گرگ های مهاجم به کارمندان و حریم تاسیسات نفتی آمریکا در مناطق نزدیک به قطب شمال است، با گروهی گرفتار گرگ ها می شود.
او در مسیر بازگشت از محل کارش، با سقوط هواپیما بر اثر بدی آب و هوا، به طرز معجزه آسایی با تعدادی دیگر از مسافران هواپیما زنده می ماند و حالا این بازماندگان در وسط محیطی مملو از سرمای کشنده، با دسته های گرگ در قلمرو این حیوانات مواجه می شوند و بدون سلاح گرم درصدد حفظ جانشان می روند.
در حالی که مخاطب به واسطه تجربه فیلم های اینچنینی انتظار دارد، گرگ ها کشته شده و یک قهرمان جمع را نجات دهد، در نگاهی واقع گرایانه و وحشتناک، تک تک بازماندگان از سرما یا حمله گرگ ها کشته می شوند و چنین به نظر می رسد که فیلم در نهایت با مرگ همگی گروه به پایان می رسد اما وقتی تیتراژ پایانی فیلم به اتمام می رسد، سکانسی پخش می شود که مخاطب قدری از تلخ این اثری را فراموش کند؛ سکانسی که بسیار از تماشاچیان این فیلم ندیده اند و در خلاصه پیش رویتان قرار دارد.
آت وی شکارچی و رهبر بازماندگان که «لیام نیسن» بازی اش را برعهده دارد، به خوبی از پس بازی در نقشش برآمده و در عین حال که انتظار می رود مردی در چنین محیطی و چنین شغلی از خشونت ذاتی بی حد و حصری برخوردار باشد، او توانسته هم شمایلی از این ظرفیت خشونت ارائه دهد و هم روابط عاطفی و روحیه حساسش را به تصویر درآورد.
در این فیلم که اصطلاحاً به آن survival به معنای «باقی ماندن از مهلکه» می گویند، علاوه بر شکارچی سایر بازیگران نیز هویت مستقل دارند که مخاطب با آنها رابطه برقرار می کند و آدمک هایی نیستند که در پشت شخصیت اصلی قرار داده شده اند تا مرحله به مرحله حذف شوند و فیلم زمان طولانی تری پیدا کند!
هرچند بخش قابل توجهی از این فیلم 117 دقیقه ای در استودیو ضبط شده اما تصویربرداری سایر بخش های این فیلم در کوران برف -علی رغم پدیدآمدن تجهیزات پیشرفته برای چنین شرایطی- قطعاً یکی از دشوارترین بخش های ساخت خاکستری بوده و بی شک بازی کردن در این شرایط، هرچند تنها به ری اکشن های ساده و دیالوگ های کوتاه خلاصه شود، جزو سخت ترین تجربه های بازیگری برای گروه مقابل دوربین در این فیلم بوده و از این حیث، بازی های همراه با تمرکز و حساب شده ای که به بسیاری از آنها برای تلخیص حذف شد، سوای نقد تکنیکی قابل ارزیابی است.
تماشای اصل این اثر که از رتیم تا حدودی کندی نیز برخوردار است، توصیه نمی شود چرا که به شدت وحشتناک و تکان دهنده است و صحنه های مرگی که از همان دقایق نخست با به تصویر کشیدن متفاوت مرگ یکی از سرنشینان هواپیما آغاز می شود، واقعاً برای اشخاص زیر هجده سال قابل توصیه نیست و به همین دلیل نیز در رده بندی سنی R قرار گرفت و بخش قابل توجهی از فروشش را از دست داد.
نگارنده با دعوت به تماشای بیش از 33 دقیقه از این فیلم، پرسش مطروحه در
فیلم های پیشین را مجدداً پیش رویتان قرار می دهد که آیا در شرایطی که
اصولاً کپی رایت در مفهوم کلی اش در ایران رعایت نمی شود و فیلم های دوبله
شده در کشور حق کپی رایتشان خریده نمی شود و قریب به اتفاق کتب ترجمه و چاپ
شده در کشور نیز بدون خرید حق کپی رایت پروسه طبع را طی می کنند و ایران
نیز هنوز عضو کنوانسیون برن نیست و آثارش فرهنگی کشورمان در جهان در صورت
عدم ثبت در دیگر کشورها، مشمول کپی رایت نمی شود، آیا نقد
فیلم های روز و همچنین پخش حداکثر 30 دقیقه (مگر در موارد استثنایی) از
فیلم های روز و همچنین فیلم های شاخص کلاسیک دنیا در «تابناک» موافقید؟
«تابناک» تا انتهای تعطیلات نوروز،
هر روز یک فیلم شاخص را تقدیم تان خواهد کرد و پس از آن، در صورت جلب نظر
شما عزیزان در جمع بندی نظرات، هر هفته یک فیلم این گونه عرضه خواهد شد.