بازدید 6871

خط‌ مشي اوباما در قبال ايران‌

هوشنگ اميراحمدي‌
کد خبر: ۴۰۴۸۵
تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۳۸۷ - ۱۹:۰۱ 13 March 2009
نام هوشنگ امیر احمدی با موضوع روابط ایران و آمریکا گره خورده است و درحالی که بسیاری او را نفوذی آمریکا و دلال رابطه ایران و آمریکا می‌دانند، وی خود را عنصری و طن‌دوست و متمایل به خدمت و اثرگذاری برای ایران می‌داند. با همه این احوال، در زمینه بررسی دقیق‌تر و شفاف‌تر رابطه یا عدم رابطه ایران و ایالات متحده نمی‌توان امیراحمدی را از حیز انتفاع ساقط دانست و با توجه به ارتباط نزدیک وی با برخی سیاستمداران آمریکایی، بایستی تئوری‌ها و رهیافت‌های بین دوکشور جمهوری اسلامی و ایالات متحده را از دریچه نگاه هوشنگ امیراحمدی نیز مورد امعان نظر و توجه قرار داد.
از همین رو آنجه در پی می‌آید، مقاله‌ای است که به درخواست امیراحمدی در سایت «تابناک» منتشر می‌شود و هر چند برخی فرازهای مهم آن ـ به ويژه درباره انرژی هسته‌ای و تخاصم ایران و آمریکا ـ مورد قبول گردانندگان سایت نبوده و با خط مشی تبیین شده از جانب رهبری انقلاب همخوانی ندارد، اما به دلیل تضارب آرا و اطلاع خوانندگان از خواسته‌های بی‌پیرایه غرب از ایران، این مقاله منتشر می‌شود. بدیهی است که هر نوع انتقاد و چالش نوشتاری سازنده‌ای می تواند رهگشای مباحث علمی ظریف‌تر و برای عموم، مفیدتر باشد.


خط‌‌مشي پيشنهادي به اوباما‌ براي بهکرد‌ روابط ايالات متحده و ايران
مقاله رسمي شوراي آمريکاييان و ايرانيان

خلاصه
پيگيري مستمر ديپلماسي فشار مبتني بر روش «تنبيه و تشويق» و تهديد مداوم به اقدام نظامي در قبال ايران ـ اعلام اينکه «تمام گزينه همچنان حفظ شده‌اند» ـ به تحقق اهداف اعلام شده‌‌ يعني دگرگون‌سازي رفتار ايران در مواردي‌ چون غني‌سازي اورانيوم، پشتيباني از «تروريسم»، مخالفت با صلح خاورميانه و رعايت حقوق بشر نيانجاميده‌ است. انگاره‌هاي نادرست در باره ايران، فقدان شناخت کامل از جمهوري اسلامي و نداشتن تعريفي روشن از مسائل بين دو حکومت ويژگي اصلي اين رويکردها است. در اين خط‌مشي‌ها به اين نکته نيز توجه نشده است که وضعيت حاکم کنوني يعني حالت «نه جنگ نه صلح» تا وقتي که آمريکا با ايران دشمني مي‌کند بهترين گزينه جمهوري اسلامي در روابط با ايالات متحده است.

خيلي مهمتر، اين خط‌مشي‌ها، رسمي يا پيشنهادي، نتوانسته‌اند رابطه ايده‌آلي بين ايران و آمريکا ترسيم کنند که آمريکا بايد بخواهد در پايان مذاکرات موفقيت آميزش روي مسائل خود با ايران حاصل گردد. آيا آمريکا بايد از اينکه مسائل في مابين را در جهت رضايت کامل خود حل کرده خوشنود باشد در حاليکه، مثلا، ايران در همان حال با رقباي آينده آمريکا براي رهبري منطقه و جهان، نظير روسيه و چين، پيمانهاي راهبردي بسته است؟ آيا ايران يعنوان يکي از بزرگترين و قديميترين کشورها در منطقه، و بعنوان کشوري که در وسط مهمترين منطقه انرژي دار دنيا نشسته است، يعني درياي مازندران و خليج فارس، براي آمريکا اهميت راهبردي دارد؟ آيا ايران به عنوان کشور استعداد‌ها و فرهنگ، قطب عظيم منطقه اي، دارنده ذخائر عظيم نفت و گاز، و بعنوان يک بازار بزرگ هيچ ارزش راهبردي اي براي آمريکا دارد؟ متاسفانه، خطمشي‌هاي موجود به اين واقعيت‌ها بي توجه هستند.

اگر ايالات متحده به طور جدي در پي بهکرد‌ روابط خويش با ايران است و مي‌خواهد که از ايران يک شريک راهبردي بسازد، بايد در مورد نگرش و خط‌مشي خود در قبال ايران «تغيير پارادايم‌» دهد. اين تغيير پارادايم بايد طي يک سخنراني پيام‌آور و آينده‌نگر رئيس‌جمهور باراک حسين اوباما‌ بازتاب يابد و فرض‌هاي معقول‌تري از قدرت و مقاصد ايران، شناخت بهتري از نگراني‌ها و تمايل‌هاي تهران و تعريفي همپذير‌ از معضلات روابط دو کشور به دست دهد. اين تغيير پارادايم بايد با درهم شکستن ‌ بن بست ده‌ساله و فلج کننده حالت «نه جنگ نه صلح‌» در اين روابط و بدست دادن يک تعريف مشخص براي يک ايران ايده آل آمريکا آغاز شود. اين اقدام بخشي از «پيشروي بزرگ» به جلو است که بايد مشکل وضع موجود و نبود يک نگرش روشن را حل کرده و شامل برنامه‌هاي تشويقي جسورانه و هدف‌مند کمک مادي هم بشود.

اعلام اين که ايران از نظر ايالات متحده «کشوري عادي» و داراي «رژيمي عادي» است و از همين منظر با ايران رفتار خواهد شد «بهاي‌» مشخصي است که ايالات متحده بايد بپردازد. همچنين ايالات متحده بايد بپذيرد که، برخلاف استدلال اصحاب خط‌مشي تحديد نفوذ و توسل به نيروي نظامي، ايران قوي مساوي ايران خطرناک نيست. امريکا بايد در تعريف معضلات بين دو کشور به ويژه «تروريسم» ايران را نيز دخالت دهد و خط‌مشي خود را به صورت تعاملي و در چارچوب رهيافت منطقه‌اي فراخ‌تري تدوين کند که منافع متقابل و ذينفعان اصلي را هم در‌برگيرد. خط‌مشي جديد ايالات متحده در قبال ايران بايد بتواند ايران را بعنوان يک شريک راهبردي در آينده تجسم کند نه اينکه از آن بخواهد يک کشور خوبرفتار و يا دست نشانده بسازد. تنها چنين سياستي براي دولت ايران قابل قبول و براي مردم ايران جذاب خواهد بود.

پشتيباني از موضع اتحاديه عرب و سازمان کنفرانس اسلامي (سکاOIC=) و پرهيز از تخريب آن نيز «بهايي‌» است که ايران بايد بپردازد. اين سازمان‌ها راهکار‌ دو‌دولتي مبتني بر قطعنامه‌هاي 242 و 338 سازمان ملل را براي مناقشه اسرائيل ـ فلسطين پذيرفته‌اند. همچنين به شرط آن که ايالات متحده حماس و حزب‌الله را از فهرست گروه‌هاي «تروريست» خارج کند (که در اين صورت آنها بايد دست از به‌کارگيري خشونت عليه اسرائيل بردارند) ايران هم پشتيباني نظامي از آنها را متوقف نمايد و به پشتيباني غيرنظامي بسنده کند. در مورد برنامه‌هاي هسته‌اي نيز ايران بايد، با حفظ حق استفاده از فناوري هسته‌اي در مقاصد غيرنظامي، غني‌سازي اورانيوم را به مدت از پيش تعيين شده‌اي «متوقف» کند. آخرين اما نه کم اهميت‌ترين نکته هم اين است که جمهوري اسلامي بايد، بر پايه الزامات عضويت در اتحاديه بين المجالس‌ و سازمان ملل، انتخابات داخلي را به صورت آزاد و بي‌طرفانه برگزار کند.

يکي از معضلات عمده رابطه ايران و آمريکا پيدا کردن يک روش مناسب براي تشويق کردن ايران به شروع گفت‌وگو بوده است. در واقع، در رابطه ايران و آمريکا يافتن اين روش مشکل زا تر است تا حل مسائلي که بين آنان وجود دارد. در صفحاتي‌ که در پي مي‌آيد، اين مقاله يک مدل واقعبينانه اما تا حدي جاه طلبانه را پيشنهاد ميکند که قادر است با موفقيت ايران را تشويق به گفت‌وگو با آمريکا بکند. در چهارچوب اين مدل آنوقت سياست گزاران ميتوانند ابزار‌هاي لازم را براي مذاکرات موفق روي مسائل مشخص يکي بعد از ديگري بکار بگيرند. در شروع، اين چهارچوب ديپلماسي فشار کنوني و پيشنهاد شده را به عنوان «راهي به ناکجاآباد‌» به چالش ميکشد و رهيافت نظامي به عنوان «راهي به دوزخ‌» را مردود ميشمرد. طي مقاله، ديپلماسي «راهي به سوي صلح» ارائه شده است که مبتني برنگرش و شناخت متفاوتي از ايران است و براساس شفافيت کامل و درگير کردن همزمان دولت و ملت ايران پايه ريزي شده است.

در ادامه بحث خود، مقاله اجزاي اين ديپلماسي را به عنوان راهي به سوي صلح (در اينجا يعني رابطه بهتر) تبيين مي‌کند و اين کار را با تصوير کردن ايران بعنوان يک شريک راهبردي و کنار گذاشتن گزينه «نه جنگ نه صلح» که در حال حاضر مورد علاقه ايران است آغاز مينمايد. در بخشهاي بعدي، اين نوشتار مولفه‌هاي اصلي يک خطمشي دو جانبه رفت و برگشتي و تمام-منطقه‌اي «پيشروي بزرگ» را ارائه ميدهد که تکانه‌اي در مناقشه بين دو کشور پديد مي‌آورد و ايران را متقاعد مي‌کند که زمان گفت‌وگو و روابط بهتر و حتي «عادي» فرا‌رسيده است. اين مولفه‌ها عبارتند از «حرکت به سوي رواداري‌ متقابل»، «ايراد سخنراني پيام آور و آينده نگر توسط اوباما» و «نقشه راه جسورانه». به باور نگارنده اين رهيافت بيش‌ترين مايه اميدواري را براي رفع اختلافات ايران و ايالات متحده از طريق ديپلماتيک در بر دارد و ميتواند از ايران براي آمريکا يک شريک راهبردي بسازد. اين خطمشي مورد قبول همه ذينفعان در رابطه خواهند بود چونکه رهيافتي تعاملي است و سهم مهمي از «پاداش صلح» را نصيب تمام آنان مي‌کند.

دگرگوني حسن نيت به بار مي‌آورد
ايران دشوارترين چالش و نويدبخش‌ترين فرصت براي فراخوان «تغيير» رئيس جمهور باراک اوباما است. اما در حال حاضر همستيزي سياسي ايالات متحده و ايران فروکش‌ناپذير مانده است. رويکردهاي يک‌جانبه و چندجانبه موجود در قبال ايران براي پرداختن به چالش ايران کارساز نيستند. پيش‌بيني مي‌شود رئيس جمهور اوباما در خط‌مشي ايالات متحده در قبال ايران تغييراتي ايجاد کند و بسياري اميدوارند اين تغييرات گشايشي واقع‌گرايانه براي به ميدان آوردن جمهوري اسلامي باشد. هواداران جبهه‌هاي گوناگون و کارشناسان متعدد‌ به شتاب در پي تجويز راهکارهاي خود هستند. آنان را در کل مي‌توان به دو گروه تقسيم کرد: (1) هواداران ديپلماسي فشار، و (2) مبلغان‌ آميزه‌اي از اعمال زور و ديپلماسي فشار. نقص مشترک اين خط‌مشي‌هاي پيشنهادي عبارت اند از: ناتواني آنها در ارائه تصويري از ايران ايده آل آينده، نادرستي فرض‌هاي‌شان در باره ايران، و در پيش گرفتن رهيافت يکسويه در تدوين خط‌‌مشي.

در عين حال، در ايران نيز حالت اضطراب‌آفرين «صبر و انتظار» برقرار است. از ديد ايران، رئيس جمهور شدن اوباما براي روابط ايران هم خطراتي دارد هم نويد‌هايي. اگر وعده تغيير که رئيس جمهور اوباما سر‌داده است به معناي خط‌مشي جديدي در راستايي مثبت و واقع‌گرايانه در قبال ايران باشد، آن گاه امکان بهبود روابط بين دو کشور وجود خواهد داشت؛ وگر‌نه نگراني رهبران جمهوري اسلامي اين است که، با افزايش گزاف انتظارات در مورد گشايش، همستيزي‌ شدت بيش‌تري پيدا کند. رهبران ايران همچنين نگران آن هستند که آقاي اوباما نتواند درک کند که همستيزي دو کشور فقط در «معضلاتي» اندک ريشه ندارد، بلکه ناشي از اختلافاتي‌ بنيادي بين تهران و واشنگتن هم هست که با تغيير تاکتيکي‌ خط‌مشي نمي‌توان به آن‌ها پرداخت. البته رهبران ايران در حال حاضر به دقت به تمامي سخنان واشنگتن گوش سپرده‌اند و بدشان‌ نمي‌آيد که فکر کنند آقاي اوباما در پي اجراي رهيافتي جديد و واقع‌گرايانه‌تر در قبال ايران است و تمام نشانه‌ها حاکي از آن است که تهران به تغيير «راهبردي» خط‌مشي ايالات متحده واکنش مثبت نشان مي‌دهد.

