مردي كه متهم است هفت سال قبل با همدستي دخترش شوهر او را به قتل رسانده، ميگويد به تنهايي مرتكب قتل شده و دخترش در حادثه نقشي ندارد.
به گزارش جوان، ديروز بعد از اينكه قاضي عبداللهي رئيس شعبه ۷۴ دادگاه كيفري، رسميت جلسه را اعلام كرد، نماينده دادستان تهران در جايگاه قرار گرفت و در دفاع از كيفرخواست گفت: حميد و دخترش رؤيا متهم هستند هفت سال قبل شوهر رؤيا را به قتل رساندهاند. آنها در حالي كه قصد مخفي كردن جسد را داشتند، پليس متوجه شد و آنها را بازداشت كرد. دو متهم يك بار پاي ميز محاكمه رفتند و حميد هم به قصاص محكوم شد. رأي قصاص هم از سوي ديوان عالي كشور مورد تأييد قرار گرفت اما قضات ديوان رأي ۱۵ سال حبس رؤيا را تأييد نكردند. دادسرا معتقد است رؤيا در قتل مشاركت داشته و من هم به عنوان نماينده دادستان تهران درخواست صدور حكمي شايسته را دارم.
بعد از آن اولياي دم در جايگاه حاضر شدند و گفتند خواستهشان قصاص است.
در ادامه رؤيا در جايگاه قرار گرفت و گفت اتهام قتل را قبول ندارد، چون نقشي در ارتكاب قتل نداشته است. او درباره سرنوشت زندگياش با مقتول گفت: وقتي سعيد به خواستگاريام آمد، خانوادهام مخالف وصلت ما بودند. او سرگرد بود. دو بار ازدواج كرده بود و هر دو همسرش را هم طلاق داده بود و سه فرزند داشت. سعيد دست روي قرآن گذاشت و قول داد مرا خوشبخت كند. من قبول كردم و همسرش شدم. بعد هم براي زندگي به تهران آمديم.
از همان روزهاي اول بود كه اذيتهايش شروع شد. مرا كتك ميزد. يك بار آن قدر مرا زد كه مهره دوازدهم كمرم شكست و بار ديگر آن قدر كتك خوردم كه تا ساعتها بيناييام مختل شد و چيزي نميديدم. بعد از هر دعوا خانوادهام ميانجيگري ميكردند اما سعيد دست از رفتار بدش بر نداشت. يك روز به من گفت عمل وازكتومي كرده و ديگر بچهدار نميشود. او حس مادر شدن را هم از من دريغ كرد تا اينكه خسته شدم و تصميم گرفتم طلاق بگيرم و جان خودم را نجات دهم.
زن جوان در توضيح حادثه گفت: چند روز بود پدرم به تهران آمده بود. او همراهم به دادگاه خانواده ميآمد تا كارهايم را سر و سامان بدهد. آن روز كارهاي اداريمان تمام نشد و قرار شد روز بعد دوباره به دادگاه برويم. وقتي از دادگاه خارج شديم، من و پدرم تصميم گرفتيم به خانه يكي از بستگانمان برويم اما سعيد قبول نكرد و اصرار كرد همراه او به خانه برويم. وقتي به خانه رسيديم، من به اتاق خواب رفتم و سعيد و پدرم در اتاق پذيرايي بودند. سعيد خواست به اتاق خواب بيايد اما او را راه ندادم و در را بستم. شروع به فحاشي كرد و حرفهاي خيلي زشتي زد. پدرم هم از دست رفتار زشت سعيد عصباني بود. به من گفت قندشكن كجاست. نميدانستم براي چه ميخواهد. از اتاق بيرون رفتم و قندشكن را به پدرم دادم. او يك ضربه به سر سعيد زد كه روي زمين افتاد. بعد هم با چادر گردن سعيد را بست. پدرم از من خواست جسد را داخل يك كمد بگذاريم. من به او كمك كردم. كمد را پشت يك وانت گذاشته بوديم و داشتيم از خيابان عبور ميكرديم كه پليس متوجه شد و بازداشت شديم.
رؤيا ادامه داد: من زندگي دشواري داشتم و خانواده شوهرم ميدانند كه سعيد چه اخلاق بدي داشت.
بعد از آن پدر رؤيا در جايگاه قرار گرفت و گفت: دخترم در ماجراي قتل شوهرش دخالت نداشت. من مرتكب قتل او شدم، چون دخترم را آزار ميداد. آن شب وقتي صداي فحاشيهاي سعيد را شنيدم، خيلي عصباني شدم. هر پدري كه جاي من بود، ناراحت ميشد و از دخترش دفاع ميكرد. بعد هم با قندشكن ضربهاي به سرش زدم كه روي زمين افتاد. سرش دچار خونريزي شده بود. با چادري كه روي زمين افتاده بود، سعي كردم جلوي خونريزي را بگيرم اما فهميدم فوت شده است.
هيئت قضات بعد از شنيدن آخرين دفاع متهمان وارد شور شدند.