«بگذار اسفبارترين واقعه مديريتي يكي از اين باشگاهها در تاريخ انقلاب اسلامي را شرح دهم. رئيسجمهوري آبي [ محمود احمدینژاد]، حواري دارد قرمز [حبیب کاشانی]. حواري قرمز، در جايي به نامزد مورد علاقه رئيسجمهور براي شهرداري [علی سعیدلو] رأي نميدهد و آن نامزد مورد علاقه كه دست كم، وزارتي در تيم رئيسجمهور سهمش بود، به چيزي بالاتر از رياست ورزش كشور نميرسد. در دوره بعدي رايگيري براي شهردار، رئيسجمهور آبي، از حواري قرمزش ميخواهد كه اين بار به نامزد جديد مورد علاقه وي [حسن بیادی] رأي دهد و در عوض مديريت باشگاه قرمز را بگيرد. حواري، اطاعت امر ميكند و رأي ميدهد، و البته نامزد مورد نظر جديد باز هم رأي نميآورد. اما رئيسجمهور به قولش عمل ميكند و حواري قرمز ميشود رئيس باشگاه قرمز.
در عرض يك سال، بر اثر مديريت خوب، سانحه، بخت يا هر اتفاق ديگري، تيم قرمز در عين ناباوري پس از سالها قهرمان ميشود. حالا اين حواري رئيسجمهور و مدير باشگاه قرمز، به محبوبيتي بينظير دست مييابد و طبيعتا اين امر را رئيس ورزش كه زخمخورده قديمي حواري است و نامزد قديم شهرداري، برنميتابد! پس، يك هو پيچ شير نفت باشگاه قرمز را ميبندد و حواري بدبخت، با درخشانترين كارنامه، چارهاي غير از استعفا پيدا نميكند!
به اين ترتيب باشگاه قرمز به دليل يك رأي نامربوط سياسي به شهردار، بدبخت ميشود! به همين آسانی و دست كم سي ميليون هوادار هم محلي از اعراب ندارند، و رئيس ورزش ميتواند قبل خواب قيلوله كه از استحبابات است، شير نفت را جوري بپيچاند كه گوش مدير و هوادار و باشگاه شش دور بپيچد، خيلي سهمگينتر از ضربت ششتاييها!»
متن فوق بخشی از کتاب نفحات نفت و در توضیح دخالت دولت نفتی در همه شئون کشور و حتی ورزش و فوتبال سیاستزده ایران است. شخصیتهای این داستان، محمود احمدینژاد، علی سعیدلو و حبیب کاشانی هستند که این آخری در سال 84 از شهرداری علی سعیدلو در تهران حمایت نکرده است و در سال 86 نیز نامزد مورد حمایت وی و رئیس جمهور یعنی حسن بیادی نتوانست به شهرداری تهران برسد.
اگر پیش از این گمان میرفت که دخالت رئیسجمهور به عنوان نماد بخش سیاسی در ورزش ایران، تنها در حد دادن پست مدیر عاملی پرسپولیس به حبیب کاشانی است، اکنون با سخنان مجید جلالی مشخص میشود، رئیس جمهور که به قول امیرخانی طرفدار تیم آبی است، خود زحمت تعیین سرمربی تیم قرمز را نیز کشیده است.
مجید جلالی میگوید: در سال 86 هم در نشستی که با آقای حبیب کاشانی داشتم، ایشان من را دعوت کرد به باشگاه تا با هم صحبت کنیم اما پس از آن از من عذرخواهی کردند و به من گفتند آقای احمدی نژاد گفته مربی باید افشین قطبی باشد.
فرو غلتیدن مقامات و مدیران ایرانی به حوزههای بسیار پایینتر از جایگاه آنها هر چند پدیده جدیدی نیست، گویا در دوره رئیس دولتهای نهم و دهم شدت یافته است. وی مدتهاست به دخالت در کار وزرای خود متهم است؛ از تعیین معاونان و مدیران زیر دست وزرا گرفته تا تعیین سیاستهای اجرایی خرد در دولت بارها به اراده بالاترین مقام اجرایی کشور گره زده شده است.
هر چند تکیه دولت بر درآمد بدون زحمت نفت، در مواردی ریشه چنین دخالت گستردهای توسط رأس اجرایی کشور در همه شئون زندگی مردم دانسته میشود، در دوره اخیر، پدیدههایی جدید نیز به کمک این روند نادرست آمده است.
نخست این که، تفاوت مفهوم حضور در صحنه با مفهوم مدیریت صحنه و امور کشور نادیده گرفته شده است. هر مدیری و از جمله رئیسجمهور هر چند خود باید دارای آرا و اندیشههایی برای اداره کشور باشد، ولی این بدان معنا نیست که وی به تنهایی همه امور را به اراده خود مربوط سازد، بلکه باید در جایگاه یک مدیر به استفاده از توان دیگران برای اداره کشور بپردازد.
نکته مهم دیگر آن که تا حدی تحت تأثیر رابطه نادرست شکل گرفته بین مدیران و رسانهها، مدیران کشور به مسائل خرد کشانده شده و از مسائل حیاتی و مهم کشور دور نگه داشته میشوند. رئیس جمهوری که به تعیین سرمربی یک تیم فوتبال مشغول است، به احتمال زیاد بخشی از مسئولیتهای کلان خود را فراموش کرده است.