بيست سال از سي و پنج سالي را که در ايالات متحده زندگي کرده‌ام صرف بررسي روابط ايالات متحده و ايران و جست‌وجوي فعالانه براي رسيدن به راهي براي حل و فصل محترمانه اين همستيزي‌ شده است. شوراي آمريکائيان و ايرانيان (AIC) که سازماني غير انتفاعي و پايه‌گذاري شده در سال 1991 است به افزايش روابط مثبت بين ايالات متحده و ايران کمک‌هاي بزرگي کرده است. ما همراه با ديگر سازمان‌هاي هوادار «صلح و حل اختلاف» با چالش‌هاي تدوين نقشه راه که انجام پذير باشد دست و پنجه نرم کرده‌ايم. دو دولت ايران و ايالات متحده نيز افتان و خيزان گام‌هايي برداشته‌اند. در سال 2008 با استفاده از مرخصي پژوهشي دانشگاهم‌، راتگرز‌، پنج بار به ايران سفر کردم و جمعا بيش از چهار ماه در ايران وقت گذاشتم تا بلکه سرنخ‌هاي عميق‌تر علت ناتواني يا بي‌ميلي دو کشور براي حل اين همستيزي فزاينده‌ را پيدا کنم. با مقامات حکومتي، روساي شرکت‌ها و مقامات مذهبي و همچنين رهبران گروه‌هاي معارض اما وفادار به نظام، ائتلاف‌هاي جامعه مدني و شهروندان عادي صحبت کردم.

يافته‌هايم را در اين مقاله رسمي شوراي روابط ايران و آمريکا که حاوي پيشنهاد «خط‌مشي اوباما در قبال ايران‌» است عرضه مي‌کنم. اين پيشنهاد، در صورت پذيرشش از سوي دولت جديد ايالات متحده، ماهيت روابط ايالات متحده و ايران را بهبود خواهد بخشيد. مقاله برآن است که بنيانهاي مفهومي و رويه‌اي خط‌مشي‌هاي ايالات متحده در قبال ايران ايراد دارند، زيرا بر مفروضاتي ناکامل و شناختي محدود از نگراني‌ها، قدرت، مقاصد و گزينه‌هاي جمهوري اسلامي براي ايجاد روابط عادي با ايالات متحده اتکا دارند. اگر دولت اوباما در پي تغيير «بدرفتاريهاي» ايران و برقراري دوباره همکاري بين دوکشور باشد، اساسي ترين گامي که مي‌تواند بردارد تصحيح اين مفروضات و تدوين «پارادايم جديد سياستگذاري» در قبال ايران است. اين پارادايم بايد طي يک فرايند سياستگذاري‌ «تعاملي‌» که دربرگيرنده ايران و ساير ذينفعان روابط ايران و آمريکا باشد شکل گيرد.

استدلال اصلي مقاله اين است که تمام مسائل بين ايالات متحده و ايران ماهيت منطقه‌اي-جهاني دارند و قابل مذاکره هستند؛ از اينرو مي‌توان به اين مسائل شکلي داد که زمينه‌‌هاي مشترک همکاري سازنده را فراهم آورد. بنابراين اگر ايران از توجه به درخواست‌هاي ايالات متحده براي «تعليق» غني سازي اورانيوم، توقف پشتيباني نظامي از حماس و حزب الله، پايان دادن به مخالفت با «صلح» خاورميانه و بهکرد وضعيت حقوق بشر سرباز مي‌زند به خاطر «مذاکره ناپذير» انگاشتن اين موارد نيست. مخالفت جمهوري اسلامي بيش‌تر در نگراني از قصد ايالات متحده در آسيب زدن به رژيم ايران، بيزاري از ديدگاه‌هاي مسلط در ايالات متحده در قبال قدرت و مقاصد ايران و ناراحتي از بي‌توجهي ايالات متحده به نگراني‌ها و علايق ايران ريشه دارد.
نکته مهم‌تر اين است که رهبران جمهوري اسلامي بر اين باورند که ايالات متحده عزم خود را جزم کرده است تا حکومت ديني ايران را سرنگون کند و حکومت غير‌ديني «دست نشانده‌اي» به جاي آن بر سر کار آورد. آنان به عنوان شاهد خط‌مشي «تغيير‌رژيم»، تلاش‌هاي فراوان آمريکا جهت سرنگوني، محدود‌سازي و فلج کردن نظام جمهوري اسلامي انگشت مي‌نهند. رهبران ايران همچنين معتقدند اگر هم امکان تغيير اين قصد آمريکا در مورد جمهوري اسلامي را نداشته باشند، مي‌توانند قابليت ايالات متحده براي تغيير رژيم ايران را به حداقل برسانند. به نظر آنان در مقايسه با حالت «نه جنگ نه صلح» همستيزي‌ شديد يا روابط عادي فرصت بيش‌تري براي ايالات متحده فراهم مي‌کند تا رژيم‌شان را سرنگون کند (البته روابط عادي کم‌تر از همستيزي‌ شديد). راز تلاش‌هاي 30 ساله جمهوري اسلامي براي حفظ وضعيت موجود « نه جنگ نه صلح» يا همان خط‌مشي تنش‌زدايي تهران نيز در همين است.

بنابراين، گام آغازين ايالات متحده براي بهکرد‌ روابط نيز بايد پايان دادن به حاکميت وضعيت موجود «نه جنگ نه صلح « باشد. آمريکا بايد شعار «همه گزينه‌ها روي ميز است» را به شعار «همه گزينه‌ها روي ميز است جز وضعيت نه جنگ نه صلح.» اگر ايالات متحده اين دگرگوني کليدي را در خط‌مشي خود ايجاد کند تنها دو راه براي ايران باقي مي‌ماند: بهکرد‌ روابط يا « تشديد تخاصم‌». روشن است که جمهوري اسلامي از پس آن برنمي‌آيد که همستيزي‌ با ايالات متحده را تشديد کند و براي پرهيز از آن به هر کاري دست مي‌زند. با اين همه مي‌توان پيش‌بيني کرد که ايران در برابر بهکرد‌ روابط هم مقاومت کند مگر آن که متقاعد يا وادار به پذيرش اين گزينه شود. دست‌يابي به اين نتيجه در خط‌مشي جديد ايالات متحده ميسر است به شرط آن که ايالات متحده براي پرداخت «بهاي» بهکرد‌ روابط با ايران آمادگي داشته باشد. کيفيت و کميت پيشنهاد (راهبردي و مادي) ايالات متحده بايد آن قدر گيرايي‌ داشته باشد که جمهوري اسلامي به علت منافع خويش يا هراس از شهروندان خسته از جنگ خود -- شهرونداني که به گونه‌اي فزاينده از انزواي بيش از پيش کشورشان ناراحت هستند -- نتواند از آن سرباززند‌.
بازنگري کامل در نگرش خود نسبت به قدرت، مقاصد، علايق و ظرفيت‌هاي ايران بعنوان يک شريک راهبردي مي‌بايست جزو «بهايي « باشد که ايالات متحده بايد بابت رفع همستيزي‌ فزاينده‌اش با جمهموري‌ اسلامي بپردازد. ايالات متحده و ايران در گام نخست بايد براي رسيدن به تعريف يا شناخت مشترکي از «مشکلات « متقابل‌شان همکاري کنند. براي مثال آيا حماس و حزب الله به گفته ايالات متحده «تروريست» هستند يا به قول ايران «رزمندگان‌ آزادي‌»؟ روشن است که تعريفي ظريف‌تر و واقع‌گرايانه‌تر لازم است. از اين مهم‌تر، ايالات متحده بايد با استدلال «ايران قوي برابر است با ايران خطرناک» مخالفت کند، ديدگاه «تغيير رژيم « را از خط‌مشي خود در قبال ايران حذف کند و نقش منطقه‌اي ايران را به رسميت بشناسد و ترويج کند. «سخنراني پيام آور و آينده نگر اوباما» مي‌تواند نگراني ايران را از خط‌مشي تغيير رژيم برطرف کند و خشم ايران از ايالات متحده را فرونشاند‌.

ايران نيز براي رسيدن به روابط بهتر با ايالات متحده بايد «بهايي‌» بپردازد که عبارت است از: پذيرش راهکار‌ دو‌دولتي براي مناقشه اسرائيل-فلسطين بر اساس قطعنامه‌هاي 242 و 338 سازمان ملل (در راستاي مواضع سازمان کنفرانس اسلامي و اتحاديه عرب)، متوقف کردن پشتيباني نظامي از حماس و حزب الله به شرط آن که ايالات متحده نيز «برچسب تروريسم‌» را به آن‌ها نزند(اگر آنها واقعا دست از خشونت عليه اسرائيل بردارند)، تعليق غني‌سازي اورانيوم به مدتي محدود همراه با حفظ حق ايران براي ازسر‌گيري آن و رعايت اصل برگزاري «آزاد و بي‌طرفانه‌» انتخابات. ايران مي‌تواند با اين سازش‌هاي مشروط صلح را «خريداري» کند و تمام احتمالات ديپلماسي فشار يا توسل به نيروي نظامي عليه‌ خود را از بين ببرد. ساير ذينفعان روابط ايران و ايالات متحده نيز بايد از اين معادله صلح پشتيباني کنند زيرا ملاحظات و خواست‌هاي اصلي آنان را هم برآورده مي‌کند.

به سوي پارادايم جديد
I. ديپلماسي فشار ره به جايي نمي‌برد
رويکردهاي يک‌جانبه و چندجانبه مبتني بر ديپلماسي فشار در قبال ايران براي پرداختن به چالش ايران کارساز نيستند. پيش‌بيني مي‌شود که رئيس جمهور اوباما تغييراتي ايجاد کند و بسياري اميدوارند که اين تغييرات براي ايجاد گشايش کافي باشند. هواداران جبهه‌هاي گوناگون و کارشناسان متعدد‌ در دانشگاهها و موسسات انديشه پرور و نيز اصحاب رسانه‌ها مشغول به تجويز راهکار هستند. آنان را در کل مي‌توان به دو گروه تقسيم کرد: (1) هواداران ديپلماسي فشار (در معناي غير تعاملي)، و (2)هواداران آميزه‌اي از توسل به نيروي نظامي و ديپلماسي فشار (يعني ابتدا حمله و سپس مذاکره کردن). اکثريت اعضاي اين گروه‌ها معتقد هستند که ديپلماسي با جمهوري اسلامي بايد عمدتا «مخفي» انجام پذيرد. آنان اعتقادي به اهميت شفافييت و نقش مردم ندارند.

اعضاي گروه نخست، يعني رهيافت ديپلماسي فشار، توصيه‌هاي متفاوتي ارايه مي‌دهند: تحريم شديد و هدفمند، گفت‌وگوي مستقيم و بدون شرط، تشويق‌هاي مناسب، توافق‌هاي کلان، توافق‌هاي موردي، رهيافت يکپارچه منطقه‌اي، يا آميزه‌اي از اين موارد. جمعي از کارشناسان اين گروه که مجددا سربرآورده‌اند به غني‌سازي اورانيوم محوريت مي‌دهند و بر اين اميد هستند که ايالات متحده رهيافتي «مولد‌» در قبال اين مسئله در پيش گيرد و توصيه مي‌کنند که طرح ايجاد «کنسرسيوم « براي برنامه غني‌سازي ايران پديرفته شود. جناح ديگري از اين گروه معتقدند بايد از نبرد عليه افراط‌گرايي طالبان و القاعده در افغانستان، پاکستان، عراق و جاهاي ديگر آغاز کرد زيرا معتقدند ايران و ايالات متحده در اين زمينه‌ها منافع و مسئوليت‌هاي مشترکي دارند.
هواداران ديپلماسي فشار در مورد زمان‌بندي رفتن به سراغ ايران با هم اختلاف دارند. جناح ستيزه گرا معتقد است «نبايد وقت را تلف کرد» زيرا ايران به سرعت در حال ساختن بمب اتمي است. اين گروه خواستار آن است که به هر وسيله، از جمله «حملات موضعي دقيق»، جلوي ايران گرفته شود. اما بسياري از ليبرال‌هاي هوادار همکاري جهاني نيز معتقدند هم اکنون بايد صحبت با ايران را آغاز کرد زيرا ممکن است وقوع رخدادهاي پيشبيني نشده در ماه‌هاي آتي کار را دشوارتر کند. طبق استدلال اين گروه مي‌توان با ايران به شکلي باب صحبت را باز کرد که در دوران مبارزات انتخاباتي بيش از اندازه به نفع محمود احمدي‌نژاد تمام نشود. حتي به نظر برخي بهتر است گشودن باب صحبت با ايران طي دوران انتخابات آتي رياست جمهوري صورت گيرد، زماني که بهکرد روابط با آمريکا موضوع روز است.

اما بعضي ديگر برآنند که دولت اوباما بايد منتظر بماند تا نتيجه انتخابات رياست جمهوري ايران در ژوئن 2009 مشخص شود. هواداران رهيافت «صبر و انتظار» دوست ندارند پاداش زودتر از موعدي نصيب رئيس جمهور محمود احمدي نژاد شود و استدلال مي‌کنند که نتيجه انتخابات آينده به هيچ وجه مشخص نيست. پيش‌بيني مي‌شود احمدي نژاد براي انتخاب مجدد نبرد سختي در پيش داشته باشد. دليل برخي ديگر هم براي اين که دولت اوباما نبايد در ارتباط گرفتن با ايران شتاب کند اين است که اوضاع اقتصادي ايران رو به وخامت مي‌رود و با توجه به کاهش شديد درآمدهاي نفتي وضعيت اقتصادي بدتر و انزواي مالي ايران تشديد مي‌شود. طبق پيش‌بيني اين گروه، با تشديد معضلات مالي و اقتصادي، ايران آسان‌تر تسليم مي‌شود. اين انتظار برآورده نخواهد شد چونکه: اولا اقتصاد ايران وابستگي چندان زيادي به درآمد‌هاي نفتي ندارد، و ثانيا، ايران ضعيف تمايل کمتري خواهد داشت با امريکا مذاکره کند. هرچه ايران قويتر باشد به همان اندازه آمادگي بيشتري براي رويارو شدن با آمريکا را خواهد داشت.

اين کارشناسان در مورد طرف صحبت در ايران يا نقطه آغاز هم اختلاف دارند. توصيه برخي گفت‌وگوي رودر‌روي رهبران بلندپايه دو‌کشور است، درحالي که بعضي ديگر هم تبادل سردي زدا ميان نمايندگان مجلس، مقامات تراز پايين يا شهروندان عادي را جهت آغاز کار ترجيح مي‌دهند. در مورد اين که باب صحبت با چه شخصي در ايران گشوده شود نيز اختلاف وجود دارد. آيا ايالات متحده بايد به سراغ رهبر نظام آيت‌الله علي خامنه‌اي يا رئيس جمهور احمدي‌نژاد برود؟ اختلاف نظر ديگري که بين کارشناسان وجود دارد در مورد حضور مستقيم رئيس جمهور اوباما در مذاکرات است. برخي با حضور مستقيم وي مخالفند و بعضي هم آن را تشويق مي‌کنند تا بلکه رهبر ايران نيز به حضور مستقيم در مذاکرات ترغيب شود. تصادفا، مگر اينکه رئيس جمهور اوباما يک موضع شخصي مورد پسند بگيرد، آقاي خامنه‌اي وارد ميدان نخواهد شد.

