از سرنوشت پلنگهای زندهگیری شده ایرانی در قفقاز تا پیر ببر بیمار روسی که در تهران روی دست مسئولان مانده -و چه بسا به زودی بر اثر بی توجهی جانش از دست برود،- حکایت دردناکی است که میتواند آینه تمام نمای عملکرد فاجعهبار متولیان محیط زیست در سالهای گذشته باشد که قصد داشتند خود را رفیق قافله نشان دهند اما ...
ابتدا: احیای دو گونه منقرض شده با مبنایی دروغینبه گزارش «تابناک»، ماجرا زمانی کلید خورد که مسئولان سازمان محیط زیست که پاسداشت گونههای مختلف گیاهی و جانوری را به نحو احسن به سرانجام رسانده و معضلات محیط زیست انسانی مانند انواع آلودگیهای آب و هوا در سراسر پهنه جغرافیایی کشور را ریشهکن کرده بودند، از فرط بیکاری به دنبال احیای گونههای منقرض شده جانوری در کشور افتادند و برای شروع، به سراغ احیای نسل شیر ایرانی هم نرفتند که نسل آن در برخی باغ وحش های جهان یافت میشود بلکه احیای ببر مازندران را در دستور کار قرار دادند که هرچند گفته میشد پنجاه سال است نسل آن ور افتاده، شنیدهها حاکیست در هفتاد سال اخیر چشم هیچ ایرانی به جمال آن روشن نشده است.
این اتفاق که به شکل عجیبی با تصمیم مدیران رده بالای روسی همزمان شده بود، منجر به تبادل دو قلاده پلنگ ایرانی با دو قلاده ببر سیبری شد تا هم مدیران روسی مدعی احیای نسل پلنگ منقرض شده قفقاز باشند و هم مدیران محیط زیستی کشورمان تلاش برای احیای ببر مازندران را آغاز کنند و در حرکتی همسان، مدعی شوند که با این تبادل، نسل منقرض شده احیا خواهد شد نه اینکه گونهای دیگر از آن حیوان با ژنتیک متفاوت به بوم کشور وارد خواهد شد.
این مهم آنچنان در سخنان رئیس وقت سازمان محیط زیست انعکاس مییافت که گویی ببر سیبری تفاوتی با بزرگترین ببر جهان نداشته و «ببر مازندران، آن هم با صفات و ویژگیهای ژنتیکی اصلی و اورجینال آن قابل احیا شدن است.»؛ ادعایی گزاف که ظاهرا مبنای پروژه احیای پلنگ قفقاز نیز بوده است.
بعد: تبادل پلنگهای زندهگیری شده از دل طبیعت با پیرببرهای ساکن قفساین اتفاق در حالی رخ می داد که روس ها به شدت به دنبال انجام تبادل بودند و مقدمات اجرای آن را هم تمام و کمال فراهم آورده بودند در حالی که طرف ایرانی هیچ برنامهای برای اجرای این کار نداشت تا در نهایت امر با اعمال فشار روسها، دو قلاده پلنگ ایرانی از طبیعت زندهگیری شده و اوایل اردیبهشت ماه 89 با دو قلاده ببر سیبری که معلوم نبود از کجا آمدهاند، مبادله شوند تا ببرهایی که با قفس بیگانه نبودند، تا آماده شدن محل در نظر گرفته شده برای رهاسازی در میانکاله، ساکن باغ وحش ارم شوند!
از اینجای ماجرا به بعد هم که حتما یادتان هست؛ بیماری مشمشه که معلوم نشد با این مهمانان به باغ وحش راه یافته یا در کنار دیگر بلایای باغ وحش، به این مهمانان سرایت کرده بود، ببر نر را به همراه تعدادی دیگر از حیوانات کشت تا پروژه عقیم شود؛ آن هم در شرایطی که آماده سازی زیستگاه میانکاله با هزینه ۵۰۰ میلیون تومانی در ایستگاه نهایی قرار داشت.
شاید همین هزینه بود که موجب شد مسئولان طرح انتقال چهار قلاده ببر دیگر را به ازای انتقال چند پلنگ دیگر در دستور کار قرار دهند ولی روسها که خرشان از پل گذشته بود، با این درخواست مخالفت کردند؛ البته محمدی زاده علت را متفاوت توصیف میکرد: «نه پلنگهای ایرانی و نه پلنگهایی که از ترکمنستان به طرف روسی داده شده، هیچ کدام موفق به جفتگیری نشدهاند و روسها تا زمانی که این پروژه به نتیجه نرسد، نیازی به تبادل مجدد ببر با پلنگ ایرانی نمیبینند.»
