محمود احمدینژاد و دولتش در آخرین روزهای کاری خود
دو اقدام مرتبط با دستگاه قضایی انجام دادند؛ نخست ارسال
لایحه تعیین وظایف و اختیارات وزارت دادگستری و دیگری از
دستور کار خارج کردن لایحه جامع وکالت رسمی. لایحه پیشنهادی
دولت خواستار پیوستن بعضی سازمانها و نهادهای زیر مجموعه
قوهقضاییه به وزارت دادگستری شده است و به نحوی افزایش اختیارات
قوهمجریه و کاهش اختیارات قوهقضاییه را پیشنهاد داده است. لایحه
از دستور کار خارجشده نیز به نوعی مخالفت با پیوستن نهاد وکالت
به زیر مجموعه دستگاه قضاست. موضوعاتی که با غلامعلی ریاحی از وکلای
دادگستری مطرح کردیم و از چند و چون موانع و تاییدات قانونی
آن پرس و جو کردیم. ریاحی بخشی از آنچه از سوی دولت مطرح شده را
مفید میداند اما معتقد است این اقدامات بیش از هر چیز
دیرهنگام است.
در مقدمه لایحه تعیین
وظایف و اختیارات وزارت دادگستری به این موضوع اشاره شده که چون
وزارت دادگستری در اصل 160 قانون اساسی تصریح شده قابل
ادغام یا القا نیست. به صورت کنایهآمیزی دولت فهمانده که حالا که
نمیشود این وزارتخانه را ملغی کرد پس باید برای آن وظایفی در
نظر گرفت. آیا واقعا الغای دادگستری ممکن نیست؟
بله،
این وزارتخانه در قانون اساسی به عنوان رابط قوای مجریه و مقننه معرفی
شده و تا زمانی که این اصل به قوت خود باقی است چاره دیگری نیست.
این است که دولت به فکر افتاده که با الحاق بعضی سازمانها برای آن
شرح وظایفی تعیین کند.
وزارت دادگستری در وضعیت حاضر
عملا وظیفه و مسئولیت مهمی را انجام نمیدهد و در اختیار
ندارد. از ابتدای تصویب قانون اساسی هم این ابهام به نوعی وجود
داشت که با بودن رییس قوهقضاییه در راس تشکیلات قضایی، وزارت
دادگستری چه محلی از اعراب دارد. این وضعیت حتی در بازنگری
قانون اساسی هم مورد توجه قرار نگرفت و ابهام موجود در قانون
اساسی کماکان ادامه پیدا کرد.
یکی
از اهدافی که در مقدمه لایحه به آن اشاره شده، لزوم پاسخگویی
رییس قوهمجریه در قبال حقوق ملت و بخشهایی از سوگند ریاستجمهوری
است. تعریف وظایف و اختیارات وزیر دادگستری به تحقق این هدف چه
کمکی میکند؟
وزیر دادگستری از آنجا که جزیی از
کابینه است با هیات وزیران مسئولیت مشترک دارد اما باید دید
چه حوزههایی زیر مجموعه وزیر دادگستری است که باید نسبت به آن
پاسخگو باشد. وقتی به عملکرد فعلی دستگاه دادگستری نگاه
میکنیم میبینیم هیچ امر مهمی در ارتباط با امور قضایی بر عهده
وزارت دادگستری گذاشته نشده است. وزارت دادگستری در
قانون اساسی به عنوان رابط سه قوه عمل میکند. همچنین براساس قانون اگر
رییس قوهقضاییه بخواهد میتواند استخدام نیروهای غیرقضایی یا
امور اداری و مالی را بعضا یا کلا به وزیر دادگستری واگذار
کند. اما این امر تاکنون سابقه نداشته زیرا این تکلیف نیست و بلکه
تنها اختیاری است که رییس قوهقضاییه دارد. بعضی از زیرمجموعههای
دستگاه قضایی مثل دیوان عدالت اداری یا سازمان بازرسی کل کشور
به علت جایگاهی که در قانون اساسی دارند از زیر نظارت قوهقضاییه
نمیتوانند خارج شوند. اما تشکیلات دیگری که نامی در قانون
اساسی ندارند یا جایگاه تعریف شدهای برای آنها در قانون
اساسی نیست، مثل سازمان ثبت اسناد و املاک کشور، سازمان پزشکی قانونی،
روزنامه رسمی و نظایر اینها میتوانند از زیرمجموعه قوهقضاییه منفک
شوند و در ذیل مسئولیت وزارت دادگستری قرار بگیرند. از این
نظر به انتقال اختیارات بعضی سازمانهایی که در لایحه پیشنهادی
دولت عنوان شدهاند اشکال اصولی قانون اساسی وارد نیست. اما
سازمان بازرسی کل کشور به تصریح اصل 173 قانون اساسی تحت اختیار و نظارت
قوهقضاییه تعریف شده است.
