از چهارم فوریه سال ۲۰۰۴ میلادی که زاکر برگ «فیسبوک» را در دانشگاه هاروارد و برای دانشجویان همدوره خود ساخت تا امروز، بیش از ده سال زمان گذشته و رشد تغییرات محصول اینقدر زیاد بوده که دنیا را تکان داده است اما اگر بگوییم پس از ده سال هنوز رفتار ما در این دنیای بزرگ مجازی گترهای و باری به هر جهت است، به نظر اشتباه نکردهایم.
به گزارش «تابناک»، در شرایطی که سالها از فیلتر فیسبوک در کشورمان میگذرد و مسائلی چون سرعت اینترنت و مقابله با فیلترشکنها دسترسی به این دنیای مجازی را برای هموطنانمان به کاری دشوار و طاقتفرسا تبدیل کرده، جذابیتهای این دنیا به اندازهای زیاد است که بسیاری پیه مشکلات را به تن مالیده و هر روز ساعات زیادی را در این شبکه اجتماعی بگذرانند.
این در حالی است که در سایه ممنوعیت اعمال شده برای فیسبوک، عارضههای این شبکههای اجتماعی که در دیگر نقاط دنیا کنترل شده به نظر میرسد، در کشورمان به بالاترین درجه خود رسیده و به گونهای عجیب با فیسبوک نوردی ایرانیان آمیخته به نظر میرسد؛ عارضههایی که گاه برخی از آنها بیخطر به نظر میرسند و به شکلی فراگیر در کاربران ایرانی این شبکه رسوخ کردهاند؛ ولی ورای آن معضلاتی اساسی به چشم میخورد که کمتر مورد توجه قرار گرفته و دیده میشوند.
از جمله این عارضهها، میتوان به رواج تخریب دیگران در میان کاربران ایرانی فیسبوک اشاره کرد؛ البته نه به آن شدت که در قالب حملات به صفحات لیونل مسی، یا مجری برنامه قرعهکشی جام جهانی و یا حتی هنرمند پیشکسوتی چون مشایخی به چشم میخورد و اشکالات آن کاملا آشکار است، بلکه انواع پنهانی آن مد نظر ماست که گاه در بازنشر چند ده هزار باره یک اشتباه به چشم میخورد و تعداد مشتریان آن از شمار خارج به نظر میرسد.
برای نمونه، میتوان به ماجرای مشهور شدن نوازنده ـ خوانندهای اشاره کرد که با نام «دی جی حسین فسنقری»، مدتی است اسباب تفریح اهالی ایرانی این دنیای مجازی را فراهم آورده و حتی صفحهای به نام وی راه افتاده که شمار هواداران آن از هشتاد هزار تن گذشته و به گفته مدیر صفحه، هیچ ارتباطی با نقشآفرین صفحه ندارد!
همه چیز پیرامون فایلی تصویری رخ داده که از هنرنمایی نوازنده ارگی تهیه شده که در جشنی آواز میخواند، میرقصد و البته حرکات و سکناتی مفرح نشان میدهد و اینقدر راحت رفتار میکند که به جرأت میتوان گفت به مخیلهاش راه نمییافته که روزی این رفتار موجبات شهرتش را فراهم آورد؛ شهرتی که بیگمان برایش خرسندی به همراه نیاوده، چون با الفاظ و کنایاتی همراه است که گاه مرز زشتترین توهینها نیز در آن شکسته میشود.
آش اینقدر شور شده که کسی که صفحه این خواننده را راه انداخته و حتی فریم به فریم فیلم تهیه شده از این فرد را به تصویر میکشد تا لایک گرفته و شمار هواداران صفحه را افزایش دهد، نیز صدایش درآمده و پستی گذاشته مبنی بر اینکه لطفا به «استاد» توهین نکنید!
بدین ترتیب به یاری کاربرانی که فارغ از هر فکر و خیالی لایک میزنند، کل حال و احوال یک ساعتِ فردی به روزها، هفتهها و ماهها مطلب و محتوای فکاهی علیهاش تبدیل میشود و اینقدر این روند تداوم مییابد که دیگر کسی از زور خنده نتواند به این فکر کند که آیا اتفاقی درست در حال وقوع است؟!