دمکراتها نيز در برنامه حزب رويکرد خود را پيشنهاد کرده‌اند. پيشنهاد اين است که، جهت ممانعت از دستيابي ايران به سلاحهاي اتمي، آغاز کار با «تحريم‌هاي سخت گيرانه تر و ديپلماسي فعال، مستقيم و بر پايه اصول در سطوح بالا و بدون پيش‌شرط» باشد. ايران در صورت تغيير خط‌مشي‌هاي خود «مشوق‌هاي مهمي‌» دريافت خواهد کرد؛ و‌گرنه ايالات متحده و متحدانش‌ « فشار را به تدريج افزايش خواهند داد» و تحريم‌هاي يک‌جانبه و چند‌جانبه قوي‌تري را در پيش خواهند گرفت. در برنامه حزب «تمام گزينه‌هاي درون چنته» حفظ شده است. البته اصل مسئله‌دار «تمام گزينه‌ها» مولفه بارز رويکرد سياستگذاري جورج بوش در دوران رياست جمهوري‌اش نيز بود. نگراني تهران اين است که آقاي اوباما خط‌مشي‌هاي شکست خورده دولت پيشين را در پيش گيرد که بر فراخوان وي براي «تغيير‌» خط بطلان مي‌کشد.

اين رويکردها از چندين جنبه مهم دچار خطا هستند: (1) معضل عدم پيشرفت در روابط ايالات متحده و ايران تا حد زيادي ناشي از مجموعه خط‌مشي‌هاي نادرست ايالات متحده در گذشته و حال است، (2) ايران در صورتي به خط‌مشي محکم و به خوبي طراحي شده « تشويق و تنبيه « توجه مي‌کند که همراه با پيشنهاد مذاکره مستقيم و بدون شرط باشد، (3) مشکلات اقتصادي و قيمت رو به کاهش نفت در نهايت ايران را به زانو در مي‌آورد، (4) ايران ديگر به شدت دهه 1980 انقلابي نيست و بنابراين آمريکاستيزي‌اش ساختگي است و فقط براي مصرف داخلي طراحي شده است، و (5) تعريف ايران از مسائل بين دو کشور دست کم تا‌حدي با تعريف ايالات متحده يکسان است.

در اين رويکردها همچنين به چند واقعيت کليدي بي توجهي شده است: (1) رهبر قدرت صدور مجوز را در اختيار دارد و رئيس جمهور اقتدار مذاکره را، (2) مسائل روابط ايران و ايالات متحده ماهيت منطقه‌اي-جهاني دارد و بايد از همان منظر به آن نگريست، (3) مذاکرات بين ايران و ايالات متحده بايد حالت تعاملي داشته باشد و لاغير‌، (4) استدلال اصلي تهران در تن ندادن به روابط عادي با ايالات متحده اين اعتقاد عميق است که رابطه داشتن با واشنگتني که از توجه به نگراني‌هاي ايران سرباز مي‌زند به زيان حکومت و انقلاب اسلامي است، و (5) ايران در پي حفظ انقلاب اسلامي و حکومت ديني خود است نه رسيدن به منافع اقتصادي يا راهبردي (مانند تقويت نقش منطقه‌اي‌اش).

اساس توصيه‌هاي کارشناسان هم اين است که مسئله غني‌سازي اورانيوم در صدر تمام نگراني‌هاي ايالات‌ متحده از رفتارهاي ايران قرار دارد. به نظر مي‌رسد که تهران اين فرض را هم نمي‌پذيرد و اين مخالفت اساس مقاومت ايران در برابر آن دسته از قطعنامه‌هاي شوراي امنيت سازمان ملل است که ايران را به تعليق غني‌سازي اورانيوم فرا‌مي‌خواند. در عوض تهران معتقد است که نگراني‌هاي اصلي ايالات متحده عبارتند از:(1) مخالفت فعالانه ايران با فرايند صلح خاورميانه، (2) پشتيباني مادي و معنوي ايران از حماس و حزب‌الله، و (3) کمبودهاي ايران در زمينه رعايت حقوق بشر و دمکراسي. دو مورد نخست با امنيت اسرائيل رابطه مستقيم دارد که ايالات متحده به آن پايبندي کامل دارد و مورد سوم به حکومت ديني و انقلاب اسلامي مربوط مي‌شود که از ديد جمهوري اسلامي آمريکا نسبت به آن‌ها دشمني دارد.

از ديد تهران، علت مخالفت ايالات متحده با غني‌سازي اورانيوم در ايران نيز آن است که غني‌سازي به اين نگراني‌هاي اصلي آمريکا دامن مي‌زند. براي مثال آمريکا نگران است که اگر ايران اسلامي انقلابي به فناوري ساخت بمب هسته‌اي دست يابد دانش آن را به «تروريست‌هاي» دشمن اسرائيل انتقال دهد و همچنين از اين بمب‌ها براي محافظت از حکومت اسلامي در برابر تهديدهاي موجود خارجي استفاده کند. به سخن ديگر، اکنون که خط‌مشي «تغيير رژيم» شکست خورده، ايالات متحده غني‌سازي را «دست‌آويزي» کرده است براي تامين امنيت اسرائيل و از ميان برداشتن شرط اصلي پايندگي درازمدت نظام اسلامي. بنابراين تعجبي ندارد که از ديد ايران رفع معضل غني‌سازي تنها‌ کمک اندکي به بهکرد‌ روابط ايران و ايالات متحده مي‌کند.

در ضمن کارشناسان مسائل ايران در ايالات متحده تشخيص‌ها و تجويزهاي خود را از منظر منافع ارايه مي‌دهند؛ توجه‌شان به نگراني‌ها و ديدگاه‌هاي جمهوري اسلامي و مردم ايران فقط در حد حرف است و به هيچ وجه علاقه‌اي به استفاده از فرايند تعاملي براي تدوين خط‌مشي‌ها را ندارند، فرايندي‌ که ايران (يعني حکومت و مردم ايران) هم در آن حضور داشته باشند. ديدگاه ايران در تباين آشکار با ديدگاه آمريکايي‌ها قرار دارد و به نظر ايران مشکل روابط دو کشور از رفتار‌ «استکباري‌ و امپرياليستي‌» ايالات متحده، دشمني ايالات متحده با‌حکومت و انقلاب اسلامي، خط‌مشي يک بام و دو هوا و درک نادرست آمريکا از واقعيت‌هاي منطقه‌اي سرچشمه مي‌گيرد. به نظر تهران خط‌مشي «تشويق و تنبيه» ايالات متحده نيز اهانت‌آميز است و ايالات متحده به علت آن که نگرش راهبردي دراز‌مدتي نسبت به ايران ندارد به بازي حاصل صفر در مواجهه با منافع و نقش منطقه‌اي مشروع ايران دست زده است.

نکته مهم اين است که در رويکردهاي تجويز شده اغلب به شکايات، ديدگاه‌ها و نتايج مطلوب مورد نظر جمهوري اسلامي در زمينه سازش با ايالات متحده توجه نشده است. براي مثال به فهرست بلند بالاي نارضايي‌هاي ايران از ايالات متحده بي توجهي و به نارضايي‌هاي ايالات متحده از ايران تا حد زيادي محوريت داده شده است. کارشناسان از همين رويکرد نامتعادل آغاز مي‌کنند و خط‌مشي‌هايي يک‌جانبه و نامتوازن‌ ارايه مي‌دهند که قرار است در فرو‌کاستن همستيزي‌ ايران و ايالات متحده به کار آيد. بنابراين تعجبي ندارد که ايران فراخوان‌هاي تعليق غني‌سازي اورانيوم، عدم پشتيباني از حزب‌الله لبنان، حماس فلسطين و شيعيان عراق، عدم مخالفت با « تمهيد صلح‌» خاورميانه و بهبود‌ وضعيت رعايت حقوق بشر را ناديده مي‌گيرد.
جمهوري اسلامي همچنين با پايه‌هاي اصلي اين «مشکلات‌» ايالات متحده با ايران مخالف و معتقد است که نبايد تعاريف و توضيحات يک‌جانبه و «جانب‌دارانه‌ي» ايالات متحده را بناي حل و فصل اختلافات قرار داد. ديدگاه مشخص جمهوري اسلامي اين است که 1) حماس و حزب‌الله «رزمندگان آزادي بخش‌» هستند و از وطن خود دفاع مي‌کنند، 2) گسترش‌دهندگان‌ واقعي جنگ‌افزارهاي هسته‌اي در منطقه ايران کشورهاي هندوستان، اسرائيل و پاکستان هستند که هيچ کدام پيمان منع گسترش سلاح‌هاي هسته‌اي (ان پي تي) را امضا نکرده‌اند، 3) ايران در مقايسه با کشورهاي دوست ايالات متحده در خاورميانه از دمکراسي بيش‌تربرخوردار است، و 4) مانع اصلي برقراري صلح در خاورميانه اسرائيل است که از پذيرش قطعنامه 242 سازمان ملل مبني بر بازگشت به مرزهاي پيش از سال 1967 در قبال به رسميت شناخته شدن توسط اعراب و برقراري صلح سربازمي‌زند.

سرانجام و مهم‌تر آن که کارشناسان و صاحب‌نظران از تشخيص مهم‌ترين تاکتيک ايران در قبال روابط ايران و ايالات متحده عاجز مانده‌اند که عبارت است از حفظ وضعيت موجود «نه جنگ نه صلح»‌. اين کارشناسان درنيافته‌اند که ايران براي حفظ وضع موجود و جلوگيري از تشديد همستيزي‌ يا برقراري روابط عادي با ايالات متحده از هيچ کوششي دريغ نکرده است و نخواهد کرد. بنابراين ايران حاضر است در مورد عراق، افغانستان، قاچاق مواد مخدر و حتي غني‌سازي اورانيوم با ايالات متحده مذاکره کند ولي در حال حاضر نمي‌خواهد از اين مذاکرات براي عادي‌سازي روابط با ايالات متحده استفاده کند. به نظر جمهوري اسلامي شايد زمان بهکرد‌ روابط با آمريکا فرا‌رسيده باشد ولي هنوز زمان روابط عادي فرا‌ نرسيده است، روابطي که به نظر ايران معادل پايان دادن به انقلاب اسلامي است.

II. حملات موضعي دقيق راهي به سوي دوزخ
به نظر گروه دومي از کارشناسان و صاحب‌نظران با ديپلماسي، خواه تعاملي خواه قهري، نمي‌توان «رفتارهاي ناخوشايند‌» حکومت اسلامي را تغيير داد زيرا رهبران اسلامي ايران به استفاده از زور اعتقاد دارند و فقط « زبان زور را مي‌فهمند». يکي از جناح‌هاي اين گروه پيش‌درآمد تغيير رژيم يا ديپلماسي فشار را « حملات موضعي دقيق‌» قلمداد مي‌کند (يعني ابتدا حمله، سپس مذاکره). جناح دوم اين گروه نيز خيال اعمال زور به صورت «جنگ تمام عيار» را در سر‌مي‌پروراند تا رژيم ايران سرنگون و «قدرت فزاينده‌اش» نابود شود. اين جناح به گونه‌اي فزاينده در امريکا رو به حاشيه‌نشيني مي‌رود، اما هواداران روش «ابتدا حمله، سپس مذاکره‌» نفوذ چشم‌گيري در واشنگتن، دنياي عرب و تل‌آويو دارند. شائول مافاز، معاون نخست وزير اسرائيل، در جلسه‌اي به من گفت که طرفدار حمله نظامي به ايران است.

حملات موضعي دقيق مي‌تواند خسارات سنگيني به ايران وارد کند، ولي هر چقدر هم که به درازا بکشد بعيد است تمام زيرساخت‌هاي هسته‌اي يا نظامي ايران را که در پهنه جغرافيايي گسترده و دشوارگذر ايران پراکنده‌اند نابود کند. به‌علاوه اگر هم ايران در حال ساخت بمب هسته‌اي بوده باشد بي‌شک اين کار را در مکان‌هايي مخفي انجام داده است. همچنين، حملات موضعي دقيق سبب مي‌شود که ايران از پيمان منع سلاحهاي هسته‌اي کنار بکشد، تمام همکاري‌هاي خود را با سازمان بين‌المللي انرژي اتمي متوقف کند و در اسرع وقت بمب اتمي بسازد. شکي نيست که حملات دقيق، مخصوصا اگر بدون مجوز سازمان ملل انجام گيرد، ميتواند به يک در گيري وسيع منطقه‌اي تبديل شود و حتما هم باعث افزايش حمايت داخلي و بين‌المللي از جمهوري اسلامي مي‌شود و سبب مي‌شود تهران بمب‌هاي خود را آسان‌تر بسازد.
همچنين پيش‌بيني مي‌شود که ايران به تدريج به تمام حملات نظامي با توسل به شگرد «جنگ‌هاي نامنظم‌» پاسخ دهد. حکومت اسلامي بيش از يک ميليون مسلمان وفادار مسلح در اختيار دارد و به آساني مي‌تواند يک ميليون نفر ديگر را بسيج کند. 75 ميليون نفر جمعيت ايران هم در کل افرادي ملي گرا و وطن پرست هستند. تهران از حمايت متحدان شيعي خود در منطقه نيز در برابر مهاجمان برخوردار است. به احتمال زياد در داخل ايران و در تهران حکومت نظامي برقرار مي‌شود. فعالان هوادار دموکراسي و حقوق بشر و گروههاي طرفدار آمريکا نيز سرکوب خواهند شد و صدايشان را خفه خواهند کرد. مي‌توان نسل جوان را هم که در حال فاصله گرفتن از اسلام افراطي بوده است دوباره با استفاده از ايدئولوژي ملي-فاشيستي براي « جنگ نامنظم» عليه مهاجمان تحريک و سازماندهي کرد.

حملات موضعي دقيق نه رژيم را تغيير مي‌دهد نه باعث کودتاي نظامي يا شورش مردم مي‌شود. مورد نخست که تلاشي بيهوده است؛ چرا که آمريکاييها و گروههاي مخالف نتوانسته‌اند در ميان نظاميان بلندپايه دوستاني قابل اعتماد بيابند. رژيم پس از اندک تلاشهايي که در اوايل دهه 1980 به منظور کودتا صورت گرفت نظاميان را به شدت تحت کنترل دارد. بعلاوه، بلندپايگان ارتش ايران نه وجهه چنداني ميان مردم دارند و نه در قياس با همتايان پاکستاني و ترکشان بلندپروازي قابل ملاحظه اي. همچنين مي‌توان استدلال کرد که در ايران نظاميان قدرت را در معيت وزارت اطلاعات و امنيت دردست دارند و از کودتا عليه حکومت خودشان بي‌نيازند!