یکی از
سازمانهایی که در این لایحه پیشنهاد الحاقش به وزارت دادگستری
داده شده، سازمان زندانهاست. آیا در این مورد هم
ممانعت قانونی وجود ندارد؟
در این مورد موضوع
تا اندازهای متفاوت است. زیرا پیشگیری از وقوع جرم و تلاش در جهت
اصلاح مجرمان و اجرای مجازاتها از جمله وظایف ذاتی قوهقضاییه است.
بنابراین واگذاری سازمان زندانها به وزارت دادگستری و خروج آن از
زیرمجموعه قوهقضاییه نه قانونی است و نه به مصلحت. زیرا سازمان
زندانها با مجموعهای از قوانین و حتی در قانون اساسی زیرمجموعه
قوهقضاییه تعریف شدهاند و خروج آنها از این مجموعه به نظر با
قانون اساسی در پارهای از موارد مغایرتهایی دارد. اما
درباره سازمانهای دیگر به دلیل عملکرد غیرقضاییشان این
ممانعتها وجود ندارد. چنانکه سازمان ثبت اسناد و املاک کشور
وظایف کلی دارد که انفکاک آن از قوهقضاییه و الحاقش به وزارت
دادگستری اشکالی در پی ندارد.
از لحاظ پاسخگویی سازمانهایی که تغییر مرجعشان پیشنهاد شده، چه وضعیتی دارند؟
در
شرایط فعلی درباره سازمان ثبت یا روزنامه رسمی یا پزشکی قانونی روند
پاسخگویی مغشوش است. علتش هم این است که از آنجا که قوهقضاییه قوهای
همتراز قوهمقننه است در قبال عملکردهای قضاییاش به مجلس پاسخگو
نیست. البته مجلس این اختیار را دارد که در قالب تحقیق و تفحص از
روندهای قضایی جاری در قوهقضاییه بررسیهای لازم را انجام
دهد. اما درباره آنچه مربوط به تصمیمات قضایی است قضات و
قوهقضاییه به علت استقلالی که دارند پاسخگوی مجلس نیستند. اگر
در سازمان ثبت و پزشکی قانونی سوءجریانی وجود داشته باشد،
هیچکس پاسخگوی آن نیست زیرا از یک سو قوهقضاییه به استناد استقلالی که
نسبت به قوهمقننه دارد خود را پاسخگو نمیداند و از طرف
دیگر وزارت دادگستری هم که این امکان را میدهد که وزیرش
به مجلس فراخوانده شود و مورد سوال قرار گیرد چون نسبت به این
سازمانها اختیاری ندارد پس پاسخگو هم نیست. بنابراین سازمانها عملا
از حوزه نظارت قوهمقننه بیرونند. یعنی اعمال نظارت که در کنار
تصویب قوانین یکی از وظایف اصلی مجلس است، در این حوزهها اعمال
نمیشود. اگر عملکرد غیرقانونی و سوءجریانی در یکی از سازمانها
وجود داشته باشد عملا هیچکس پاسخگو نیست. حتی مجلس هم امکان سوال
ندارد. زیرا وزیر دادگستری میتواند بگوید چون این
سازمانها زیر مجموعه من نیست درباره آنها مسئولیت پاسخگویی ندارم.
