نمایش نخستین فیلم از مجموعه فیلمهای هرکول، در حالی از تابستان امسال در سینماهای آمریکا آغاز خواهد شد که قرار است، شگفتیهای اسطوره روم و یونان با بهره برداری از به روزترین فناوری قرن بیست و یکم، برای جهانیان به نمایش درآید و نماد قدرت غرب باستان به باورپذیرین شکل ممکن عینیت بیابد تا این دغدغه بار دیگر پررنگ شود که آیا روزگاری رستمِ دستان نیز به پرده سینماهای جهان خواهد آمد؟
به گزارش «تابناک»، بیست و پنجم ژوئیه، مصادف با سوم مردادماه سالِ پیش روی، فیلم «هرکول / Hercules» به کارگردانی برت رتنر اکران خواهد شد؛ فیلمی بر مبنای شخصیت اسطورهای هرکول، نامآورترین قهرمان اسطورهای یونان و روم باستان که دواینجانسن، بازیگر فیلمهای اکشن، نقش اصلیاش را دارد و قرار است، تبلور یک اسطوره با کمک آخرین فناوری های جلوههای ویژه سینمایی باشد و آنچنان فروشی در پی داشته باشد که این اثر، نخستین قسمت از یک چندگانه سینمایی باشد.
هرکول نماد قدرتمداری و شجاعت آمیخته با کم خردی در غرب است که از اندیشه کمتر بهره میبرد و با زور بازو، از دشوارترین آزمونها و آوردگاههای پیش روی با پیروزی گذر میکند و به خوبی یک ابرقهرمان برای تماشاچیان آمریکایی است. به همین دلیل شخصیتی جذاب برای سینماگران آمریکا بوده و از ۱۹۱۰ تاکنون دربارهاش چندین فیلم سینمایی ساختهاند که عمدتاً ناموفق بوده، ولی این فیلم، احتمالاً سرنوشتی متفاوت خواهد یافت و حداقل بخشهای کوتاهی از فیلم و تریلر رسمی که تاکنون منتشر شده، نشان میدهد، احتمال موفقیتش چشمگیر باشد.
داستان فیلم طبیعتاً بازسازی اسطورههای یونانی و رومی درباره هرکول یا به قول یونانیها «هراکلس / Ἡρακλῆς، Hēraklēs» است. پدر و مادر هرکول در آغاز او را «آلکیدس / Ἀλκείδης، Alkeidēs» نامگذاری کردند، ولی بعدها نامش برای خشنودی نامادریاش هرا، به هراکلس یا شکوه هرا تغییر یافت و اتفاقاً دشمن اصلی هرکول هم، هرا بود.
هنگام کودکی هرا دو مار را در گهوارهٔ هرکول گذارد، ولی او با قدرت زیادی که داشت، آنها را خفه کرد ولی سرانجام هرکول را دیوانه کرد. به سبب بیعقلی، هرکول به پسر برادرش لولائوس حمله برد، ولی او توانست جان سالم به در ببرد. او شروع به تیراندازی به جانوران خیالی ساخته ذهنش کرد و در پایان، همسر خود مگارا و سه فرزندش را به قتل رساند.
او بسیار غمگین بود و به محض بهبودی و برای جبران کار خود با پیشگوی معبد آپولون مشورت کرد و از او پرسید چگونه میتواند شرف و عزت خود را بازیابد. پیشگو به او گفت، نزد ائوروستئوس پادشاه موکنای برو و دوازده سال او را خدمت کن. ائوروستئوس هیچ کار دشواری به ذهنش نمیرسید که پسر قدرتمند زئوس از پس آن برنیاید؛ بنابراین، هرا از کاخ خود در المپ پایین آمد تا به او کمک کند؛ بنابراین، با همکاری یکدیگر دوازده وظیفه برای ناپسری فناپذیر هرا در نظر گرفتند که به دوازده خان هرکول معروف است. آنها عبارتاند از؛
۱ ـ کشتن شیر نیمیان؛ هیولایی که هیچ سلاحی قادر به نفوذ در پوستش نبود. هرکول آن را بدون هیچ دردسری خفه کرد.