شورش فراگير مردم عليه حکومت پس از حملات دقيق ايالات متحده / اسرائيل نيز به‌اندازه کودتاي نظامي نامحتمل است. گروه‌هاي مخالف خارجي و تبعيدي که هوادار جنگ و تغيير دادن رژيم هستند کوچک و سازمان نيافته هستند، در ميان مردم ايران محبوبيتي ندارند و از آينده‌اي برخوردار نيستند. همچنين گروه‌هاي جدايي طلب يا خودمختاري خواه قومي ( در بين کردها، بلوچها، عرب‌ها و آذربايجاني ها) ضعيف هستند. مخالفان اصلاح طلب داخلي نيز به حکومت وفادارند و از شورش ضد دولتي حمايت نخواهند کرد. دولت آمريکا همچنين نبايد روي قيام مردم ايران عليه رژيم در بحبوحه جنگي که عليه آنهاست حساب کند. به استثناي اندک شماري از افراد، مردم ايران از جنگ و انقلاب بيزارند و در برابر تهديدات بيروني متحد خواهندشد.

III. راهي به سوي صلح
با توجه به آن که راههاي موجود و پيشنهادي به ناکجاآباد يا دوزخ ختم مي‌شود، يافتن راهي جديد به سوي صلح و ديپلماسي تعاملي به دلايل زير «ضرورتي راهبردي» است: (1) ايالات متحده در داخل با عميق ترين بحران اقتصادي پس از دوران رکود بزرگ مواجه است و (2) اختلافات بي ثبات کننده منطقه اي، تروريسم، گسترش سلاح‌هاي هسته اي، قاچاق مواد مخدر و فقر اقتصادي همه رو به افزايش است. ايران نيز با بحران‌هاي عميق اقتصادي و سياسي مواجه است که کاهش قيمت نفت و تحريم‌هاي اقتصادي به آنها دامن مي‌زند. اما فرصت‌هاي چشمگيري نيز براي همکاري وجود دارد، از جمله در زمينه مبارزه با قدرت گرفتن دوباره طالبان و القاعده در افغانستان و پاکستان. قد برافراشتن مجدد روسيه، تمايل تازه تهران به گفت‌وگو و انتخاب تاريخي نخستين رئيس جمهور آفريقايي ـ آمريکايي در ايالات متحده که فراخوان «اميد» و «تغيير» داده است نيز فرصت‌هاي تازه‌اي پديد آورده‌اند.

در حال حاضر شهروندان هر دو کشور از ارتباط سازنده بين ايران و امريکا به خوبي حمايت مي‌کنند. بحث رابطه ايران و ايالات متحده همانند گذشته در ايران حالت تابو ندارد و اکنون در حوزه عمومي مطرح شده است. در واقع اکثريت قاطع مردم ايران -- و به جرات مي‌توان گفت که 80 درصدشان و از جمله مقامات حکومت -- از روابط بهتر با ايالات متحده حمايت مي‌کنند. تمايل به يافتن راهکار ديپلماتيک براي مناقشه ايالات متحده و ايران در ايالات متحده نيز رو به قوت گرفتن است. اين نکته فقط از تجربه نگارنده ريشه نگرفته است. طبق چندين نظرسنجي عمومي مهم نيز اکثر آمريکايي‌ها خواهان حل صلح آميز اين مناقشه هستند. حتي دولت بوش نيز از برخورد نظامي با ايران پرهيز داشت و به اسرائيل اعلام کرده بود که از حمله به ايران حمايت نمي‌کند.

ماهيت مذاکره پذير مسائل رابطه ايران و ايالات متحده نيز نشانگر آن است که اين مسائل مي‌بايست مدت‌ها پيش حل مي‌شده است. براي مثال مسائلي چون گسترش سلاح‌هاي هسته اي، تروريسم، مناقشه فلسطين-اسرائيل و کاستي‌هاي مربوط به رعايت دموکراسي به هيچ وجه مختص روابط ايالات متحده و ايران نيست و در روزگار ما مسائلي جهاني هستند که به همکاري جهاني نياز دارند. بنابراين مسائل روابط ايالات متحده و ايران را نيز بايد ملاحظاتي متقابل و عاملي براي همکاري قلمداد کرد. بااين حال مهمترين نکته در مورد همستيزي فزاينده ايالات متحده و ايران اين است که تن به حل و فصل نمي‌دهد و به سوي آينده‌اي خطرناک تداوم يافته است. با توجه به آن که شوراي امنيت سازمان ملل از ايران درخواست کرده است غني سازي اورانيوم را به تعليق درآورد و ايران به اين درخواست توجه نکرده است پايداري وضعيت موجود «نه جنگ نه صلح» نامحتمل است. در واقع توسل به زور در آينده‌اي پيش بيني پذير نتيجه منطقي تحريم‌هاي شوراي امنيت عليه ايران است.

پس با وجود چنين تمايل‌ها و ضرورت‌هاي راهبردي در هر دو سو چرا همستيزي فزاينده همچنان تداوم دارد؟ به نظر نگارنده پنج دليل مي‌توان برشمرد: (1)موضوعاتي که مي‌توان در باره شان مذاکره کرد بيش از حد و تا سرحد وسواس سياسي شده‌اند و اين موضوعات را که به طور بالقوه عامل اتحاد هستند به موضوعاتي مذاکره ناپذير و تفرقه انگيز تبديل کرده‌اند، (2) هر دو سو به ناديده انگاشتن منافع مشترک گرايش داشته‌اند و همترسي شان سبب شده است تا از تدوين خط مشي‌هاي همکاري غافل بمانند، (3)ايالات متحده و ايران اختلافات واقعي و جدي دارند اما افسانه پردازيها نيز نقش مهمي در وخامت روابط شان داشته است، (4) روابط ايالات متحده و ايران دستخوش بي اعتمادي، سوءظن و اهريمن انگاري متقابل است که اغلب در فرض‌هاي نادرست راجع به قابليت‌ها و مقاصد همديگر ريشه دارد، و (5) اکثر دولت‌هاي منطقه تمايلي به حمايت از ارتباط جدي ايران و ايالات متحده ندارند تا مبادا منافع خودشان خدشه دار شود.

بي ميلي تهران به عادي سازي روابط با واشنگتن نيز ريشه در اين برداشت‌ها دارد که : (1) هم روابط ديپلماتيک کامل و هم تشديد همستيزي با ايالات متحده براي حکومت اسلامي زيانبار است اما حفظ وضعيت موجود «نه جنگ نه صلح» بيشترين مايه اميد را فراهم مي‌آورد، (2) ايالات متحده در پي تغيير دادن حکومت اسلامي است و اين هدف را از طريق عادي سازي روابط با ايران ( يعني روابط ديپلماتيک کامل) بهتر مي‌تواند محقق کند، (3) ايالات متحده به ديدگاه، قدرت، مقاصد و منزلت منطقه‌اي ايران توجهي ندارد و در واقع نسبت به آن سوءظن دارد، و (4) تا زماني که مشوق‌هاي مادي غرب نياز اقتصادي ايران را ايجاب نکنند و حکومت اسلامي را تحت فشار عمومي مقاومت ناپذيري براي بهکرد روابط با ايالات متحده قرارگيرد، احتياجي به آنها نيست.

اگر اين ارزيابي از ماهيت مسئله دار امکانات ايالات متحده و ايران براي رفع همستيزي تا حدي درست باشد، بنابر اين روشن است تا وقتي که ايران بتواند وضعيت موجود را حفظ کند يا نگرش ايالات متحده نسبت به ايران تغييري نکند هيچگونه راهبرد «تشويق و تنبيه» خواه با گفت‌وگوي مستقيم و بي شرط خواه بدون آن کارساز نخواهد بود. در واقع ايالات متحده طي 30 سال گذشته مجموعه‌اي از آميزه‌ها و درجات مختلف اين اقدامات را آزموده است و فقط محيطي مناسب براي تقويت «همستيزي فزاينده» در جهت منفي پديدآورده است. علي رغم اين واقعيت که ايالات متحده در گذر زمان توقعات خود را براي تغيير «بدرفتاريهاي تهران» کاهش داده است، روند منفي همچنان ادامه داشته است. براي مثال ايالات متحده ديگر بر “توقف» کامل غني سازي توسط ايران پافشاري نمي‌کند بلکه خواهان «انجماد» آن براي يک دوره محدود و موقت است.

در زمينه «تنبيه» مشاهده کرده ايم که «مذاکرات» توام با فشار و کاربرد فزاينده تحريم‌هاي دو جانبه و چند جانبه «هوشمندانه و غير هدفمند»، تهديد جنگ و سرانجام تلاش براي تغيير رژيم کارساز نبوده‌اند. برخي کارشناسان استدلال مي‌کنند که اين اقدامات به فلج کردن بسياري از قابليت‌هاي تهران کمک کرده است. اين گفته صحت دارد اما اين نکته نيز مغفول مانده است که اقدامات « تنبيهي» عزم حکومت اسلامي را در تداوم «بدرفتاري هايش» تقويت کرده است تا دست کم برداشت نشود ديپلماسي فشار مي‌تواند تهران را به زانو درآورد. جمهوري اسلامي همچنين دم از آن مي‌زند که ايرانيان به «استقلالي» دست يافته‌اند که دهها سال بود نداشته‌اند و مقاومت در برابر اقدامات «توهين آميز» و «تنبيهي» ايالات متحده را نمونه‌اي از اين استقلال مي‌خوانند.

در مورد «تشويق» هم بگذاريد معضلي را طبق تجربه شخصي خودم تشريح کنم. در تابستان سال 2008 در رفت و آمد بين واشنگتن و تهران بودم. طي اين ديپلماسي از «مسير ثاني» در يک مورد به ايران خبر دادم که، در صورت پذيرش «انجماد» غني سازي اورانيوم به مدت شش هفته از سوي ايران، ايالات متحده نيز تحريم نفت و گاز ايران را به «تعليق» درمي آورد. متعاقبا طي «پيامي» ازايران خواسته شد فهرست مطالبات خود را در قبال انجماد غني سازي ارائه دهد. در هر دو مورد پيام ايران اين بود که «ما را بازي ندهيد». در سپتامبر همان سال رئيس جمهور احمدي نژاد در ديداري خصوصي در شهر نيويورک با صراحت بيشتري گفت: «ما فقط به مشوق‌هاي مادي علاقه مند نيستيم؛ ما مي‌خواهيم ايالات متحده دست از سرمان بردارد يا ديدگاه و نگرش خود را تغيير دهد!»

همان گونه که استدلال خواهد شد تنها يک راه براي تشويق ايران به همکاري با ايالات متحده وجود دارد: ايالات متحده بايد به خواست‌هاي ايران گوش بسپارد، به نگراني‌هاي ايران بهاي کافي بدهد و براي برداشت‌ها و هراس‌هاي ايران پاسخ مناسبي داشته باشد. گام برداشتن در اين راستا از نظر ايران علامت آن است که ايالات متحده بطور واقعي براي «نگرشي» تازه در قبال ايران آمادگي دارد. جمهوري اسلامي اغلب ايالات متحده را به «رفتارهاي اهانت آميز» و «خط مشي‌هاي منفعت طلبانه» متهم کرده است. برخي استدلال خواهند کرد که چنين تغييري معادل خشنود کردن حکومتي است که خودش چندان گوش شنوايي براي حرف ديگران ندارد. اين درست است اما منتقدان بايد به اين واقعيت توجه داشته باشند که با «تغيير نگرش» ايالات متحده «دستاويز» اصلي يا «شرط» تهران براي گفت‌وگوي جدي با واشنگتن محقق مي‌شود و وجهه ايران نيز لطمه نمي‌بيند.

اگر ايالات متحده بخواهد چنين رويکردي را اتحاذ کند بايد دست ايران را از گزينه «نه جنگ نه صلح» کوتاه کند و فقط گزينه‌هاي بهکرد روابط يا تشديد همستيزي را فرا روي ايران قراردهد. براي اين که اين تلقي پيش نيايد که ايران بر سر دوراهي تهديد نظامي يا روابط عادي قرارگرفته است، ايالات متحده بايد همزمان و با صراحت نشان دهد که صلح يا بهکرد روابط با ايران را بي هيچ قيد و شرطي ترجيح مي‌دهد. در گام بعدي ايالات متحده بايد خط مشي تغيير رژيم را کنار بگذارد، نقش منطقه‌اي ايران را بپذيرد، ديدگاه مثبتي در قبال قدرت و مقاصد جمهوري اسلامي اتخاذ کند و غرور ملي ايران را تقويت کند. در خط مشي تازه ايالات متحده بايد از نظام سياسي آزاد و توسعه اقتصادي سريع ايران حمايت شود تا بي آنکه دخالتي در امور داخلي ايران انجام شود فشار عمومي در راستاي بهکرد روابط پديد آيد. در اين صورت است که اين خط مشي کارساز خواهد بود.

جمهوري اسلامي به مدت 30 سال در شرايط «نه جنگ نه صلح» با ايالات متحده همزيستي داشته است. رهبران اسلامي تندرو با اتکاء به چنين تجربه‌اي استدلال مي‌کنند که جمهوري اسلامي براي بقا به ايالات متحده نيازي ندارد هرچند مي‌پذيرند که وضعيت موجود به گونه‌اي فزاينده رو به خرابي ميرود. اين استدلال در سال‌هاي اخير که طي آن امريکا به گونه‌اي فزاينده دستخوش بحران اقتصادي عميق بوده است اعتبار به دست آورده است. شماري از رهبران تندرو و مشاوران شان حتي معتقد هستند که امريکا نيز به زودي همانند اتحاد شوروي سابق از اريکه ابرقدرتي فرو مي‌افتد. بنابراين عادي سازي روابط با «قدرتي رو به موت و ظالم» براي رهبري منطقه‌اي ايران معناي چنداني ندارد، بخصوص به دليل آن که جايگاه قوي جمهوري اسلامي در ميان مسلمانان ناراضي جهان و خاورميانه را تضعيف مي‌کند.