اما مجلس میتواند تحقیق و تفحص کند؟
تحقیق
و تفحص هم روند طولانیتری دارد و هم با توجه به تجربیاتی که
در سالهای گذشته نیز داشتهایم با اشکالات متعددی مواجه
میشود. اگر هدف پاسخگو کردن وزیر دادگستری در مقابل
مجلس برای عملکرد این سازمانها است هدف، هدف درستی است و چون
مغایرتی هم با اصول قانون اساسی ندارد علیالاصول انفکاک این نوع
سازمانها و الحاقشان به زیرمجموعه وزارت دادگستری و در نتیجه
پاسخگو کردن وزیر دادگستری در مقابل مجلس، اقدام شایستهای
است که میتواند به حسن عملکرد این سازمانها بینجامد.
بخش
دیگری از این لایحه به قرار گرفتن دادسراها در زیر مجموعه
وزارت دادگستری میپردازد. موضوعی که از سازمانهای دیگر
مجزا شده است و مطرح شدن آن در ماده جداگانه نیز نشان
میدهد که طراحان لایحه نیز آن را امری متفاوت و ویژه تلقی
کردهاند. آیا این الحاق به صورت قانونی ممکن است؟
ایده
الحاق دادسراها به زیرمجموعه دستگاههای اجرایی از کشورهای
غربی گرفته شده است و به خودی خود معایب و محاسنی دارد.
در کشوری مثل آمریکا پلیس و تشکیلات دادستانی بیشتر زیرمجموعه
دستگاه اجرایی هستند تا دستگاه قضایی. قضات به عنوان آنچه در
حقوق قضایی ما به قاضی نشسته معروف است، در سیستمهای قضایی غربی نظیر
آمریکا قدرت اصلی قوهقضاییه را اعمال میکنند. بقیه
دادستانها، دادیارها و بازپرسها که قضات ایستاده به شمار
میروند، امر تعقیب مقدماتی را همراه پلیس انجام میدهند. هر
نوع تعرض به حقوق و آزادیهای افرادی که تحت اتهام قرار میگیرند،
باید با حکم قضایی صورت بگیرد که توسط قضات نشسته صادر شده
است و دادستانها و بازپرسها دارای چنین اختیاراتی نیستند.
اما در سیستم قضایی ما برعکس است. یعنی تمام تعقیبات و بازداشتهای
ابتدایی و اولیه توسط بازپرسها، دادیارها و دادستانها که
قضات ایستاده را تشکیل میدهند، صورت میگیرد. مگر در
پارهای از موارد مانند بازداشت موقت که سنگینترین قرارهاست،
قانونگذار پیشبینی کرده است که متهم حق دارد نسبت به صدور
اینگونه قرارها اعتراض کند و در این حالت پرونده میرود زیر
دست یک قاضی نشسته و او بازنگری میکند که بازداشتی که انجام
شده در مواردی است که قانون به بازداشت تصریح دارد یا
نه. در نظام قضایی فعلی ما برخلاف نظامات قبلی این دادسراها
هستند که تمام بازداشتها و تعقیبات را انجام میدهند و چون
بازداشت و سلب حقوق و آزادیهای افراد ملت جزو مهمترین نکاتی است
که حکومتها باید رعایت کنند و دادرسی عادلانه یکی از
شاخصههای پیشرفتگی جوامع انسانی است، بنابراین هرچقدر تلاش شود سلب
حقوق شهروندان توسط قضات پختهتر صورت بگیرد و این احکام و اوامر
حتیالمقدور با رعایت همه جوانب و احتیاطهای قضایی صورت بگیرد، حقوق
مردم بیشتر تامین میشود.