۲ ـ کشتن مار نه سر هایدرا. وقتی یک سر هایدرا بریده میشد، دو سر جدید به جای آن میرویید و یکی از سرهای آن جاودانه بود و با هیچ سلاحی آسیب نمیدید. هرکول هشت سر آن را سوزاند و سر جاودانه را زیر تخته سنگی قرار داد.
۳ ـ گرفتن گوزن کرینیان. پس از چند ماه تعقیب و گریز سرانجام آن را در تله انداخت.
۴ ـ کشتن گراز وحشی اریمنتوس. جدالی وحشیانه اما فوق العاده آسان؛ هرکول برنده شد.
۵ ـ تمیز کردن اصطبل شاه آوگیاس. هرکول با جاری کردن رودی در نزدیکی اصطبل موفق به شستن آن شد.
۶ ـ کشتن پرندگان گوشت خوار در استیمفالوس.
۷ ـ گرفتن و کشتن گاو وحشی واقع در کریت.
۸ ـ گرفتن اسبهای (مادیانهای) دایامیدیس.
۹ ـ به دست آوردن کمربند هیپولیتا، ملکه آمازونها (که درحقیقت کار آسانی نبود).
۱۰ ـ گرفتن گله گروئون. او جنگجویی غول پیکر بود دارای سه سر، سه بدن و شش دست که در مجموع روی پاهایی سوار بودند. او دارای گله گاوی باشکوه به رنگ قرمز بود که توسط یک چوپان و سگی دو سر به نام ارثروس (که برادر سربروس بود) محافظت میشد. هرکول هر دو آنها را کشت و سپس به جنگ با گروئون پرداخت و او را با تیری زهرآلود از پای درآورد.
۱۱ ـ به دست آوردن سیبهای زرین از باغ هسپریدس، که همیشه به وسیله اژدهای صدسر لادون نگهبانی میشد. هرکول اطلس را با پیشنهاد نگه داشتن زمین فریب داد تا سیبها را برایش بیاورد. وقتی او با سیبها بازگشت، هرکول از او خواست زمین را برای چند لحظه نگه دارد تا او بتواند بالینی برای درد شانههایش بیاورد. اطلس این کار را کرد و هرکول با سیبهایش آنجا را ترک کرد.
۱۲ ـ آوردن سربروس، سگ سه سر هادس روی سطح زمین.
سرانجام پس از دوازده سال و دوازده خان، هرکول یک انسان آزاد بود. او پس از دوازده خان به آرگونوتها برای پیدا کردن پشم زرین پیوست و پس از آن، به روستای تبس رفت تا با دیانیرا، دختر پادشاه کالیدون اوینئوس، ازدواج کند. او با خدای رودها آکلوس برسر دیانیرا مبارزه کرد و او را شکست داد. آنها در صلح و صفا در کالیدون زندگی میکردند تا اینکه روزی هرکول به اشتباه ساقی را به قتل رساند و آنها مجبور شدند به تراخیس فرار کنند.
دیانیرا فرزندان زیادی برای هرکول به دنیا آورد. مدتی بعد یک سانتور مرد (حیوان افسانهای با بالاتنهٔ انسان و پایین تنه اسب) به نام نسوس دیانیرا را ربود، ولی هرکول با پرتاب تیر زهرآلودی به قلب نسوس او را آزاد کرد. نسوس هنگام مرگ به دیانیرا گفت، قسمتی از خون او را نگه دارد و وقتی حس کرد دارد هرکول را از دست میدهد، از آن به عنوان داروی عشق بر روی هرکول استفاده کند.
پس از گذشت چندین ماه دیانیرا فکر کرد، زن دیگری وارد زندگی او و هرکول شده است؛ بنابراین، دیانیرا یکی از لباسهای هرکول را با خون نسوس شست و به او داد تا به تن کند. نسوس به او دروغ گفته بود و خون همچون زهر در تن هرکول اثر کرد. بعد از این ماجرا هرکول به المپ برده شد و به او وعده زندگی ابدی دادند و با دیگر خدایان زندگی کرد. او در المپ با هبه ایزدبانوی جوانی، فرزند زئوس و هرا ازدواج کرد.
