تصاویر : پسرک بادکنک فروش
نادر پسرک خجالتی بادکنک فروش، تنها هفت سال دارد. او نیز مانند صد‌ها نفر از هم سن و سالانش خیلی زود مجبور به پذیرفتن و تحمل بار سنگین زندگی شده و تلاشش برای ایستادن در توفان نا‌ملایمات روزگار، ستودنی است.
نادر پسرک کرمانی و البته خجالتی بادکنک فروش، تنها هفت سال دارد. کفش و لباس نو نوار شده‌اش ـ که به ظاهر برای عید خریده ـ بی‌درنگ به ذهنمان این موضوع را متبادر می‌کند، او هرچند فروشنده و کاسب است، هنوز کودک است و لباس عیدی برایش اهمیت دارد.
نادر کودک کار است. قول می‌گیرد که عکس‌هایش را در اختیار شهرداری نگذاریم. تمنای عجیب نگاهش برای خرید بادکنک تن هر انسانی را می‌لرزاند. او نیز مانند صد‌ها نفر از هم سن و سالانش خیلی زود مجبور به پذیرفتن و تحمل بار سنگین زندگی شده و تلاشش برای ایستادن در توفان نا‌ملایمات روزگار، ستودنی است.
نادر کودک کار است. قول می‌گیرد که عکس‌هایش را در اختیار شهرداری نگذاریم. تمنای عجیب نگاهش برای خرید بادکنک تن هر انسانی را می‌لرزاند. او نیز مانند صد‌ها نفر از هم سن و سالانش خیلی زود مجبور به پذیرفتن و تحمل بار سنگین زندگی شده و تلاشش برای ایستادن در توفان نا‌ملایمات روزگار، ستودنی است.
برای دیدن تصاویر در ابعاد بزرگتر، روی آنها کلیک کنید
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱۷
انتشار یافته: ۸
ازین دنیای عجیب وغریب و پر از بی عدالتی متنفرم 
بازم شرافت همین پسرخجالت بکشن مردای گنده ای که میرن گدایی
البته موافقم که کار کردن عیب نیست ولی اولا برای بجه ای به سن نادر خیانت به آینده وی است! خیانتی که در وجهه اول خانواده و در اصل مسئولین دولتی مسبب چنین وقایعی هستند. اینها بچه های کار هستند مجرم نیستند کارشان هم جرم نیست ولی ممنوع است!!!!! ممنوع به خاطر غافل شدن از تحصیل. که در کشورهای خارجی سرپزستی آنها به دولت منتقل میشه. ولی در ایران شهرداری فقط به خاطر فروش در محلی که محل کسب نیست و سد معبر اثاثیه آنها جمع میشود. از همه این مسایل هم که بگذریم متاسفانه نکته ظریف هم اینجاست که اغلب کار بجه های سر جهارراه و امثال نادر بعد از مدتی تبدیل به نوعی گدایی "کاذب" میگردد یعنی جنسی را با اصرار فروختن و طلب پول بیشتر از بهای جنس فروخته شده و .... کار کاره دیگه نه سن و سال میشناسه و نه نوع
اشالله آینده خوبی داشته باشه
قبل از عید پیرمرد لنگان و مریض احوالی را دیدم که چرخ خریدی را به زحمت دنبال خودش می کشید و عروسک های دست ساز می فروخت، چند قدم آن طرف تر ؛ مرد میان سالی با شکم گنده نشسته بود و هی میگفت :خانم یک پولی بده غذا بخورم. از صبح چیزی نخوردم. بدبختم.من با وجودی که نیاز نداشتم، از پیرمرد شریف عروسک خریدم ولی اگر مردم به امثال آن آقای مثلا محتاج پول نمی دادند، آنجا نمی نشست. امیدوارم مردم توجه بیشتری به آدم های آبرودار، زحمتکش و شریفی چون این پسرک و آن پیرمرد بکنند.
kejalat bekeshid,,onhayi ke dast e dozdi mezanid امیدوارم این پسر به اندازه مشتری هاش موفق باشه. البته همینطور هم خواهد شد و او روزهای بهتر را با لذتی مضاعف تجربه خواهد کرد. خداوند پاداش تلاش را میدهد. پسرک های بادکنک فروش،دخترک های کبریت فروش،بیوه های آدامس فروش،پیرمردهای لنگ فروش،بچه های گل فروش،جوونهای ورق فروش و زنهای خودفروش کنار پیاده روها پشت چراغ قرمزها و سر چهارراهها فراوونند اگه تو یه چهارراهی یا پشت چراغ قرمزی از اینها نباشه جای تعجب داره.براستی چرا؟مسئول کیست؟آیا اینها هم جزء آمار اشتغاله؟ سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.
نظرسنجی
توافق نهایی ایران و آمریکا تا چه زمانی انجام می شود؟