اما رهبران اصلاح طلب و عملگرا در تباين آشکار با اين فرض‌هاي خطرناک در قبال ايالات متحده بر اين باورند که وضعيت « نه جنگ نه صلح « را تا ابد نمي‌توان ادامه داد و بديلي صلح آميزتر مثل بهکرد روابط ضروري شده است. اين رهبران به انزواي فزاينده ايران بر اثر تحريم‌هاي سازمان ملل / ايالات متحده و اين واقعيت اشاره مي‌کنند که نتيجه منطقي تحريم‌هاي شوراي امنيت عليه ايران مي‌تواند اعمال زور باشد. مشکل اين رويکرد و اين رهبران آن است که حاضر نيستند در زمينه غني سازي کوتا بيايند. به ظن قوي، اين رهبران قدرت واقعي چنداني هم براي گفت‌وگوي جدي با ايالات متحده يا پيشبرد سازش لازم در داخل ايران براي بهکرد روابط ايران و ايالات متحده ندارند.

رهبران جمهوري اسلامي وضعيت موجود «نه جنگ نه صلح» را به عادي سازي روابط با ايالات متحده ترجيح مي‌دهند. تنها اندک شماري از تندروها ممکن است در آرزوي جنگ با ايالات متحده باشند در حاليکه رهبران معتدل تر براي پذيرش يک رابطه عادي هم آماده گي دارند. پرهيز از هر گونه مواجهه نظامي و يافتن راههايي براي روابط بهتر اما نه عادي ديدگاه اکثريت است. اما همين رهبران اعتقاد دارند که ايالات متحده هرگز وارد جنگ با ايران نخواهد شد و اسرائيل بدون حمايت آشکار واشنگتن جرات يا توان حمله موفقيت آميز به ايران را ندارد. بنابراين، از ديدگاه اين رهبران جمهوري اسلامي، چون جنگ يا حتي تشديد همستيزي دور از ذهن مي‌نمايد و ايالات متحده براي پرداخت بهاي روابط بهتر با جمهوري اسلامي آمادگي ندارد، وضعيت « نه جنگ نه صلح « برقرارخواهد ماند. اما اين وضعيت براي هر دو طرف ناپايدار و غير سازنده است و ايالات متحده بايد اين گزينه را از ميان بردارد.

همانطور که ذکر شد ترجيح گزينه «نه جنگ نه صلج» نزد حکومت اسلامي به اين دليل است که روابط عادي يا تشديد همستيزي با ايالات متحده بقاي حکومت اسلامي را مي‌تواند به خطر اندازد. اما اگر ايالات متحده نگرش خود را نسبت به حکومت اسلامي تغيير دهد مي‌توان پيش بيني کرد که تهران بهکرد روابط با ايالات متحده را بپذيرد. به نظر حکومت اسلامي اين واقعيت مسلم است که ايالات متحده به مدت طولاني در پي سرنگون سازي حکومت اسلامي بوده است و براي آن برنامه ريزي مي‌کرده است. در ايران فقط اندک شماري از رهبران اسلامي بر اين باورند که ايالات متحده خواستار همزيستي با حکومت ديني آنها است. ديدگاه کلي آنها اين است که ايالات متحده عزم خود را براي سرنگون کردن حکومت ايران جزم کرده است. به نظر اين رهبران پيشنهاد اخير ايالات متحده مبني بر گشايش دفتر حافظ منافع ايالات متحده يا دفتر شوراي روابط ايران و امريکا در تهران با هدف نفوذ در حکومت ايران و سرنگون کردن آن از داخل (يعني انجام «انقلاب مخملي») ارائه شده است.

بي شک اين برداشت جمهوري اسلامي که ايالات متحده در پي سرنگون سازي حکومت اسلامي است مهمترين مانع بر سر راه عادي سازي روابط است. مشاهدات اخير من در ايران نيز مرا متقاعد کرده است که «بقاي حکومت» مهمترين دلمشغولي جمهوري اسلامي است که شباهت شگفت آوري با نگراني اسرائيل در مورد تهديد «موجوديتش» از سوي ايران دارد. زماني بود که جمهوري اسلامي در مورد «اسلام» يا «ايران» دل نگران بود، اما اکنون «نظام» چنين جايگاهي يافته است. وقتي پاي نظام در ميان باشد جمهوري اسلامي حاضر نيست هيچ چيز را به بخت و اقبال بسپارد. شايد اين بدگماني بيمارگونه بنمايد اما اين رهبران نسبت به مقاصد ايالات متحده در قبال نظام «مقدس» شان بدبيني عميق و محض دارند. با وجود اين سوئ ظن، «عادي سازي» روابط براي تهران قابل قبول نيست اما بهکرد روابط با ايالات متحده به گونه‌اي فزاينده مقبوليت پيدا مي‌کند.

ايالات متحده و ايران اختلافات واقعي و به ظاهر آشتي ناپذيري دارند اما سوءتفاهم ها، برداشت‌هاي نادرست و افسانه پردازي نيز نقش بسيار مخربي در شکل گيري اين روابط متلاطم داشته است. ترکيب اين عوامل و اتکاء نهايي بر ترس و بي اطلاعي سبب شده است تا طرفين همديگر را شيطان و اهريمن بيانگارند و هرگونه اميد براي شکل گيري اعتماد بين دو حکومت از بين برود. پيامد چنين رابطه‌اي همستيزي منفي و فزاينده‌اي است که حتي با سخنان و اقدامات بعضا تنش زدا به آن دامن زده مي‌شود. در روابط ايالات متحده و ايران برداشت‌ها از واقعيت صرف فراتر مي‌رود؛ اين برداشت‌ها نمايانگر ديدگاهها و مقاصد صاحبان قدرت است.

برداشت‌هاي نادرست ايالات متحده از قدرت و مقاصد ايران که براي غرب تهديدآميز تلقي مي‌شده است در روابط ايالات متحده و ايران نقش تعيين کننده ويژه‌اي داشته‌اند. اين برداشت‌هاي نادرست در مجموعه‌اي از فرض‌هاي غلط غرب در قبال ايران طي چندين دهه ريشه داشته‌اند. «ايران قوي مساوي ايران خطرناک» يا برعکس «ايران ضعيف مساوي ايران بهتر» است دردسرسازترين اين فرض‌ها هستند. ايالات متحده از هنگام انقلاب ايران در سال 1979 به بعد به عنوان قدرتي جهاني که مسئوليت حفظ امنيت جهان و توازن قدرت منطقه‌اي را به عهده دارد بر اساس اين فرض جلوي توسعه ايران را گرفته است و نقش منطقه‌اي ايران را نفي کرده است.

بحران هسته‌اي ايران نيز حاصل اين فرض قديمي و دردسرساز ژئوپلتيک در مورد ايران است. هنگامي که انگلستان در ميانه قرن نوزدهم با ارزش ترين مستعمره اش يعني هندوستان را در اختيار داشت به ايران به چشم رقيبي احتمالي مي‌نگريست (ايران قبل از انگلستان هندوستان را فتح کرده بود) و به مقاصد ايران سوءظن داشت و بنابراين تصميم به محدودسازي قدرت ايران گرفت. انگلستان هدف محدودي داشت اما مخالفان ايران در گذر زمان اين ديدگاه را پرورش دادند که ايران قوي مساوي ايران خطرناک است و ايران ضعيف بهترين حالت براي اين منطقه و فراتر از آن است. در واقع همين فرض پايه مفهومي تحريم‌هايي است که در حال حاضر توسط ايالات متحده و شوراي امنيت سازمان ملل عليه ايران وضع شده است. محدود سازي اتحاد شوروي سابق در دوران جنگ سرد نيز براساس ديدگاهي مشابه صورت گرفت.

بر اساس همين فرض در مورد قابليت‌ها و مقاصد ايران بود که قدرتهاي غربي تمايل نداشتند اين کشور در دهه 1920 راه آهن و در دهه 1960 کارخانه ذوب آهن بسازد، يا در دهه 1950 نفت خود را ملي کند و توسعه دموکراتيک خود را با موفقيت به پيش ببرد. اساس خط مشي «مهار دوگانه» کلينتون در مورد ايران در دهه 1990 نيز همين فرض بود. اکنون ايالات متحده و متفقانش دوست ندارند ايران به غني سازي اورانيوم اقدام کند. در عين حال اين نکته تاريخي کليدي را نيز نمي‌توان انکار کرد که ايران در 250 سال گذشته آغازگر هيچ جنگي عليه همسايگان خود نبوده است. در واقع تاريخ معاصر ايران را مي‌توان درست برعکس اين شعار رايج تفسير کرد. يعني مي‌توان گفت هر زمان که ايران ضعيف شده منطقه اطرافش بي‌ثبات‌تر بوده است و قوي بودن ايران در کل افزايش ثبات منطقه‌اي را در پي داشته است.

اين واقعيت که ايران قوي و نيرومند مي‌تواند در افزايش قابليت صلح و امنيت منطقه‌اي نقش سازنده تري ايفا کند در دکترين نيکسون در دهه 1970 آزمون موفقي را پشت سر گذاشته است. انقلاب اسلامي 1979 به آن تجربه کوتاه پايان داد. ضعيف تر شدن ايران در دوران پس از انقلاب، دولت اقتدارگراي عراق را تشويق کرد تا بر سر مناطق مورد اختلاف با ايران جنگي را آغاز کند. سپس صدام حسين کويت را اشغال کرد و دو جنگ ايالات متحده عليه عراق در سال‌هاي 1991 و 2003 رخ داد. در واقع وضعيت امروزي عراق حاصل ضعيف شدن ايران است که از 30 سال پيش آغاز شد و سلسله‌اي از مناقشات را در اين منطقه ايجاد کرد. ايران انقلابي ضعيف خواستگاه افزايش افراط گرايي اسلامي در اين منطقه نيز بوده است.

برداشت نادرست از قدرت و مقاصد ايران تا حدي در اين واقعيت ريشه دارد که قرنهاست روابط اين کشور با قدرت‌هاي بزرگ مسئله دار بوده است. در واقع از سال 331 قبل از ميلاد که ايران بطور نامنتظر در جنگ با يونان (اسکندر مقدوني) شکست خورد در همزيستي با قدرت‌هاي بزرگ غربي يا شرقي مشکل داشته است. بنابراين ايران با يونان، روم، امپراطوريهاي اسلامي عرب و عثماني، و امپراطوريهاي انگلستان، روسيه و آمريکا چالش داشته يا توسط آنها مورد حمله قرارگرفته است. ايران به خاطر موقعيت جغرافيايي اش نيز(قرار داشتن در پيوندگاه سه قاره و جاده تاريخي ابريشم)، براي مغول ها، ترک‌ها و ساير قبايل وسوسه کننده بوده است و تحت اشغال‌هاي ويران کننده‌اي قرار گرفته است.

نگراني ايرانيان از قدرت‌هاي بزرگ و انزواي اين کشور بخاطر ترکيب ايراني، شيعي و آريايي ( در ميان انبوه اعراب/ترکان، سني‌ها و ساميان) چارچوبي روانشناختي ايجاد کرده است که سبب مي‌شود رهبرانش به گونه‌اي گزافه آميز قدرت خود را بزرگ نمايي کنند. چنين واکنشي نيز به فرض نادرست مربوط به «ايران قوي» دامن مي‌زند. رهبران ايران اغلب به زباني سخن مي‌گويند که براي رقبا تهديد آميز است و ادعاهايي مي‌کنند که هم غير واقعي و هم اغراق آميز است. حکومت‌هاي ضعيف ايران هم استاد چنين تبليغات خطرناک و کاذبي بوده‌اند. سخنان شعارگونه رئيس جمهور احمدي نژاد در باره «محو کردن اسرائيل از نقشه جهان» و «افسانه بودن هولوکاست» فقط دو نمونه بسيار زيانبار از اين دست است.

برداشت نادرست و دردسرساز مشابه ديگر اين است که قدرت ايران در حال حاضر رو به افزايش است. فرض «افزايش قدرت» ايران در کنار فرض نادرست «ايران قوي مساوي ايران خطرناک» ميل به منزوي سازي و مهار «تهديد ايران» را افزايش داده است. فرض افزايش قدرت ايران بر اين اساس استوار است که قدرت عراق بعنوان سپري منطقه‌اي در برابر ايران از بين رفته است، قدرت شيعيان نسسبت به سنّي‌ها افزايش يافته است، ايران در راه غني سازي اورانيوم به پيش مي‌رود، حکومت طالبان در افغانستان سرنگون شده است و جايگاه حزب الله لبنان و حماس فلسطين رو به تقويت است. دست بر قضا از اکثر اين تحولات که روي هم رفته پيامد خواسته يا ناخواسته خط مشي‌ها و اقدامات ايالات متحده و اسرائيل هستند امتياز چنداني نصيب ايران نمي‌شود؛ در واقع برخي بر اين گمانند که اين تحولات به گونه‌اي هوشمندانه طراحي شده‌اند تا ايران را « قدرتي فزاينده» جلوه دهند.

بعضي واقعيت‌هاي کليدي که توسط مخالفان ايران به سهولت ناديده گرفته شده عبارتند از: اقتصاد ايران به گونه‌اي چشمگير ضعيف است، ايران از لحاظ فن آوري توسعه نيافته است و « توان نظامي « ايران بر اقتصادي ضعيف و تکنولوژي تا حدي منسوخ پايه گذاري شده است. در واقع رقباي راهبردي ايران هستند که در حال بدست آوردن جاپايي در منطقه هستند و کشور ايران در همسايگي بمب سازان بسر مي‌برد. دو گروه هستند که بحث «قدرت فزاينده» ايران را مطرح مي‌کنند: گروه نخست تمايل دارند ايالات متحده به ايران حمله نظامي کند و با طرح اين استدلال که ايران قوي مساوي ايران خطرناک است چنين حمله‌اي را توجيه مي‌کنند. گروه دوم که برخي از دوستان ايران هم جزو آن هستند دوست دارند ايالات متحده با ايران قوي پاي ميز مذاکره بنشيند تا تهديد ايران براي منطقه را خنثي کند.