ادامه: چه کسی ایده تبادل حیوانات و احیای ببر مازندران را پروراند: ما یا روسها؟فارغ از آنکه روسها سایت نگهداری پلنگ را تجهیز کرده و برای بالابردن احتمال موفقیت طرح خود، هم از نژاد پلنگ ایرانی و هم از نژاد پلنگ ترکمنستانی بهره گرفته بودند، وقتی گلایه ایشان به عارضه ای که در پنجه یکی از دو قلاده پلنگ دریافتی از ایران بروز کرد (روسها معتقد بودند پلنگ دریافتی از ایران، مصدوم بوده است؛ رویکردی مشابه مسئولان داخلی که از سلامت ببرهای دریافتی خبر نداشتند!) و هنگامی که اعلام شد ولادیمیر پوتین، نخست وزیر وقت از سایت نگهداری این گربه سانان تازه وارد بازدید کرده است، همه و همه خبر از آن میداد که ایده اصلی تبادل پلنگ و ببر از روسیه آمده است چراکه در مقابل این همه تدارک طرف خارجی و اهمیت موضوع برای سیاست مداران ایشان، ببرهای وارداتی تنها یک قفس دو در سه متری در باغ وحش نصیبشان شد.
این در حالی است که اگر این گمانه زنی صحت داشته باشد، آنگاه سخنان مسئولان داخلی در دفاع از این طرح بسیار زنننده جلوه گر شده و حتی دردناک به نظر میرسد چراکه رنگ و بوی توجیه به خود گرفته و به نوعی، مصادره طرح دیگران خواهد بود تا جایی که وقتی روس ها تمایلی به تبادل دوباره نشان نمیدهند، این طرح تفصیلی به ناگهان تمامی کارکرد خود را از دست داده و حتی سعی میشود بقایای برجای مانده از آن، من جمله ببر بیوه، معدوم شده یا دست کم به بهانههایی مانند قرنطینه از دید عموم دور شوند!
سپس: پلنگهای ایرانی در اسارت زاییدند تا خدمت و خیانت همسایه شوند!چند روز پیش رسانههای خبری روس اعلام کردند که با تولد دو توله پلنگ [ایرانی] در پارک ملی روسیه، پس از پنجاه سال زاد و ولد این گونه ارزشمند در آن سرزمین رقم خورده است؛ اعلام این خبر که با انتشار فیلم این رویداد در رسانههای سراسر جهان همراه بود، برای دوست داران محیط زیست در کشورمان به معنای کامل شدن شکست طرح بی پشتوانهای بود که هم کلی هزینه برایمان به همراه داشت و سرانجام شکست خورد و هم به معنای کاستن دو پلنگ ممتاز و زادآور از محیط زیست کشورمان بود.
به عبارت بهتر، در این تبادل نه تنها ببری در کشورمان متولد نشد (احیای جواهر از دست رفته محیط زیست کشورمان، به کنار!) بلکه به شکلی کاملا آگاهانه، دو قلاده پلنگ بالغ ایرانی از محیط زیست کشورمان کم شد تا تنها دلخوشمان به زاد و ولد این گونه در روسیه، در امان ماندن نسل این گونه منحصر به فرد از خطر انقراضی باشد که روز به روز در حال گسترش است.
گویی هرچه تبلیغ میشد که در سایه احیای ببر، خدمتی در حال شکل گرفتن است، خروجی ماجرا بی شباهت به رخ دادن خیانتی آشکار نیست چراکه نتیجه ندانم کاری مسئولانی که میبایست محافظ محیط زیست و پاسدار تک تک گونه های آن باشند، به حذف دو پلنگ از پهنه محیط زیست کشور انجامیده است تا از هر طرف که به ماجرا بنگریم، دست کم نشانی از خدمت در آن دیده نشود.
فرجام: نکند بار دیگر زیر بار ترکمانچای دیگری رفته باشیم؟!اینکه چگونه یک طرح مشابه در ایران و روسیه نتایجی تا این اندازه متفاوت به همراه داشته، نیازمند بررسی دقیق و کارشناسی است اما این تبادل که به نظر میرسد ایده اولیه اجرای آن روسی بوده، میبایست از این رو مورد دقت قرار گیرد که مشوق مسئولان ایرانی برای پذیرش مفاد آن معلوم نیست؛ به عبارت بهتر، باید آشکار شود که چرا در شرط و شروط این تبادل، زنده گیری این ببرها از طبیعت، جوانی، سلامت، قابلیت زادآوری و امثال آنها لحاظ نشده و چرا احتمال خطایی برای این پروسه در نظر گرفته نشده است تا در صورت نیاز، تکرار تبادل در دستور کار قرار گیرد؟
آیا اینقدر ایده روسها برایمان جذاب و چه بسا سخاوتمندانه بوده که هرچه گفتهاند، بدون لحاظ منافع خودمان پذیرفتهایم یا اینکه بی تدبیری برخی مدیران منجر به شکل گیری قراردادی تا این اندازه یک سویه شده است؛ قراردادی که بیشباهت به قراردادهای گلستان و ترکمانچای نبوده و شاید اگر پیگیری آن در دستور کار قرار گیرد، رسوایی بزرگی برای مدیران سابق محیط زیست رقم بخورد!