چندی پیش، خبری در «تابناک» قرار گرفت که نشان میداد، 160 نفر از مجموع 285 نماینده مجلس شورای اسلامی ـ که عمدتا اصولگرا هستند ـ از آقای دکتر ولایتی و نیز 150 نفر از همین تعداد، از آقای قالیباف حمایت کرده بودند؛ جدا از اینکه مجموع این ارقام از شمار کل نمایندگان بیشتر بوده و نشانگر حمایت بی چون و چرای آنان از نامزدهای اصولگراست، مطلب دیگری را به ذهن میرساند که در جای خود قابل بررسی است.
به گزارش «تابناک»، همین طور که از آرای مردم در یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری برمیآید، از 12 میلیون و 91هزار و 699 رأی به دست آمده، بیش از 50 درصد به آقای روحانی و نزدیک 12 درصد به آقای محسن رضایی رأی داده شده و در مقابل از نامزدهای مورد وثوق مجلس اصولگرایی، آقای قالیباف حدود 17 درصد و آقای ولایتی کمتر از 6 درصد از آرا را از آن خود کردهاند؛ یعنی رأی بیش از 60 درصد مردم با رأی نمایندگانشان فرق میکند!
این به آن معناست که هرچند این نمایندگان با رأی همین مردم انتخاب شده اند اما رأی و نظرشان بسیار با خواست و اراده ملت ایران تفاوت دارد و این بدان معناست که نمایندگان مردم بیش از آنکه به خواستههای مردم توجه کنند، بیشتر به دنبال سیاسی کار بوده اند.
اما نمایندگان احتمالا میدانند، نماینده مردمی هستند که با رأی آنها توانستهاند به کرسیهای مجلس تکیه کنند، نه حزب و گروهی که از آن دفاع میکنند. باید نماینده رأی مردم باشند، نه رأی حزب اصولگرایی. حماسه سیاسی مردم ایران در 24 خرداد 92 بار دیگر نشان داد که مجلس از ملت ایران عقب افتاد. نمایندگان اصولگرا نشان دادند که ظاهرا دغدغههایی جدا از مردمی دارند که اگر حمایتشان را نداشتند، بیگمان به جایگاه قانونگذاری این کشور نمیرسیدند.
شکاف حاضر بین آرای مردم و نمایندگان مجلس موسوم به اصولگرایی، چیزی نیست که به سادگی بتوان از آن چشم پوشید؛ هر چند این نخستین باری هم نیست که نمایندگان دغدغههای خود را بالاتر از مشکلات مردم دانستهاند. زمان زیادی نگذشته از روزهایی که احمدی نژاد وارد صحن مجلس میشد و نمایندگان به جای اینکه از قانون شکنیهای دولت شاکی باشند و حق مردم را بخواهند، عاشقانه در آغوشش میکشیدند و پس مانده لیوان آبش را بر صورتشان میپاشیدند و در مدح و ثنایش شعرها میسرودند و کتابها مینوشتند. آن روزها هم فراموششان شده بود که اینان نمایندگان خواست مردمند، نه نمایندگان دولت که این روزها اصولگرایی اش را انکار میکنند؛ غافل از اینکه مردم هنوز آن رفتارها از یادشان نرفته است.
شاید این اتفاق و این شرکت چندین میلیونی مردم، زنگ خطری بود برای برخیها و کل جبهه اصولگرایی و اصلاحطلبی که بدانند مردم ایران مثل همیشه نه به حزب و اصول حزبی که به آرمانهایی وفادارند که قرنها برای آن جنگیدهاند و در شرایط حساس چنان پرقدرت عمل میکنند که نه تنها اصولگریان و اصلاحطلبان که هیچ حزب و جناحی در مقابل خروششان یارای ایستادن ندارد.
از این روی، همان گونه که اصلاحطلبان یک بار نتیجه غره شدن به رأیشان میان مردم را دیدند و درس بزرگی از سکوت مردم در سال 84 گرفتند؛ بجاست که اصولگرایان به ویژه نمایندگانی که پشتوانهشان آرای مردم بوده، این شکست از اراده مردم را در خاطرشان برای همیشه حک کرده و به یاد داشته باشند که آنها وکیل مردمند، نه دولت یا حزب و گروه سیاسی. اگر بجا و درست برنامهریزی کرده باشند، اکنون زمان آن رسیده که از مردم به خاطر دور شدن از خواستهشان طلب پوزش کنند که حق مردم را تنها مردم باید ببخشند.