براي خودم هم باورکردني نبود که براي چهارمين بار به تماشاي فيلم رسوايي مسعود ده نمکي بنشينم و تازه بخواهم براي آن يادداشتي هم بنويسم! مخاطبان انبوه، فروش ميلياردي و حواشي دائمي فيلم هاي ده نمکي موضوعي نيست که بتوان به سادگي از کنار آن گذشت، هرچند که ارزش هنري و ماندگاري يک اثر سينمايي چندان به چنان عواملي هم بستگي ندارد.با اينکه شخصا علاقه زيادي به فيلمهاي مسعود ده نمکي ندارم، اما به نظرم مسعود ده نمکي با فيلم رسوايي خودش نشان داد پتانسيل لازم براي خلق و معرفي گونه جديدي در سينماي ايران را پيدا کرده است.گونه اي که علي رغم بحران مخاطب سينماي روشنفکري، توانسته مخاطب خودش را به خوبي پيدا کند.«سينماي ده نمکي» با همه ضعف ها و قوت هايش پديده اي است جذاب که ساير سينماگران هم مي توانند در رشد و پرداخت آن سهيم باشند.در معرفي چنين سينمايي مي توان موارد ذيل را اشاره نمود:
1-سينماي ده نمکي به شدت «ساده» است! و البته اين ساده بودن به معني بي ارزش بودن نيست! متاسفانه تحت تاثير فضاي رسانه اي و شعارزده حاکم، ما عادت کرده ايم همه مردم ايران را نخبه بشناسيم و دم از بالا بودن آي.کيو خودمان بزنيم! اما واقعيت آن است که در مواجهه با آثار علمي و هنري، بسياري از ما مثل خيلي از مردم دنيا زياد هم نخبه و فرهيخته نيستيم! (که البته درستش هم همين است).بنابراين جامعه ما هم در کنار سينماي فاخر و معناگرا، به سينمايي ساده و روان و فارغ از پيچيدگي هاي ساختاري و مضموني نيازمند است.سينماي ما همانقدر که به امثال عباس کيارستمي ،اصغر فرهادي و مجيد مجيدي نيازمند است به مسعود ده نمکي هم محتاج است! مخصوصا در شرايط اجتماعي و فرهنگي فعلي، ما به شدت به سينمايي ساده،مردمي،اخلاقي و اميدبخش نيازمنديم که بتواند خلاء هاي فرهنگي جامعه را در بعدي وسيع پوشش دهد.ورود به چنين ميداني و فيلم ساختن به زبان مردم کوچه بازار چندان هم ساده نيست، کما اينکه بسيار کم هستند علما و بزرگاني که علي رغم داشتن علم و فضل بسيار، جلسات عمومي برگزار مي کنند و با زبان عاميانه و ساده با مردم کوچه و بازار از اخلاق و معنويت سخن مي گويند! و خدا مي داند که چه معجزه ها که نمي کنند!
2-«قصه محور» بودن ويژگي بارز فيلم هاي ده نمکي است.بسياري از فيلم هاي امروز داستان و قصه مشخصي ندارند و براي همين نمي توان آنها را در چند جمله براي کسي تعريف کرد! عموم مردم فيلمي را مي پسندند که قصه و آغاز و پايان مشخص و روشني دارد.به ويژه براي اکثر ما ايراني ها که چه دوست داشته باشيم و چه نداشته باشيم هنوز در فضايي سنتي نفس مي کشيم و زندگي مي کنيم و با داستان و ادبيات مدرن و پست مدرن خو نگرفته ايم، داستان هاي خطي ، کلاسيک ، واقعي و يا اسطوره اي که هماهنگ با ريشه هاي فرهنگي ،تاريخي و اعتقادي مان است، بيشتر مي چسبد تا داستان هاي سيال ذهن و سورئال وارداتي از دنياي غرب! پس طبيعي است که فيلم هايي با قصه هاي ساده و جذاب چون «رسوايي» بيشتر به مذاقمان خوش بيايد تا فيلم هايي با قصه هاي پيچيده و معناگرا چون «استاکر» تارکوفسکي!
