یک مرد عصیانگر که پس از کشتن همسرش، خودزنی کرده بود دیروز در دادگاه کیفری پایتخت محاکمه شد.
به گزارش فرهیختگان، عصر سیزدهم اسفند ۱۳۹۰ بانویی جوان با کلانتری ۱۰۸ نواب تهران تماس گرفت و کمک خواست. این زن با صدای لرزان اظهار داشت: یک ساعت پیش برادرم «داوود - ج » با من تماس گرفت و گفت زنش را کشته و خودزنی کرده است. وقتی به خانه برادرم در خیابان «مرتضوی» رفتم با صحنه وحشتناکی روبه رو شدم. شیرهای گاز خانه هم باز بود و...
بلافاصله پلیس به ساختمان مورد نظر رفت و با دیدن پیکر کاردآجین «پرستو-ح» ۳۸ ساله روبهرو شد. در آن بین «داوود» ۴۳ساله که رگ دستش را زده بود با آمبولانس اورژانس به نزدیکترین بیمارستان برده شد و تحت مراقبتهای ویژه قرار گرفت. هفت روز بعد «داوود» که از یک قدمی مرگ به زندگی برگشته بود کشتن «پرستو» را گردن گرفت: «زنم طلاق میخواست اما من زندگیام را دوست داشتم و میخواستم به خاطر دختر ۱۳ سالهام هم که شده با مادرش زندگی کنم. وقتی اما به رابطه پنهانی زنم با یک مرد غریبه به نام فرزاد، پی بردم کنترل اعصابم را از دست دادم و روی پرستو چاقو کشیدم. از این زندگی فلاکت بار خسته شده بودم و میخواستم خودم را هم بکشم اما عمرم به دنیا بود.»
به دنبال اعترافهای مرد عصیانگر و بازسازی صحنه جرم، کیفرخواست صادر و به شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
در نشست رسیدگی به این ماجرا که دیروز به ریاست قاضی«نورالله عزیزمحمدی» و در غیاب شاکیان خصوصی تشکیل شد ابتدا نماینده دادستان تهران، کیفرخواست را خواند.
«کاکلی» اظهار داشت: با توجه به درخواست کتبی مادر «پرستو» و دختر ۱۵ ساله مقتوله برای «داوود- ج» تقاضای اشد مجازات را دارم.
سپس مجرم در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: کارگر یک کارخانه بستنیسازی بودم و در چند شیفت کار میکردم. به همین دلیل فقط هفتهای یکی، دوبار به خانهام میرفتم. زندگی خوب و آرامی داشتیم اما از وقتی به دام اعتیاد افتادم روزگارم سیاه شد.
«داوود» اضافه کرد: اختلافهای من و زنم، روزبهروز شدیدتر میشد تا اینکه «پرستو» گفت دادخواست طلاق داده است. من هم که انتظار شنیدن چنین حرفی را نداشتم با زنم جر و بحث کردم. در جریان بگو مگو «پرستو» شیشه میز مبل را شکست و خودزنی کرد. وقتی حال و روز «پرستو» را دیدم قبول کردم توافقی جدا شویم.
«داوود» ادامه داد: پرونده طلاق به جریان افتاده بود که به رابطه زنم با یک مرد غریبه مشکوک شدم. یکی از دوستانم، زنم را نیمهشب به همراه مرد غریبهای دیده بود. در حالی که خونم به جوش آمده بود اصل ماجرا را از «پرستو» پرسیدم. او با گستاخی گفت با پسر ۲۴ سالهای به نام «فرزاد» آشنا شده است. همان موقع کنترل اعصابم را از دست دادم و زنم را با چاقو کشتم. باور کنید من عاشق زنم بودم اما از قتل او پشیمان نیستم. «پرستو» به من خیانت کرده بود و دخترم هم از این ماجرا اطلاع داشت.
قاضی «عزیزمحمدی» پس از شنیدن اظهارات «داوود» از «فرزاد» خواست درباره ارتباطش با «پرستو» توضیح بدهد.
«فرزاد» گفت: نصاب پرده بودم و شش ماه قبل از مرگ «پرستو» از طریق خواهرم با آن زن آشنا شدم. یک روز برای نصب پرده به خانه «پرستو» رفته بودم که فهمیدم به سختی زندگیاش را میگذراند. «پرستو» میگفت از شوهر معتادش طلاق گرفته و خیلی تنهاست. دلم به حال آن زن سوخته بود و به او پول میدادم تا خرج زندگی خودش و دخترش کند. کاش زودتر حقیقت را فهمیده بودم.
در پایان این نشست، هیات قضایی با اعلام تنفس وارد شور شد تا رای صادر کند.