«افزايش» و «خطرناکي» قدرت ايران قويا توسط نومحافظه‌کاران و رهبران اسرائيل ترويج مي‌شوند. آنان براي اين کار انگيزه ايدئولوژيک و سياسي دارند و براي منافع آمريکا زيانبار بوده‌اند. اگر ديدگاهي واقع گرايانه تر در مورد قدرت و مقاصد واقعي و بالقوه ي ايران وجود مي‌داشت ايران مي‌توانست در مهار مناقشات خاور ميانه با ايالات متحده همکاري کند و وضعيتي به طور کامل متفاوت شکل مي‌گرفت. مورد افغانستان يکي از نمونه‌هاي عالي اين همکاري است. ايران به علت وسعت زياد، جمعيت 75 ميليوني، در صد بالاي تحصيل کردگان، ذخاير بزرگ نفت و گاز و برخورداري از نفوذ در عراق، افغانستان، لبنان، فلسطين و سوريه و ساير کشورهاي اسلامي داراي «عمق راهبردي» بسيار زيادي است.

گروه ستيزه‌گرا که ايران قوي را مساوي ايران خطرناک قلمداد مي‌کنند اغلب ماهيت غير منطقي، غيرعادي و نامتعارف حکومت اسلامي را برجسته مي‌کنند و مي‌گويند اين «غير منطقي بودن» از «جوهره ديني»، کنش‌هاي ايماني و نفرت از فرهنگ و روش زندگي غرب سرچشمه مي‌گيرد. مي‌گويند ساختار آشوبناک دولت و جناح بندي‌هاي سياسي آن که خط و خطوط مقامات را مغشوش مي‌کند يکي ديگر از ويژگي‌هاي نگران کننده حکومت اسلامي است. اين نگرش خطرناک مبني بر غيرمنطقي و ضد غربي قلمداد کردن جمهوري اسلامي و نيز مقاومت و رجزخواني شگفت آور جمهوري اسلامي، در اغلب موارد زمينه ساز خط مشي‌هاي غير سازنده ايالات متحده و دخالتش در امور داخلي ايران بوده است.

طبق يکي ديگر از استدلال ها، بهترين رويکرد در قبال ايران دور زدن کامل حکومت اسلامي و صحبت کردن مستقيم با مردم ايران است. دولت بوش اين ديدگاه را به طور کامل اجرا کرد و مدتي خط مشي آشکار تغيير رژيم را در پيش گرفت و براي حمايت از جنبش‌هاي مخالف و گروه‌هاي قومي ناراضي ايران منابع مالي و رسانه‌هاي تبليغي در نظر گرفت. برنامه‌هاي فارسي صداي آمريکا (VOA)، راديو فردا و ايستگاه‌هاي راديو تلويزيوني لس آنجلس براي تبليغ ديدگاه تغيير رژيم به کار گرفته شدند. «در نبرد براي کسب آزادي و رهايي در کنار شما هستيم» به شعار سخنراني‌هاي رئيس جمهور بوش در باره ايران تبديل شد. ايالات متحده قصد داشت تا از شکاف فزاينده بين مردم و حکومت ايران براي درانداختن «انقلاب مخملي» در ايران استفاده کند.
اما مردم ايران به زودي به اين فريب پي بردند و متوجه شدند که ايالات متحده مي‌خواهد از اين خط مشي براي تحقق اهداف خودش استفاده کند و علاقه‌اي به ديدگاه مردم ايران ندارد. جنبش‌هاي هوادار دموکراسي و حقوق بشر نيز با آن که کوشيدند تا دامن خود را از تصادم بين واشنگتن و تهران دور نگه دارند لطمه خوردند. در چنين پس زمينه‌اي است که براي ايالات متحده، اگر نگوئيم ناممکن، بسيار دشوار شده است تا يک خط مشي منطبق بر منافع مردم ايران در پيش گيرد. مگر آن که در سايستگذاري جديد ايالات متحده اقداماتي گنجانده شود که براي مردم ايران نفع مستقيم داشته باشد، آنها از خط مشي جديد حمايت نخواهند کرد و فشار لازم را به دولت خود براي پذيرش گفت‌وگو و سازشي آبرومندانه وارد نخواهند کرد. خيلي از روشنفکران ايران به مقاصد بازيگران اصلي شوراي امنيت سازمان ملل مشکوک هستند چونکه بازي آنها را شبيه «بازي بزرگ» ميبينند که قدرت‌هاي جهاني طي 200 سال گذشته روي «مسئله ايران» با هم پيش برده‌اند.

«پيشروي بزرگ» به جلو
I. به سوي سازش متقابل
خط مشي ايالات متحده در قبال ايران بايد با نگاهي به آينده ايران آغاز شود. ايالات متحده بايد ديدگاهي روشن در مورد اين که خواستار چه نوع ايراني در ميان مدت و دراز مدت است داشته باشد. به نظر نگارنده ايراني براي ايالات متحده ارجحيت دارد که رفتار دوستانه داشته باشد و در آن دموکراسي برقرار باشد، ايراني که براي منافع جهاني يا منطقه‌اي آمريکا و امنيت مردم آن، و براي متحدان آمريکا به ويژه اسرائيل خطري نداشته باشد، و از همه بهتر شريک راهبردي آمريکا هم باشد. اين تمايل ايالات متحده در صورتبندي مسائلش درقبال ايران بازتاب دارد: گسترش جنگ افزارهاي هسته اي، حمايت ايران از تروريسم، مخالفت ايران با صلح خاورميانه و کوتاهي در اجراي دموکراسي. در حال حاضر روشن است که نگراني اصلي آمريکا موضوع گسترش سلاح‌هاي هسته‌اي است، اولويتي که ايران آن را «دستاويزي» تلقي مي‌کند و با آن مخالف است.

سوء ظن‌هاي ايران را که کنار بگذاريم و به فرض صادقانه بودن نگراني‌ها و اولويت‌هاي ايالات متحده، در خط مشي جديد اوباما، ايران بايد در چند موضوع کليدي به سازش ملزم شود. نخست آن که ايران بايد به مدت تعيين شده‌اي فعاليت‌هاي غني سازي را به تعليق در آورد و با حفظ حق غني سازي اورانيوم براي مقاصد غيرنظامي از طريق شفاف سازي آن چه تا کنون انجام داده است با آژانس بين المللي انرژي اتمي همکاري کند. ايران همچنين بايد به زودي پروتکل الحاقي آژانس بين المللي انرژي اتمي و بازديدهاي سرزده را بپذيرد و پيشنهاد خود را براي مشارکت بين المللي در تاسيسات غني سازي به منظور تقويت اعتماد متقابل مطرح کند ( طرح کنسرسيوم غني سازي). آمريکا حاضر نخواهد بود که بگذارد ايران اورنيوم غني سازي کند در همان حال که امنيت اسرائيل را هم تهديد مي‌کند.

دوم آن که ايران بايد مخالفت عملي و نه لفظي خود را عليه موجوديت اسرائيل (که يک واقعيت است) و فرايند صلح خاور ميانه متوقف کند و از تمام حمايت‌ها از گروه‌هاي ضداسرائيلي و ضدآمريکايي منطقه بجز موارد بشردوستانه و معنوي دست بردارد. ايران همچنين بايد به طور رسمي از راهکار دو دولتي براي مناقشه فلسطين- اسرائيل حمايت کند که کمابيش شبيه طرح پيشنهادي در قطعنامه ي 242 سازمان ملل است. ايالات متحده هم نبايد اصرار داشته باشد که حزب الله، حماس يا برخي از گروه‌هاي شيعه ي عراق « تروريست» هستند. ايران نيز نبايد مصر باشد که اين گروه‌هاي سياسي «رزمندگان آزاديبخش» هستند و بايد هرگونه خشونتي را که مرتکب مي‌شوند محکوم کند. اين توافق‌ها بايد زمينه‌اي بوجود آورد که اسرائيل متقاعد شود که امنيت آن کاملا تامين است.

سرانجام آن که ايران بايد طبق استانداردهاي ارايه شده توسط اتحاديه بين المجالس که ايران هم در آن عضويت دارد انتخابات آزاد و بي طرفانه برگزار کند. قانون اساسي جمهوري اسلامي انتخابات را آزاد اعلام کرده و به شوراي نگهبان اجازه نداده است که کانديدا‌ها را به ميل و راي خود رد صلاحيت کند. جمهوري اسلامي همچنين بايد براساس ضوابط اعلاميه حهاني حقوق بشر سازمان ملل، که خود نيز از امضا کنندگان آن است، حقوق شهروندان را رعايت و از آن پاسداري کند. با آن که در مورد مسائل نسبي گرايي فرهنگي مي‌توان بحث کرد، حکومت اسلامي حق دارد در چارچوب قانون اساسي خود و خواست مردم و رهبران روحاني از اصول و ارزشهاي مذهبي همساز با اعلاميه جهاني حقوق بشر پاسداري کند.

ايران بايد بداند که تعليق غني سازي دائمي يا نامحدود نيست و حق آن را دارد که پس از پايان مدت تعيين شده يا پس از توافق با مخالفان غني سازي را از سر بگيرد. پذيرش راهکار دو دولتي براي مناقشه اسرائيل – فلسطين نيز مشکلي پديد نمي‌آورد، زيرا اين راهکار موضع رسمي اتحاديه عرب و همچنين سازمان کنفرانس اسلامي است، سازماني که ايران يکي از اعضاي کليدي و فعال آن است. قطع کمک‌هاي نظامي به حماس و حزب اله بشرطي قطع ميشود که دولت آمريکا هم اين گروه‌ها را از ليست «ترويست» بردارد. جمهوري اسلامي همچنين بايد توجه داشته باشد که درخواست انتخابات آزادتر و بي طرفانه تر و حفاظت از حقوق بشر نيز از طريق تحولات داخلي ضروري شده است و اضطراري و اجتناب ناپذير است.

ليکن براي اين که ايران چنين سازش‌هايي را بپذيرد ايالات متحده بايد ميل به شناخت و پرداختن به نگراني‌هاي اصلي ايران داشته باشد. اين امر آساني نيست، زيرا به رويکردي تعاملي نياز دارد که بايد در هنگام تعريف معضلات و نه فقط به هنگام تدوين خط مشي آغاز شود. انجام اين تغيير پارادايم، به شکلي که تغييرات بزرگي در مفاهيم و رويه‌ها ببار آورد، در فضاي بسيار محافظه کارانه سياست خارجي ايالات متحده اگر ناممکن نباشد دشوار خواهد بود. اگر دولت اوباما بخواهد چنين گامهايي بردارد ممکن است به باج دادن به ايران، خيانت کردن به متحدان يا ايجاد تغييرات بنيادي نامقبول در زيرساخت سياستگذاري بين‌المللي ايالات متحده متهم شود. ممکن است هر دو گروه ستيزه گرا و آشتي گرا با اين تغييرات بشدت مخالفت کنند.

اما ايالات متحده براي اين که بتواند از طريق مذاکره ايران را به سازش‌هاي فوق، بويژه سازش در مورد غني سازي هسته اي، بکشاند راهي بهتر از تغيير دادن جسورانه پارادايم خود ندارد. دولت اوباما با زمينه سازي براي اين تغيير در سياستگذاري مي‌تواند منتقدان را نرم و از خود دفاع کند. دولت اوباما بايد با قدرت اعلام کند که رويکردهاي گذشته به شکست انجاميده‌اند و «فرصتي راهبردي» براي گشودن درها و مذاکرات موفقيت آميز با ايران پديدار گشته است. دولت جديد بايد به تمام ذينفعان يادآوري کند که دستيابي ايران به بمب هسته‌اي توازن قدرت در منطقه را تغيير مي‌دهد و حتي به گسترش خطرناک تر جنگ افزارهاي هسته‌اي مي‌افزايد. دولت جديد بايد بر اين نکته پافشاري کند که جلوگيري از ساخت بمب هسته‌اي توسط ايران ارزش چنين معامله‌اي را دارد و جنگ گزينه کارآمدي نيست.

دولت اوباما بايد مخالفان و متحدان ايالات متحده را نيز براي معامله با ايران آماده کند. تغيير مفاهيم و رويه هاي‌ها و نقشه راهي که در کنار اين تغيير تهيه مي‌شود نبايد براي هيچ يک از بازيگران اصلي مذاکرات ايالات متحده و ايران شامل اسرائيل، ايران، کشورهاي عربي، ترکيه، پاکستان، اتحاديه اروپا، و همچنين اعضاي دائمي شوراي امنيت سازمان ملل (مخصوصا روسيه و چين) غافلگيرکننده باشد. يک شرط کليدي اين است که رويکرد جديد تا وقتي که بطور خصوصي به اطلاع اين ذينفهان نرسيده باشد و اجماع نظر آنها حاصل نشده باشد اعلام نشود. اين رويکرد تعاملي و يکپارچه منطقه‌اي به ايجاد پشتيباني براي خط مشي جديد کمک مي‌کند. از آنجا که در شوراي امنيت سازمان ملل گروه بندي چند جانبه‌اي عليه ايران وجود دارد، ايالات متحده نخست بايد رويکرد دوجانبه جديد خود در قبال ايران را به موازات و هماهنگ با اعضاي اين نهاد اجرا کند.

آماده کردن اسرائيل و ايران مهمترين شرط است. ايالات متحده بايد اسرائيل را متقاعد کند که در هر معامله‌اي که با ايران به سرانجام برسد به امنيت ملي و نفوذ راهبردي اسرائيل لطمه‌اي وارد نمي‌آيد. اين کار به آن سختي که برخي گمان مي‌کنند نيست. اسرائيل اعلام کرده است که بمب هسته‌اي ايران «تهديدي عليه موجوديت» اسرائيل است و بسياري از رهبران اسرائيل مي‌دانند که فقط ايالات متحده در جايگاهي قراردارد که مي‌تواند ايران را از ساختن بمب‌هاي هسته‌اي بازدارد. اکثر اسرائيلي‌ها بخوبي مي‌دانند که همستيزي فزاينده ايالات متحده و ايران به ضرر امنيت ملي شان بوده است و مخالفت شان با رابطه ايالات متحده و ايران ممکن است در واشنگتن به عدم توجه به منافع ملي آمريکا تلقي شود. اسحاق رابين نيز وقتي که شروع به تشويق رئيس جمهور بيل کلينتون به ترميم روابط با ايران را کرد همين دلمشغولي را داشت. ستيزه گراهاي اسرائيلي نيز چاره‌اي جز پيروي از اين رويکرد ندارند زيرا گزينه بهتري در اختيارشان نيست و حتي رئيس جمهور بوش نيز با هواداري آنها از جنگ مخالفت کرد.