3-«بومي» بودن و تلفيق دقيق و به جاي عناصر فيلم شامل موضوع فيلم،شخصيت ها، بازيگران،ديالوگ ها، موسيقي ،تيتراژ و تبليغات و حتي زمان ساخت و اکران فيلم و... باعث هم زاد پنداري بيشتر و در نتيجه علاقه مخاطبان به سينماي ده نمکي شده است.اما چنين علاقه اي به شدت تاريخ دار و محدود به مخاطب ايراني است.بعيد مي دانم ده سال بعد نوجوان و يا جواني با تماشاي اخراجي ها3 احساس خوشي داشته باشد، چرا که مخاطب آن روز حواشي و جريانات انتخابات 88 را اصلا تجربه نکرده است! يا مثلا يک آفريقايي و آمريکايي بتواند رسوايي را تماشا کند و لذت ببرد! البته غرض خرده گرفتن نيست، بلکه بيان واقعيتي است درباره مختصات «سينماي ده نمکي».اما براي مخاطب امروز ايراني، استفاده از موسيقي زورخانه اي و ضرباهنگ دف در سکانس هاي حساس فيلم،تيتراژ هنرمندانه و تاثيرگزار،اشارات تيز و ظريف سياسي و فرهنگي،پرداخت جسورانه به معضلات اجتماعي و اخلاقي جامعه از قبيل فاصله طبقاتي،فساد،ريا،خودخواهي،نفاق و قضاوت هاي سطحي از مهمترين المان هايي هستند که در فيلم هاي ده نمکي به خوبي باهم چفت شده و در انتقال پيام کلي فيلم به خوبي عمل مي کنند.مخاطب ايراني در اين فيلم ها انعکاسي از خود و جامعه خودش را مي بيند با همه زشتي ها و زيبايي هايش! و البته همچنان اميدوار به آينده و رفع همه معضلات و پليدي ها! نماز آخر حاج يوسف «رسوايي» ، آرزوي آرماني همه ماست.رسيدن به اخلاق و ديانتي که خودش را از حصار ديوارهاي مسجد بالا بکشد و همه شئون جامعه را با محبت و جذبه خود فتح کند.به خدا لذتي دارد حضور در نماز جماعتي که امامش حاج يوسف باشد و صف هايش داخل کوچه هاي بازار!
4-اهالي فرهنگ خوب مي دانند که بازار محصولات فرهنگي کساد است! بارها اتفاق افتاده که فيلمي خوب را فقط با چند نفر در سالن سينما تماشا کرده ام! بارها اتفاق افتاده که سراغ کتابي معروف و باارزش را از کتابفروشي ها گرفته ام و با بهت و بي خبري طرف روبرو شده ام! بارها اتفاق افتاده که کتابي را به امانت به دوستي سپرده ام و بعد يک سال شنيده ام که فقط ده صفحه اش را خوانده! ...
از اين منظر بايد مسعود ده نمکي را قدر دانست که توانسته با فيلم هاي ساده و پرمخاطب خود رونقي به بازار کساد فرهنگ بدهد و يک محصول فرهنگي را در ميان متن مردم و رسانه ها مطرح کند.شايد از نظر برخي هنرمندان و سينماگران ايراداتي هنري و محتوايي به کارهاي مسعود ده نمکي وارد باشد، اما مي توان اميدوار بود ساير هنرمندان هم (حتي در زمينه هايي چون داستان،شعر،موسيقي و تاتر) با استفاده صادقانه از تجربيات کاري ايشان واصلاح نقص ها و ضعف ها، در توليد آثار هنري مردمي و البته به دور از ابتذال و بي مايگي به تعاريف و افق هايي جديد دست يابند.
اهل فرهنگ و هنر خوب مي دانند کشاندن مردم به سالن هاي فرسوده سينماها چه شق القمري است در روزگار ما! و چه ارزش و صفايي دارد گرفتن چند قطره اشک از تماشاگراني که به عشق ضامن آهو بغض مي کنند و اشک مي ريزند در تماشای سکانس ملکوتي «آمده ام...آمدم اي شاه پناهم بده...»!
فرستنده: مهدي نورمحمدزاده-تبريز
* برای آشنایی با شرایط و نحوه همکاری با «نگاه شما» اینجا را کلیک کنید.