قانونا ممکن هست؟
اما
اینکه بخواهیم این وظایف مهم را بدون ایجاد تغییرات اساسی در
قوانین مختلف از زیرمجموعه قوهقضاییه خارج کنیم و زیرمجموعه وزارت
دادگستری و دستگاه اجرایی قرار دهیم ممکن است. در عمل عواقب
بسیار غیرقابل پیشبینی شده است. شاید کسانی که این لایحه را
پیشنهاد دادهاند به همین نکته توجه داشتهاند که
گفتهاند «هیاتی باید تشکیل شود و قوانین مختلف را برای سازگار
کردن با این لایحه بررسی کند و موارد اختلاف را به مجلس اعلام
کند تا لایحه اصلاح شود. در هر صورت در شرایط فعلی و بدون
اینکه بررسیهای جامع صورت بگیرد، جدا کردن تشکیلات
دادسراها و افزودن آن به قوهمجریه نه قانونی است و نه به مصلحت
است. اما درباره بعضی سازمانهای دیگر این اشکال وجود
ندارد.
یکی از اشکالاتی که به نظام
قضایی ما گرفته میشود این است که دادستان از دادگاه مستقل
نیست و دادستان و قضایی هر دو از یک مجموعه هستند. آیا این
لایحه در صورت تصویب با تغییر مرجع اختیار دادسراها میتواند
پاسخی به این ایراد باشد؟
روسای واحدهای قضایی بر
دادستانها و بازپرسها ریاست اداری دارند. در نظام
قضایی ما اصولا برای هیچ قاضیای در امر قضا رییس نمیشناسیم.
دادستانها و دادیارها هم این استثنا را دارند که هیچ
دادیاری در قبال دادستان مستقل نیست. اما بازپرسها در
مقابل دادستانها و روسای دادگستریها استقلال کامل
دارند. اینکه در عمل چگونه روند طی میشود بحث دیگری
است. اما به لحاظ قانونی هیچ مقام قضایی حق ندارد در امر قضا به
قاضی دیگری دستور قضایی بدهد. ریاست اداری واحدها به
این معنا نیست که روسای دادگستریها میتوانند به لحاظ قضایی
در پروندهها اعمال نظر کنند. ریاست آنها ناظر بر امور اداری
است. اما درباره آنچه مربوط به اظهارنظرهای قضایی است کلیه بازپرسها و
دادستانها مستقل هستند. تنها استثنا درباره دادیارهاست
که استقلالی در برابر دادستان ندارند و به نمایندگی از
او اقدام میکنند. برای همین اگر نظر دادستان مخالف نظر
دادیار باشد این نظر دادستان است که اجرا میشود. اما
بازپرسها در مقابل روسای دادگستریها و حتی در برابر مقامات
بالاتر قضایی دارای استقلال کامل هستند و دادستانها نیز
نمیتوانند به آنها دستور بدهند. در صورت بروز اختلاف نظر
قضایی مرجع حل اختلاف دادگاهی است که این دو مقام قضایی در
حوزه مسئولیت آن انجام وظیفه میکنند.
در
نهایت شما در یک نگاه کلی آیا این لایحه را مقدمهای بر حل
کاستیهای سیستم قضایی کشور میدانید یا نه؟ از این جهت میپرسم که
این لایحه در آخر عمر دولت دهم ارائه شده و علیالقاعده این
دولت یازدهم است که باید آن را پیگیری کند و پای کار آن
بایستد. آیا لایحه پیشنهادی آنقدر برای حل مشکلات قضایی موجود
کارکرد دارد که نخبگان جامعه از دولت بعدی توقع پیگیری آن
را داشته باشند؟
دولت دهم در پایان دوره
مسئولیتش به فکر پارهای از اصلاحات افتاده و در توجیه آن به لزوم
پرداختن به حقوق ملت اشاره دارد. این در حالی است که در
وضعیت فعلی هم رییس قوهقضاییه درباره بعضی از سازمانهای مطرح شده
در لایحه جز نصب روسای آنها کار دیگری انجام نمیدهد. سازمان
ثبت یا سازمان زندانها یا پزشکی قانونی در سلسله مراتب قانونیشان
هیچ تبعیت بخصوصی از قوهقضاییه ندارند. این تشکیلات است که به صورت
یک هرم زیرمجموعه قوهقضاییه قرار دارد. ولی عملکردشان هیچ
ارتباطی با امر و نهی رییس قوهقضاییه ندارد بلکه با نصب روسا این
واحدها مطابق قوانین، مصوبات و بخشنامهها اداره میشوند.