دولت اوباما بايد از بلندپايه ترين مقامات ايران نيز پيامي مبني بر آمادگي براي بهکرد روابط اخذ کند. براي اين منظور بايد پيش نويس سخنراني اوباما به همراه نقشه راه بصورت محرمانه و براي بررسي به ايران ارسال شود. بايد منتظر واکنش و پيشنهادهاي ايران ماند. ايالات متحده بايد اعلام کند که سخنراني طبق آنچه براي ايران فرستاده شده انجام مي‌شود و پس از آن نقشه راه به اجرا درمي آيد. آيا ايران با اين ديدگاه همراهي خواهد کرد يا مخالفت؟ شکي نيست که ستيزه گراهاي ايراني مقاومت خواهند کرد اما مقامات بلندپايه حکومت و بسياري از رهبران اسلامي موافقت خواهند نمود. شعار سنتي جمهوري اسلامي در چند سال اخير اين بوده است که تنها در صورتي بهکرد روابط با ايالات متحده را خواهد پذيرفت که ايالات متحده «نگرش‌ها» و «خط مشي‌هاي» خود را تغيير دهد.

در چهارچوب سخنراني پيشنهادي اوباما و نقشه راه حاوي اين پيام است که چنين تغييراتي به اجرا در خواهند آمد. در ضمن ايران هم به تمام خواست‌هاي خود از آمريکا دست مي‌يابد که عبارتند از: احترام، به رسميت شناختن، پذيرفتن تقصير و کمک‌هاي مادي عيني. از همه مهمتر آن که حکومت اسلامي جرات مخالفت با طرح پيشنهادي را نخواهد داشت زيرا ديگر از گزينه «نه جنگ نه صلح» برخوردار نيست. بنابر اين مخالفت با پيشنهاد ايالات متحده براي بهکرد روابط گزينه‌اي جز تشديد همستيزي براي ايران بجا نمي‌گذارد، راهي که تهران نمي‌تواند در پيش گيرد و در پيش نخواهد گرفت. مردم ايران بيزار از جنگ، ضد تحريم و خواهان زندگي بهتر هستند و براي پذيرش گزينه صلح يعني بهکرد روابط با ايالات متحده به حکومت اسلامي فشار چشمگيري وارد خواهند کرد.

تصميم نهايي در باره اين موضوع با آيت الله خامنه‌اي رهبر عالي ايران است. ايشان هم اکنون گفته است که ايالات متحده و ايران نمي‌توانند تا ابد دشمن بمانند و روزي فرا خواهد رسيد که روابط شان را ترميم کنند و آن روز وقتي است که منافع مردم و نظام بتواند تامين شود. با توجه به اين سخن رهبر ايران، بعيد است که ايران با اين طرح، که منفع مذکور را در نظر دارد، مخالفت کند. اما اگر تهران مخالفت هم کند، دولت اوباما همچنان مي‌تواند از اين فرصت استفاده کند و با اعلام اين که گزينه «نه جنگ نه صلح» پايان يافته است و ايالات متحده خط مشي جديد را بطور مستقيم و علني در قبال مردم ايران و جهان در پيش خواهد گرفت به جمهوري اسلامي فشار وارد کند. محبوبيت رئيس جمهور اوباما فشار ديگري است که حکومت اسلامي با آن مواجه خواهد شد.

رئيس جمهور اوباما با برداشتن اين گامهاي آغازين بايد به شخصه و طي يک سخنراني که به دقت زمانبندي شده باشد و بصورت گسترده در مورد آن تبليغ شود تغييرات خط مشي ايالات متحده را اعلام کند. ترجمه فارسي اين سخنراني بايد بطور همزمان از بخش فارسي صداي آمريکا و راديو فردا پخش شود و همچنين در اختيار رسانه‌هاي ايران قرارگيرد. اين سخنراني و نقشه راه همراه آن بايد چند کارکرد داشته باشد: گزينه «نه جنگ نه صلح» را از ميان بردارد، احترام به ايران را احيا کند، نگراني‌هاي امنيتي جمهوري اسلامي را برطرف کند، فرض‌هاي نادرست در مورد قدرت و مقاصد ايران را اصلاح کند، نقش منطقه‌اي ايران را به رسميت بشناسد و بسته‌اي از مشوق‌هاي عمده و مورد حمايت ايرانيان ارايه کند.

II. سخنراني پيام آور و آينده نگر اوباما
بايد بخاطر داشت که سخنراني رئيس جمهور باراک اوباما فقط معطوف به حکومت ايران نيست بلکه خطاب به مردم ايران هم هست. هرچند خط مشي‌هاي گذشته ايالات متحده تصويري بسيار اهريمني از آن ايجاد کرده است، اما اکثر ايرانيان همچنان در منطقه‌اي که بطور کلي در آن نفرت از آمريکا موج مي‌زند تصور خوشايندي از آمريکايي‌ها دارند. بنابراين، اگرچه پيش نويس سخنراني بايد لزوما بطور غير اشکار به تهران فرستاده شود، در ادامه مسيرخود، اين خطمشي جديد بايد شفاف باشد. در غير اينصورت اين خطمشي نيز چون مخفي کاريهاي گذشته به ابتذال کشيده خواهد شد. بعلاوه، سخنراني آقاي اوباما بايد متناسب با فراخوان ايشان براي «تغيير» در خط مشي خارجي ايالات متحده بوده و بتواند «مشت‌هاي گره شده» ايران را باز کند. براي توفيق حتمي، اين سخنراني بايد حاوي ديدگاههاي کليدي زير باشد:

1. در 30 سال گذشته ملت‌هاي بزرگ ايالات متحده و ايران درگير روابطي بوده‌اند که براي هر دو طرف مخرب بوده است. واشنگتن مرتبا خط مشي‌هاي يک جانبه‌اي را بکار گرفته است که جهت تغيير دادن رفتار ايران، مهار کردن قدرت ايران و تغيير دادن حکومت ايران طراحي شده‌اند. تهران نيز با رفتارهايي که منافع و امنيت ملي ايالات متحده را تخريب مي‌کند به کشور ما آسيب زده است. زمان آن فرا رسيده است که جاي اين روابط آسيب رسان را همکاري متوازن کننده منافع ما بگيرد و هر دو کشور به صورت متقابل و با شهامت همسان اين تغييرات را به اجرا در آورند.

2. بعنوان رئيس جمهور ايالات متحده آماده گي کشور مطبوعم را براي چنين تغييري اعلام ميدارم و از آيت الله علي خامنه‌اي رهبر عالي جمهوري اسلامي درخواست مي‌کنم براي انجام گفت‌وگويي بدون شرط، مستقيم و همراه با احترام متقابل و از طريق نمايندگان تام الاختيارمان به من بپيوندد. مذاکره پيشنهادي براي بهکرد به هنگام روابط بين دو کشور و براساس فرآيند خط مشي دو جانبه و تعاملي،احترام و توافق متقابل، و بکارگيري اصل برنده- برنده طراحي خواهد شد.

3. رهبر معظم ايران اعلام کرده است بر طبق شريعت اسلام ساختن بمب هسته‌اي مجاز نيست و اين سخن بسيار مهم و جدي مي‌تواند مبناي اعتماد متقابل ما باشد. مي‌خواهم از آيت الله خامنه‌اي درخواست کنم که به دولت ايران فرمان دهد براي اجراي اين سخن اقداماتي عملي انجام دهد و اعتماد همسايگانش جلب شود. ما همچنين اين واقعيت را مي‌دانيم که برنامه غني سازي هسته‌اي غير نظامي ايران جزو افتخارات ملي ايران به شمار آمده است و اين واقعيت بايد در هر طرحي براي حل و فصل اين مسئله بطور کامل در نظر گرفته شود.

4. ايالات متحده به اين واقعيت اذعان دارد که ايران بايد از حقوق خود در روابط بين المللي بهره مند شود که حق غني سازي اورانيوم براي مقاصد غير نظامي طبق مقررات پيمان منع سلاح‌هاي هسته‌اي و همچنين نقش‌هاي مهم منطقه‌اي ايران از جمله آنهاست. اما اعمال اين بهره مندي از اين حقوق و ايفاي اين نقش‌ها جدا از تعهدات ايران نيست و اين در مورد تمام کشورها صدق مي‌کند و ايالات متحده توقع دارد که ايران تمام تعهدات خود را در چارچوب پيمان منع سلاح‌هاي هسته‌اي رعايت و اجرا کند.

5. ايالات متحده به اين واقعيت توجه دارد که گاهي و بويژه به هنگام تيره شدن روابط، رهبران سخناني را به زبان مي‌آورند که سرچشمه در احساساتشان در آن لحظه خاص دارد. به احتمال زياد هنگامي که رهبران ايران ايالات متحده را « شيطان بزرگ» ناميدند، خواهان «نابودي اسرائيل» شدند يا «هولوکاست» را «افسانه» قلمداد کردند تحت تاثير چنين احساساتي بودند. به همين ترتيب وقتي رهبران آمريکا ايران را عضوي از «محور شرارت» دانستند و رهبران اسرائيل ايران را «تهديدي براي موجوديت» دولت يهود خواندند ويا خواهان «کاهش ايران به هسته فارسيش» شدند، تحت تاثير چنين احساساتي بودند. خواهان آن هستم که همه ما چنين نامگذاريها و اهريمن انگاريها را متوقف کنيم. تغيير دادن اين روايت‌ها نخستين گام مهم به سوي روابط بهتر است.

6. ايالات متحده براين واقعيت وقوف دارد که جمهوري اسلامي ايران در حال حاضر ترجيح مي‌دهد حالت «نه جنگ نه صلح» را در ارتباط با ايالات متحده حفظ کند، اما به نظر ما اين حالت ديگر به نفع کشور ما نيست و اميدواريم ايران نيز به همين نتيجه برسد. بنابراين مصمم به ايجاد تغيير هستيم و وضعيت موجود را حفظ نخواهيم کرد. از آنجا که تشديد همستيزي به زيان هر دو طرف است و درنتيجه مقبول ايالات متحده نيست، بهکرد روابط تنها گزينه باقي مانده است. ايالات متحده آماده است که با تغيير دادن معنا دار رويکرد خود نسبت به جمهوري اسلامي ايران بختي واقعي براي بهکرد روابط فراهم آورد. اميدواريم تهران نيز به همين ديدگاه برسد.

7. ايالات متحده طبق تعهدي که در پيمان سال 1981 الجزاير داده است از دخالت در امور داخلي ايران خودداري خواهد کرد. ايالات متحده براي پذيرفتن جمهوري اسلامي آمادگي دارد و به اين اصل معتقد است که ايرانيان شايسته زندگي تحت شرايط دموکراتيک هستند، شرايطي که متضمن احترام، آزادي و عدالت است. ايالات متحده همانطور که در مورد ساير کشورها عمل کرده است از انتخابات آزاد و بي طرفانه در ايران حمايت مي‌کند و همگام با سازمان ملل و ساير کشورهاي صاحب دموکراسي از دولت ايران مي‌خواهد که حقوق انساني مردم ايران را حفاظت کند.

8. ايالات متحده به تاريخ و فرهنگ ايران و همچنين استقلال و تماميت ارضي آن احترام ميگذارد. ايران با توجه به مردم بسيار با استعداد، منابع طبيعي غني و بازار وسيعي که دارد از يک واحد ژئوپلتيک و راهبردي صرف فراتر است. ايران بعنوان گهواره تمدن بزرگ پارسي و نيز مکان بالندگي يکي از مذاهب بزرگ جهان يعني اسلام شيعه جايگاه ويژه‌اي در تاريخ جهان و در ميان فرهنگهاي بشري دارد.

9. بسيار مايه تاسف است که تاريخ غني روابط ايران و آمريکا بخاطر پشتيباني ايالات متحده از کودتاي نابجاي سال 1953 عليه دولت دموکراتيک ايران يا گروگانگيري 444 روزه ديپلمات‌هاي آمريکايي در تهران تباه شده است. بايد اين گذشته منفي را ببخشيم و فراموش کنيم تا همکاري آينده ما شکل بگيرد. ايالات متحده به راستي به جامعه ايرانياني تباران در آمريکا افتخار مي‌کند که اکثريت شان پيوندي طبيعي بين دو کشور بزرگ ما برقرار کرده‌اند.

10. ايالات متحده درک مي‌کند انتقال پرونده هسته‌اي ايران به شوراي امنيت سازمان ملل بخاطر عدم همکاري با آژانس انرژي اتمي نتيجه عکس به بار آورده، زيرا باعث شده است تا ايران در دفاع از آبرو، غرور و حقوق خود موضع سرسختانه‌اي اتخاذ کند. براي بهبود بخشيدن به اين وضعيت و گشودن راه همکاري ايران، ايالات متحده تمايل دارد که در شرايط اعتماد ساز خاصي پرونده هسته‌اي ايران به آژانس بين المللي هسته‌اي بازگردانده شود.

11. ايالات متحده به نقش منطقه‌اي مهم و نگراني‌هاي راهبردي ايران شامل وضع اسفناک مردم فلسطين و حق آنها براي برخورداري از دولت مستقل توجه دارد. بسياري از مسائل بين ايالات متحده و ايران ناشي از همين معضلات منطقه‌اي است و بنابراين راهکار منطقه‌اي تعاملي و يکپارچه‌اي بايد در پيش گرفت که ايران نيز مي‌بايست بعنوان يکي از بازيگران منطقه‌اي همراه با ساير دولت‌هاي منطقه‌اي و کنشگران غير دولتي مسئول جهت حل مساله مشارکت داشته باشد. چنين تلاش‌هايي بايد مورد توجه دقيق و هدفمند هر دو طرف باشد.

12. ايالات متحده و ايران اغلب در مورد تعريف علت يا اهميت مسائل مهمي که بر روابط دردسرسازشان تاثير بسياري گذاشته است اختلاف نظر دارند. چنين اختلاف‌هايي بطور مرتب به تغيير خط مشي و کنش‌هاي مخالف انجاميده است. ما آمادگي داريم تا از ديدگاه‌هاي ايران در مورد مسائلي مثل تروريسم بهره مند شويم و به شکل گيري زمينه مشترکي براي درک متقابل نگراني‌ها و همچنين يافتن نقشه راهي براي حل و فصل آنها بطوري که رضايت متقابل را فراهم آورد کمک کنيم.

13. فرض «ايران قوي مساوي ايران خطرناک» بخشي از برداشت نادرست قديمي و در حال حاضر يک سوءتفاهم است که بايد برطرف شود. ايالات متحده آمادگي دارد که با ايران و ساير دولت‌ها جهت حصول علائق جمعي و منافع متقابل در زمينه بهروزي اقتصادي همکاري کند. ايران قوي بطور طبيعي نيرويي ثبات بخش در منطقه است. ايران بالنده و رو به پيشرفت مي‌تواند به خوبي به منطقه و کشورهاي ساير مناطق کمک کند.

