اعضاي يك خانواده وقتي متوجه شدند پسرشان در رشته پزشكي پذيرفته نشده است، او را تحقير كردند. پسر جوان كه از سوي خانوادهاش تحقير شده بود، با همدستي يكي از دوستانش دست به سرقت زد.
به گزارش جوان، چندي قبل تاجر سرشناسي به دادسراي شميرانات رفت و از سرقت اموال باارزش خانهاش خبر داد. وي گفت: در خانه ويلايي بزرگي در شمال پايتخت زندگي ميكنم. چند روز قبل همراه خانوادهام به شمال كشور سفر كردم اما امروز كه از سفر برگشتيم، در خانه با صحنه عجيبي روبهرو شديم. ما متوجه شديم سارق يا سارقاني به خانهمان دستبرد زدهاند و ۲۰ ميليون تومان پول، ۱۰ عدد سكه تمام بهار، چهار عدد ربع سكه بهار و تعدادي سكه پارسيان سرقت كردهاند. وي ادامه داد: ما خيلي تعجب كرديم چون در خانه ما ضد سرقت است و قفل آن سالم بود اما وقتي خوب وارسي كرديم، فهميديم سارقان با شكستن شيشه در بالكن وارد خانه شدند و بعد بدون اينكه وسايل خانه را به هم بريزند، مستقيم سراغ محل نگهداري سكهها و پولها رفتهاند، به همين خاطر احتمال ميدهيم كه سارق يا سارقان آشنا باشند.
با طرح اين شكايت، داديار دادسراي شميرانات پرونده را براي شناسايي عامل يا عاملان اين سرقت در اختيار تيمي از كارآگاهان مبارزه با سرقت منازل قرار داد. همزمان با تحقيقات پليسي، چند روز بعد شاكي دوباره به اداره پليس رفت و گفت كه سارقان منزلش را شناسايي كردهاند. وي گفت: يكي از دوستان صميمي پسرم به ما اطلاع داد، فريبرز و سيروس كه هر دو از دوستان پسرم هستند، در يك بزم دوستانه گفتهاند كه مدتي پيش از خانهاي ميليونها تومان سرقت كردهاند و من احتمال ميدهم آنها سارقان منزلم باشند. كارآگاهان فريبرز و سيروس را بازداشت و براي تحقيقات بيشتر به اداره پليس منتقل كردند. دو مظنون در نخستين بازجوييها به سرقت منزل مرد تاجر اعتراف كردند. فريبرز گفت: من سال قبل در كنكور شركت كردم اما در دانشگاه قبول نشدم. وي ادامه داد: من يك سال تمام درس خواندم حتي در اين مدت خودم را در خانه قرنطينه كردم و در هيچ مراسمي كه از طرف اقوام و دوستان برگزار ميشد، شركت نكردم به اميد اينكه در كنكور قبول شوم.
خانوادهام انتظار داشتند در كنكور در رشته پزشكي قبول شوم و من هم به خاطر آنها حتي يك روز هم به تفريح نرفتم. پدر و مادرم براي روز اعلام نتايج كنكور روز شماري ميكردند تا قبول شدن مرا در رشته پزشكي به رخ اقوام بكشند اما وقتي نتيجه كنكور در روزنامه اعلام شد، اسم من نبود. شوكه شده بودم و نميدانستم چگونه اين خبر نااميد كننده را به خانوادهام بدهم. تا اينكه سرانجام خودشان موضوع را متوجه شدند. از آن روز به بعد سركوفتها و تحقيرهاي خانوادهام شروع شد. زخم زبانها و نق نقهاي آنها مرا كلافه كرده بود. مدتي گذشت براي اينكه بتوانم خودم را به خانوادهام ثابت كنم و به آنها بفهمانم كه ميتوانم روي پاي خودم بايستم، نقشه سرقت از خانه دوستمان را با يكي از دوستانم در ميان گذاشتم.
وي ادامه داد: من چند سالي است كه به خانه شاكي رفت و آمد ميكردم. پدرش تاجر بود و وضع مالي خوبي داشتند. در اين مدت متوجه شدم كه آنها هميشه تعدادي سكه و پول زياد در خانهشان نگهداري ميكنند. چند روز قبل از سرقت دوستم به من گفت كه قصد دارد با خانوادهاش براي مسافرت به شمال كشور برود. وقتي مطمئن شدم، با دوستم نقشه سرقت را عملي كرديم. وي در پايان گفت: بعد از سرقت، سكهها را فروختيم و پولش را نصف كرديم و من به خانوادهام گفتم كه كار خوب و با درآمد بالايي براي خودم پيدا كردهام. دو متهم بعد از اعتراف به دستور قاضي پرونده براي تحقيقات بيشتر در اختيار كارآگاهان قرار گرفتند.