بنابراین وجود این سازمانها در زیرمجموعه قوهقضاییه ممکن است از
نظر بودجهبندی متفاوت باشد اما از نظر کارکردی هیچ بار
اضافهای بر قوهقضاییه وارد نمیکنند.
در بحث پاسخگویی دستگاهها چطور؟
بله،
تنها تغییر در بحث پاسخگویی اتفاق میافتد. زیرا مقامات و مسئولان
این سازمانها عملا در برابر مجلس پاسخگو نیستند. اگر سوءعملکرد
یا سوءجریانی در آنها وجود داشته باشد معلوم نیست که به چه
ترتیب باید با آن برخورد شود. بنابراین صرف کم کردن سازمانها
از قوهقضاییه و افزودنش به وزارت دادگستری از نظر اصلاح امور
قضایی پیشرفت خاصی تلقی نخواهد شد. اما از این حیث لازمه حسن جریان
امور در این تشکیلات یکی از دلایل توجیهیاش عنوان شده است. اما
از این نظر که تاکید شده مسئولان باید به حقوق مردم که در
ارتباط وظایف این سازمانها هستند توجه لازم را داشته باشند،
الحاق این سازمانها به وزارت دادگستری که باید در مقابل مجلس
پاسخگو باشد، اقدام مفیدی است.
یکی
از موضوعات مهمی که در بحث نظام قضایی کشور پیش آمده است، بحث لایحه
جامع وکالت رسمی است که از سوی قوهقضاییه به دولت ارسال شده بود و
براساس آن کانونهای وکلا زیرمجموعه قوهقضاییه قرار میگرفتند. حالا
این لایحه با امر رییسجمهوری از دستور کار دولت خارج شده است.
پرسش نخست این است که به عنوان یک وکیل دادگستری لایحه جامع وکالت
رسمی را چگونه میبینید؟ وکلایی هستند که اعتقاد دارند به
دلیل دستور صادر شده باید وکلا از آقای احمدینژاد
شکایت کنند...
لازمه دادرسی عادلانه وجود
قاضی مستقل و وکیل مستقل است. یعنی بدون استقلال قاضی و بدون وکیل
مستقلی که در حوزه عملکرد خودش فقط مکلف به اجرای قوانین باشد و
ترس و هراسی از تعقیبات یا تضییقات وجود نداشته باشد، انجام یک
دادرسی عادلانه و مطابق با استانداردهای قابل قبول غیرممکن
است. بنابراین هر لایحه یا طرحی که بخواهد به نوعی استقلال وکلا را
خدشهدار و صدور پروانه وکالت و اجازه کار وکیل را با مشکلات و
موانع مواجه کند، به دادرسی عادلانه و اجرای عدالت لطمه
میزند. من از محتوای لایحهای که در دست بررسی بوده اطلاع
کاملی ندارم ولی بههرحال احترام به استقلال نهاد وکالت و نقش وکیل
در دادرسیها چیزی است که هم مورد قبول مسئولان ارشد نظام
است و هم مراجع نظارت بینالمللی در گزارشهای متعدد به آن
پرداختهاند. در نتیجه اگر اقدام آقای احمدینژاد آن
گونه که گفته شده است از باب رعایت لزوم احترام به نهاد وکالت در
کانونهای وکلای دادگستری و استقلال وکیل باشد، امر بسیار
پسندیدهای است. اما ضمن اینکه باید از آن استقبال کرد
باید پرسید چرا اینقدر دیر...
گویا
یکی از وکلا در اعتراض به لایحه مذکور با ایشان نامهنگاری
کردهاند و رییسجمهوری هم در پاسخ نامه آن وکیل امر به از
دستور کار خارج شدن لایحه جامع وکالت رسمی ارسال شده از سوی
قوهقضاییه داشته...