آنچنان که از داستان فوق برمیآید حتی میتوان بیش از یک سه گانه درباره ماجراهای «هرکول» ساخت و این افسانه را تا آنجا که ممکن است برجسته کرد؛ مردی قوی اندام که اسطوره شد و بیشباهت به رستمِ دستان فرزند زال که او خود نیز فرزند سام و نواده نریمان بود. هفت خان رستم نیز برای خود بسیار جذاب است و شباهتهایی نیز با دوازده خان هرکول دارد:
۱ ـ نبرد رخش با شیر بیشه، رخش دو دست را برآورد و بر سر شیر زد و دندان بر پشت آن فرو برد. چندان شیر را بر خاک زد تا وی را ناتوان کرد و از هم درید.
۲ ـ گذر از بیابان خشک و بیآب و علف، رستم با خداوندگار راز و نیاز میکند و خدا راهی برایش میگشاید.
۳ ـ نبرد با اژدها، رخش بار دیگر به داد رستم رسید و ناگاه برجست و دندان در تن اژدها فرو برد و پوست او را چون شیر از هم بدرید. رستم تیغ برکشید و سر از تن اژدها جدا کرد.
۴ ـ زن جادو، چون نام یزدان بر زبان رستم گذشت ناگاه چهره زن جادو دگرگونه شد و صورت سیاه اهریمنی اش پدیدار شد. رستم تیز در او نگاه کرد و دریافت که زنی جادوست. زن جادو خواست که بگریزد، ولی رستم کمند انداخت و با خنجر او را از میانه به دو نیم کرد.
۵ ـ جنگ با اولاد مرزبان، رستم به سپاه حمله برده و پس از تار و مار کردن آنان اولاد را اسیر کرد و به او گفت که اگر محل دیو سپید را به وی نشان دهد، او را شاه مازندران خواهد کرد و در غیر این صورت او را خواهد کشت. اولاد نیز پیشاپیش رستم و رخش به راه افتاد تا محل دیو سپید را به آنان نشان دهد.
۶ ـ جنگ با ارژنگ دیو، تهمتن با حملهای سریع، سر ارژنگ دیو را از تن جدا ساخت و در نتیجه سپاهیان ارژنگ دیو نیز از ترس پراکنده شدند.
۷ ـ جنگ با دیو سفید، دیو سفید با سنگ آسیاب و کلاه خود و زره آهنی به جنگ رستم رفت. رستم یک پا و یک ران وی را از بدن جدا ساخت. دیو با همان حال با رستم گلاویز شد و نبردی طولانی میان آندو درگرفت کهگاه رستم وگاه دیو در آن برتری مییافتند. در پایان، رستم با خنجر خود دل دیو را پاره کرده و جگر او را درآورد. سایر دیوان با دیدن این صحنه فرار کردند.
رستم دو ویژگی افزون بر قدرت بدنی هرکول دارد و آن هم اتکای مکرر به خداوند یکتا و همچنین خردگرایی است و شاید جذابیتهای برخی خانهای هرکول در خانهای رستم نباشد؛ اما در مجموع آنچه در این قالب به عنوان اسطوره ایرانی شکل گرفته، ارزش حماسی بالایی دارد که حداقل میتوان در قالب یک اثر بلند سینمایی با تکیه بر آخرین تکنولوژیهای روز بصیری به تصویرش کشید و اسطورههای ایرانی را جهانی کرد و آن گونه نبود که در کشور خودمان نیز بخشی از مردم نتوانند هفت خان رستم را پهلوانی ایرانی، متکی بر ایزد متعال برشمارند.
با وجود این، هیچ ارادهای برای ساخت چنین اثر سینمایی در ایران زمین دیده نمیشود و دریغا که امیدی نیز به تولید چنین اثری در بستر کنونی هنر هفتم ایران نیز نیست که سوای تولیدات دولتی، در پی ساخت این اثر نه در اشکال کاریکاتوری، بلکه با همان ابهت اساطیری برآیند. شاید اهالی سینمای ایران چند قرن دیگر فرصت یافتند تا
سراغ پردازش چهره اسطورههایمان نظیر رستم و آرش کماندار بروند که به جز قدرتِ بازو، عقل و ایمان را توأمان داشتند، البته اگر تا آن زمان در غرب فیلمش را نساخته باشند! عجالتاً تریلر «هرکول» را می بینید.