وقتی ماموران پلیس پسر نوجوان را به جرم قتل برادر
هفتسالهاش بازداشت کردند، پسرک سوالهای چندساله را از پدری که کنار
ماموران ایستاده بود، پرسید و از او خواست توضیح بدهد، چرا او را از مادرش
جدا کرد، چرا در برابر سختگیریهای نامادری سکوت کرد، چرا برادر ناتنی را
بیشتر از او دوست داشت، چرا او را هیچوقت به میهمانی نمیبرد و چرا
هیچوقت او را ندید؟
به گزارش شرق، گزارش قتل کودک هفتساله توسط
مادر این کودک به ماموران داده شد. زن جوان با پلیس تماس گرفت و گفت: پسرم
نیما به قتل رسیده است و من فکر میکنم برادر نوجوانش صدرا این کار را
کرده باشد. وقتی ماموران به خانه این زن رفتند، جسد غرق در خون پسرکی را
مشاهده کردند که با ضرب چاقویی که به سینهاش برخورد کرده بود، جانش را از
دست داده بود. با انتقال جسد به پزشکی قانونی زن جوان مورد بازجویی قرار
گرفت. او گفت: من زمان وقوع حادثه حمام بودم، صدای جروبحثی هم نشنیدم، وقتی
بیرون آمدم دیدم جسد نیما روی زمین افتاده است و صدرا هم نیست آنها مرتب
با هم جروبحث داشتند و با توجه به نبودن صدرا احتمال میدهم او این کار را
کرده باشد. با توجه به اینکه پدر و مادر صدرا از هم جدا شده بودند احتمال
داشت پسر نوجوان به خانه مادرش در مشهد برود. ماموران چند روز بعد که
ترمینالها را تحتنظر داشتند موفق شدند صدرا را بازداشت کنند.
این
نوجوان از ابتدای بازجوییها به قتل برادرش اعتراف کرد و در حالیکه به
شدت گریه میکرد، گفت آنچه او را وادار به قتل برادرش کرد، رفتارهای پدرش
بود. صدرا گفت: پدرم همیشه حق را به برادرم میداد هیچوقت حاضر نبود من را
ببیند و همیشه مرا تحقیر میکرد. روز حادثه با نیما جروبحث کردیم. او با
چکش به سرم زد و من که خیلی عصبی شده بودم، با چاقو ضربهای به او زدم.
میدانستم اعتراضم به نامادری به جایی نمیرسد و این بار هم او از فرزندش
حمایت میکند. صدرا جزییات را توضیح داد و صحنه قتل را نیز بازسازی کرد.
سپس کیفرخواست علیه این متهم صادر شد و پرونده به دادگاه کیفری استان البرز
رفت.
روز گذشته صدرا پای میز محاکمه رفت. در دادگاه ابتدا نماینده
دادستان کرج در جایگاه حاضر شد و برای متهم درخواست مجازات کرد. سپس پدر
مقتول در جایگاه حاضر شد. او که به شدت گریه میکرد، گفت: وقتی صدرا بچه
بود من از مادرش جدا شدم و با تلاش زیادی که کردم صدرا را پیش خودم آوردم.
همسر سابقم نزد خانوادهاش در مشهد زندگی میکرد و این خیلی سخت بود که
بخواهم مرتب صدرا را پیش مادرش ببرم و بنابراین او مادرش را کم میدید.
مدتی بعد با زنی که همسر فعلیام است ازدواج کردم. ما صاحب فرزندی شدیم که
نامش را نیما گذاشتیم. زنم پسرش را خیلی دوست داشت و چون نیما بچه بود خیلی
مورد توجه من و مادرش قرار میگرفت. صدرا هم در خانه ما بود اما من نسبت
به او سختگیری میکردم و چون نوجوان شده بود و به حرفم گوش نمیکرد، او را
با خودم بیرون نمیبردم و کمکم رابطه ما کمرنگ شد. صدرا همیشه ناراحت بود
اما هیچ وقت علت ناراحتی او را نفهمیدم. این من هستم که باید محاکمه شوم
چون برای هیچکدام از فرزندانم پدر خوبی نبودم و من باید مجازات شوم.
نامادری صدرا نیز اعلام کرد از او شکایتی ندارد و در حالیکه گریه میکرد،
گفتههای شوهرش را در مورد بدرفتاری با صدرا تایید کرد.
در ادامه
پسر نوجوان در جایگاه حاضر شد، شدت گریه او به حدی بود که تا چند دقیقه
نتوانست صحبت کند و بعد از اینکه کمی برخود مسلط شد، گفت: اتهامم را قبول
دارم اما باید بدانید من قبل از نیما قربانی شدم. از وقتی پدرم ازدواج کرد
دیگر به من توجهی نمیکرد و آمدن نیما به زندگی ما شرایط را بدتر کرد. پدرم
و همسرش فقط به نیما توجه میکردند. هر بار با هم دعوا میکردیم طرف نیما
را میگرفتند و به من میگفتند تو اشتباه میکنی. در این سالها هیچوقت
پدرم من را با خودش جایی نبرد، حتی وقتی میخواستند به میهمانی بروند مرا
در خانه تنها میگذاشتند. مادرم هم از من دور بود نمیتوانستم پیش او باشم و
مجبور بودم این شرایط را تحمل کنم. روز حادثه نامادریام به حمام رفت من و
برادرم داشتیم تلویزیون تماشا میکردیم. او دوباره بهانهگیری کرد و با هم
دعوا کردیم. نیما با چکش ضربهای به سرم زد خیلی عصبی بودم و گلایه کردن
هم فایدهای نداشت، چاقو برداشتم و ضربهای به نیما زدم اصلا نمیدانم چطور
این کار را کردم.
متهم ادامه داد: وقتی خون از بدن نیما بیرون زد
خیلی ناراحت شدم. او برادرم بود و من دوستش داشتم اگر پدر و نامادریام با
من آنطور رفتار نمیکردند، آنقدر کینهای نمیشدم. بعد از قتل فرار کردم
میخواستم پیش مادرم بروم که دستگیر شدم.
بنا بر این گزارش بعد از پایان دفاعیات متهم و وکیل مدافع او، هیات قضات برای صدور رای دادگاه وارد شور شدند.