بههرحال مسئله وکالت یک موضوع
حاشیهای نبوده است که آقای احمدینژاد از روندهای آن
بیاطلاع مانده باشند. منتها ممکن است عوامل پیرامونی و بعضی از
کانونهای قدرت که در زیرمجموعه ریاستجمهوری وجود
داشتهاند به موقع این ضرورت را به اطلاع ایشان نرسانده باشند و
بههرحال کاری که انجام شده چه درباره لایحه وکالت و چه درباره
لایحه وظایف و اختیارات وزیر دادگستری کاری مفید است و برای
استقلال دستگاه قضا هم اهمیت درجه اول دارد. نهاد وکالت
باید براساس قوانین حرکت کند و وکیل این آزادی را داشته
باشد که در چارچوب قوانین بیترس و هراس از اینکه به دنبال
دفاع در یک پرونده چه اتفاقی برایش خواهد افتاد، بتواند
آن طور که مقتضیات عدالت ایجاب میکند از موکل خودش دفاع
کند. زیرا در بسیاری از موارد ممکن است مراکز قدرت به نحوی از
انحا بخواهند لطمهای به حقوق افراد وارد کنند. پس وجود یک
فرد حرفهای به نام وکیل که خود را تابع قوانین بداند و برای
اجرای عدالت از موکلش بیترس و هراس اقدام کند، میتواند به
دادرسی عادلانه کمک کند. وابسته کردن نهاد وکالت به
عنوان یک تشکیلات صنفی و حرفهای به زیرمجموعه دستگاه قضایی و تابع
کردن وکیل از فرامین قضایی مغایر با استقلال نهاد وکالت است و
اقدام رییسجمهوری ولو در آخرین فرصت و روزهای مسئولیت قانونیاش،
اقدامی موجه و قانونی است.
آیا اقدام
اخیر آقای احمدینژاد پایانی بر لایحه جامع وکالت است یا قوهقضاییه
میتواند از طریق دیگری لایحه پیشنهادی خود را پیگیری کند؟
تهیه
لوایح قضایی جزو وظایف قوهقضاییه است اما چون لایحه است حتما باید
روند امور از تشکیلات اجرایی دولت را طی کند. علت هم مشخصا بار
مالی است که ممکن است یک لایحه ایجاد کند و اصولا هیچ لایحهای
مستقیما از طرف قوهقضاییه به مجلس داده نمیشود و تهیه لوایح
قضایی به معنای این است که باید از دستگاه اجرایی عبور کند، به
لحاظ اختیاراتی که در قانون اساسی و قوانین عادی درباره این لوایح
به قوهمجریه داده شده است. اما راه پیگیری چنین موضوعاتی تهیه
طرحهای قانونی است که از سوی نمایندگان مجلس مطرح میشود. اما این
موضوع چون به صورت لایحه است اگر دولت بعدی بخواهد استقلال
نهاد وکالت را حفظ کند باید به تصمیمی که آقای احمدینژاد
در این مقطع زمانی گرفته، احترام بگذارد و از تصویب چنین لایحهای
در تشکیلات اجرایی و تقدیم آن به مجلس جلوگیری کند. مگر آنکه
دولت آینده نظر دیگری داشته باشد. هرچند گاه اتفاقات
طنزآلودی میافتد. چنانکه همیشه گفته میشود قوانین حقوقبشری
بیشتر با دولتهای اصلاحاتی تناسب دارد اما در گذشته متاسفانه
اشتباهی که در جهت ایجاد خدشه در نهاد وکالت رخ داد،
قانونی بود که در دولت اصلاحات به تصویب رسید. از طنزهای
قانون است که لایحه مربوط به ماده 187 در دولت اصلاحات به تصویب
رسید و حالا دولت آقای احمدینژاد به دفاع از نهاد وکالت
و مخالفت با لایحه نهاد جامع وکالت رسمی پرداخته است.
مهراوه خوارزمی - روزنامه بهار