اما هر چه شمار هواداران صفحه دیجی بیشتر میشود و در قیاس با «پسندیده شدن» صفحات مرتبط با رسانهها و افراد فاخر، فاصله نجومی نشان میدهد، رویدادهای دیگری در بستر این دنیای مجازی جریان دارد که میتواند اثرات به مراتب عمیقتری از خود به جای بگذارد، ولی در سایه بیتوجهی کاربران، نادیدنی به نظر میرسد.
کافی است ماجرای ریحانه، متهم محکوم به اعدامی که مدعی است در دفاع از خودش قتل مرتکب شده، به گوشمان خورده باشد و بعد بخواهیم سری به فیسبوک زده و نوشتهها و مطالب منتشره در این باره را در آنجا رصد کنیم. در اینجا با انبوهی از قضاوتها روبهرو خواهیم شد که رأی قاضی پرونده را مورد نقد قرار داده و گاه با بدترین عبارات، مردود دانسته و حکم به آزادی ریحانه دادهاند!
شدت آرای صادره در این باره در فیسبوک به حدی زیاد است که از دایره شمارش بیرون به نظر میرسد؛ اما جالبتر آنکه هیچ کدام از آرا، رویکرد حقوقی به ماجرا نداشته و اگر هم داشته باشد، به روایت نقل قول از یک حقوقدانِ منتقد به رأی این پرونده است که میداند نظرش قطعا حقیقت محض نیست.
اما ایراد این یکطرفه به قاضی رفتنها کجاست و چه اشکالی دارد که تعداد زیادی هوادار آزادی ریحانه باشند و رأی قاضی پرونده این محکوم را نقد کنند؟
در پاسخ باید گفت، اگر انتقادات در این سطح مانده باشد، هیچ اشکالی ندارد؛ اما افسوس و دو صد حیف که در این حد نمانده و هم پای زندگی شخصیِ فرد کشته شده به دست ریحانه را به ماجرا باز کرده و هم اطرافیان آن مرحوم را به اوج عصبانیت رسانده است.
این را مسئولان یکی از خیریهها که تلاش دارد در این ماجرا پا در میانی کرده و رضایت همسر و فرزندان مرحوم را برای ریحانه بگیرد، مدعی شده و میگوید: خانواده سربندی به شدت از وضع موجود و تهمتهایی که به این خانواده زده شده است، ناراضی هستند و گفتهاند تحت هیچ شرایطی کوتاه نمیآییم.
باید پذیرفت اتفاق نامبارکی افتاده است و این رویداد به قدر کافی تلخ بوده که تلخ ترش نکنیم. سیستم قضایی کشور نیز حکمی درباره این اتفاق صادر کرده است. اثباتِ برحق بودن یا برحق نبودن این حُکم و سیستم قضا، به هر سیاقی است، نباید بازی با آبروی یک خانواده و جان دیگری بهایش باشد.
برخی گمان میکنند طریقه اصلاح یک سیستم و تغییر اندیشه قضا در یک مملکت، چیزی جز دشنام دادن به خانواده مقتول و برسرچوب زدن آبروی آنان نیست!
عدهای دیگر نیز دلخوشند که در انبوه اعدامهایی که اجرا میشود، جلو یک مورد را اگر با پررنگ کردن وجوه خاصی از پرونده بگیرند، توانستهاند جلو صدور حکم اعدام را بگیرند یا تأثیری بسزا در کاهش صدور حکم اعدام توسط قضات داشته باشند. دسته دیگری نیز هستند که ریحانه برایشان وسیلهای است جهت مقاصد سیاسی.
اگر کسی قصد اصلاح داشته باشد، باید راه هایی را انتخاب کند که به نتیجه رسیدنش قطعی باشد؛ هر چند فرآیندی باشد، کْند و زمانبر. نمیتوان با خشونت به ترویج عدم خشونت پرداخت! نمیتوان صدور حکم اعدام را با اعدامِ اخلاق و شرف و عشق و صلح و آبرو دیگران متوقف کرد.اینجاست که جنبه مغفول ماجرا آشکار میشود که پا درمیانی اهالی فیسبوکنشین اگر برای فسنقری و امثال وی روزگار ناخوشی فراهم آورده که باید بسوزند و بسازند، برای ریحانه به بغرنج کردن ماجرای رضایت ختم شده و حکم دوستی خاله خرسه را یافته است؛ اینقدر که بتوان مدعی شد کسی به خیر ایشان محتاج نیست و بهتر است رفع زحمت کرده و زبان در کام گیرند تا بلکه ریحانه بتواند با تلاش افرادی که برای کارهای خود فکر میکنند، از اعدام رهایی یابد!