14. «همستيزي فزاينده» کنوني بين ايران و ايالات متحده هم حاصل واقعيت‌ها است و هم افسانه ها. تاکيد بيهوده بر موضوعات سياسي تفرقه‌انداز دو کشور را از امکان ايجاد زمينه مشترک و مبتني بر بسياري از منافع متحد کننده منطقه‌اي و جهاني محروم کرده است. نابود کردن تروريست‌هاي القاعده، ايجاد ثبات در افغانستان و عراق، يافتن راهکار عادلانه و بي طرفانه براي اختلافات فلسطيني‌ها و اسرائيلي ها، ايجاد خاورميانه عاري از سلاح‌هاي هسته اي، افزايش ثبات منطقه‌اي و ايجاد شرايط مناسب براي توليد و انتقال ايمن نفت از خليج فارس از جمله اين موارد است.

15. ايالات متحده مي‌داند که ايران نگراني‌هاي امنيتي و مشروع بسياري دارد و براي همکاري با جمهوري اسلامي به منظور رفع اين چالش‌هاي امنيتي در حوزه انرژي و امور دفاعي آمادگي دارد. ايالات متحده آمادگي دارد که اعمال زور را از خط مشي خود نسبت به ايران حذف کند. ايالات متحده آمادگي دارد تا به توسعه منابع وسيع نفت و گاز ايران کمک کند و همچنين آمادگي دارد تا به ايران در رفع تهديدها، مشکلات يا معضلات بالقوه کمک کند. ايالات متحده نقش منطقه‌اي مشروع ايران و حق ايران براي ورود به ائتلاف‌هاي معطوف به صلح و توسعه را به رسميت مي‌شناسد.

16. ديدگاه‌هايي که در اين جا عرضه کردم بايد با اقدامات معني دار و رويه‌هاي به دقت مشخص شده تکميل شود. ايران داراي بازاري وسيع، اقتصادي بزرگ، جمعيتي زياد و منابع راهبردي بسيار مهم است. کمک‌ها و مساعدت‌هاي فني ما به ايران هم بايد به همان اندازه بزرگ و در راستاي نيازها و منافع ايران باشد. خوشحالم که اعلام کنم براي اجراي ديدگاه‌هاي مطرح شده در اين سخنراني، تقويت اعتماد سازي با ايران و مهيا کردن زمينه براي بهکرد روابط از نقشه راه جسورانه‌اي پيروي مي‌کنيم.

III. نقشه راه جسورانه
پس از اين که رئيس جمهور اين سخنراني را انجام داد، بلندپايه ترين مقامات ايران بايد طي بيانيه‌اي علني از رهيافت‌هاي خط مشي جديد با عنوان قدمي مثبت به جلو استقبال و اعلام کنتد که تهران از هيچ کوششي براي بهکرد روابط با واشنگتن دريغ نخواهد کرد. پس از آن که تهران پذيرش خود را بصورت عمومي اعلام کرد، دولت اوباما بايد برنامه تشويقي خود را براساس سخنراني اوباما منتشر کند و به ايران پيشنهاد گفت‌وگوي مستقيم و بدون شرط ارائه دهد. در اين نقشه راه بايد به اين واقعيت توجه شده باشد که ديدگاههاي بيان شده در سخنراني اوباما مي‌بايست به طور کامل به اجرا درآيد و اقدامات خط مشي بايد محترمانه، عيني، معنادار، بي طرفانه و عادلانه باشد.

در نقشه راه بايد بر اين واقعيت صحه گذاشته شود که دو رهيافت در مورد ايران کارساز نيست: (1) ديپلماسي فشار که بر تحريم‌ها يا تهديد به اعمال زور تاکيد مي‌کند، و (2) رهيافت تدريجي که در آن مسائل تکه تکه مي‌شوند، مشوق‌ها ناچيزند، شفافيت وجود ندارد و اقدامات به مذاکرات خسته کننده نياز دارند. در راهبرد موسوم به «تنبيه و تشويق» به اين نکته توجه نشده است که غرور و منزلت همواره در نزد ايرانيان از ارزش بسياري برخوردار بوده است. جمهوري اسلامي، در زمانه‌اي که تصويري بشدت اهريمني از کشور ايران به دست داده شده، به اين نگرش ملي گرايانه ايرانيان بيشتر دامن زده است.

نقشه راه بايد «پيشروي بزرگ» به سوي جلو را محقق کند و با توسل به «تکانه درماني» در ديوار بي اعتمادي بين دو دولت «شکافي» به‌اندازه کافي بزرگ ايجاد کند. در «پيشروي بزرگ» به سوي جلو بايد بسته‌اي از مشوق‌هاي راهبردي و مادي چشمگير گنجانده شود که به خوبي در مورد آن تبليغ شده باشد. بسته راهبردي پاداش که فراتر از مشوق مادي ساده است بايد داراي مشخصات حداقلي زير باشد: به رفع حس عدم امنيت در زمينه کشور، نظام و انرژي کمک کند، به غرور ايران بعنوان ملتي بزرگ و نقش آن بعنوان قدرتي منطقه‌اي توجه شده باشد، نظام اسلامي بعنوان نظامي مشروع و عقلاني به رسميت شناخته شده باشد، و به تحولات دموکراتيک کشور کمک شود. اين برنامه به محض اجرا بايد «جهشي اقتصادي» در ايران ايجاد کند.

بسته تبليغ شده پاداش بايد آنقدر بزرگ باشد که حتي اگر دولت ايران با آن مخالفت کرد مردم آن را بپذيرند. اين بسته همچنين بايد مخالفان وفادار به نظام را به حمايت علني از خود ترغيب کند. نکته کليدي اين است که اين بسته بايد به دولت فشار داخلي وارد کند و آن را ناگزير به پذيرش پيشنهاد کند. در واقع بايد وضعيتي در داخل کشور ايجاد شود که مخالفت حکومت با برنامه کمک غير ممکن شود. لازم به ذکر است که جمهوري اسلامي ديگر نمي‌تواند براي تداوم گزينه «نه جنگ نه صلح» روي ايالت متحده حساب کند و نپذيرفتن پيشنهاد ايالت متحده به معناي پذيرفتن گزينه تشديد همستيزي با ايالات متحده است.

ايالات متحده و متحدانش براي آن که غرور ايران جريحه دار نشود بايد حق و نياز ايران براي غني سازي اورانيوم را در چارچوب پيمان عدم گسترش سلاح‌هاي هسته‌اي بپذيرند و همچنين پرونده ايران را از شوراي امنيت سازمان ملل به آژانس بين المللي انرژي اتمي بازگردانند. لازمه حداقل امنيت ملي براي ايران آن است که در برابر سلاح‌هاي هسته‌اي منطقه‌اي و شايد غير منطقه‌اي مصون باشد و اين نياز را فقط ايالات متحده مي‌تواند برآورده کند. ايجاد نظام امنيت منطقه‌اي و جلوگيري از گسترش بيشتر جنگ افزارهاي هسته‌اي در منطقه نيز مي‌تواند به پاسخگويي به اين نياز کمک کند. در درازمدت بهترين تضمين آن است که خاورميانه بزرگ به منطقه‌اي عاري از سلاح‌هاي هسته‌اي تبديل شود.

لازمه تحقق امنيت انرژي در ايران آن است که تحريم‌هاي عليه بخش نفت و گاز ايران برداشته شود و مساعدت‌هاي فني و پشتيباني‌هاي مالي بين المللي به ايران ارائه گردد تا قابليت‌هاي ايران نه فقط در زمينه توليد انرژي بلکه در زمينه فن آوريهاي توليد انرژي مثل فن آوريهاي هسته‌اي و پيل سوختي هيدروژني گسترش يابد. ايالات متحده بايد توجه داشته باشد که اين همکاري با ايران محرکي بزرگ براي اقتصاد ايالات متحده نيز هست. براي پيمانکاران اصلي رآکتور هسته اي، شرکت‌هاي نفتي و شرکت‌هاي فن آوري اطلاعات آمريکا فرصت‌هاي بي سابقه‌اي براي سرمايه گذاري در ايران فراهم مي‌شود.

امنيت نظام اسلامي موضوع پيچيده‌اي است، زيرا اين نظام هم با تهديد عامل خارجي مواجه است و هم بايد قابليت اصلاح حکومت ديني را داشته تا بتواند در دراز مدت دوام بياورد. ايالات متحده بايد به صورت شفاف و متقاعد کننده‌اي از خط مشي تغيير دادن رژيم ايران دست بردارد و تمام منابع مالي دولتي و اقدامات طراحي شده براي اين مقصود را کنار بگذارد. ايالات متحده بايد از حمايت گروه‌ها و افرادي که در پي سرنگون سازي رژيم ايران يا لطمه زدن به تماميت ارضي آن هستند دست بردارد. راديو فردا و صداي آمريکا نيز بايد برنامه‌هاي تبليغاتي خود را متوقف کنند و به سراغ ارائه اخبار و تحليل‌هاي بي طرفانه و همچنين تبليغ مشارکت و توسعه کلي ايران بروند.
نقشه راه همچنين بايد به جمهوري اسلامي انگيزه بدهد که به تدريج سياست‌هاي داخلي خود را اصلاح کند. اين حوزه حساس است و بايد به دقت ساماندهي شود که از هرگونه نشانه‌اي از دخالت در امور داخلي ايران جلوگيري شود. بهترين رهيافت براي تحقق اين منظور آن است که نهادهاي جامعه مدني و اقتصادي دو کشور به طور آزاد و گسترده با هم تعامل داشته باشند. تجارت، سرمايه گذاري و تحولات سياسي اجتماعي مطمئن ترين راه‌ها براي تقويت دموکراسي در آينده ايران است. ايالات متحده همچنين بايد از انتخابات آزاد و بي طرفانه در ايران حمايت کند و از درخواست سازمان مللي مبني بر پاسداري جمهوري اسلامي از حقوق انساني مردم پشتيباني کند.

در نقشه راه بايد پيشنهادهايي درباب نحوه ارتباط و دفاتر ديپلماتيک نيز گنجانده شده باشد. ديپلمات‌هاي آمريکايي مجوز تماس با همتايان ايرانيشان را ندارند و کارکنان ايران در دفتر مرکزي سازمان ملل در شهر نيويورک نيز اجازه ندارند از دايره‌اي به شعاع 20 مايل خارج شوند. اين محدوديت‌ها بايد برداشته شوند. ايالات متحده از ديرباز در فکر گسترش بخش حافظ منافع در ايران بوده است که اکنون بطور کامل توسط سوئيس انجام مي‌شود. برداشتن گامي عيني در اين زمينه با تاخير همراه بوده است. ايران داراي بخش «حافظ منافع» بزرگي در سفارت پاکستان در واشنگتن است که خدمات رواديد و غيره ارائه مي‌دهد. ايالات متحده بايد هدف مشابهي را در مورد بخش حافظ منافع خود در تهران دنبال کند. ديپلماتهاي آمريکايي و ايراني نيز بايد در بخش حافظ منافع خود حضور داشته باشند.

ايالات متحده آمريکا بايد به صورت تعاملي راهبردهاي دقيقي براي مذاکرات و رويه ‌هاي مفصلي براي حل و فصل مشکلات خاص طراحي کند. اختلافات ايالات متحده و ايران فقط در چارچوب راهبرد برنده-برنده حل مي‌شود. در مسئله انرژي هسته اي، ايران و ايالات متحده بايد طرح ايجاد کنسرسيوم براي غني سازي اورانيوم در خاک ايران را بپذيرد. در مورد عراق نيز بايد براي ايجاد ثبات در اين کشور و حفظ استقلال کامل اين کشور همکاري کنند. دو کشور در افغانستان نيز مي‌توانند براي مهار طالبان و کمک به برگزاري انتخابات آزاد همکاري کنند. در مورد حماس و حزب الله هم طرفين مي‌توانند راهي ميانه را در پيش گيرند يعني نه همانند ايالات متحده آنها را «تروريست» بخوانند نه مانند ايران آنها را «رزمندگان آزاديبخش» قلمداد کنند. در اين مورد همکاري کامل اسرائيل و اين دو گروه ضروري است.

اقدامات بشردوستانه مي‌تواند در مراحل آغازين گفت‌وگوي مستقيم بين دو دولت به ايجاد حسن نيت کمک زيادي بکند. فروش قطعات هواپيماهاي غير نظامي به ايران، انجام عمليات امدادي نيروهاي دريايي آنها در آب‌هاي اطراف ايران و همکاري براي کاهش قاچاق مواد مخدر در مرز ايران و افغانستان. اگر آمريکا باقي مانده دارايي‌هاي مسدود شده ايران را آزاد کند و اجازه دهد تا پرواز هوايي مستقيم بين ايران و ايالات متحده برقرار شود اعتماد سازي چشمگيري بين دو کشور در مراحل آغازين تماس‌هاي مستقيم شان شکل مي‌گيرد. تسهيل صدور رواديد دانشجويي و مبادله و مجوز دادن به تماس‌هاي ميان کارآفرينان نيز مي‌تواند پيوندي مهم و بادوام بين اين دو کشور بزرگ ايجاد کند.

سرانجام اين که لازمه مذاکره بين ايالات متحده و ايران آن است که دو کشور نهادهايي ويژه جهت حل و فصل مسائل يا گروه‌هايي به منظور هم انديشي ايجاد کنند که داراي اهميت و گستره منطقه‌اي / جهاني باشند. سازمان ملل هم بايد نهادهاي هم انديشي و اجلاس‌هاي موازي بويژه براي مسائل عراق و افغانستان ايجاد کند. ايالات متحده و ايران همچنين بايد افرادي محترم و آگاه را بعنوان نمايندگان ويژه خود معرفي کنند. وظيفه اصلي اين افراد افزون بر حل و فصل مشکلات متقابل، ايجاد شبکه بين ذينفعان مختلف و تضمين اجراي خط مشي‌هاي تصويب شده و رسيدنشان به سمع بلندپايه ترين مقامات و نيز عموم است. شفافيت مقاصد و خط مشي‌ها و همچنين متقابل بودن منافع، کليد بازسازي روابط سالم بين ايران و ايالات متحده است.

کلام آخر
در اين مقاله ديپلماسي فشار کنوني و پيشنهادي (يعني خط مشي «تشويق و تنبيه») بعنوان «راهي به ناکجاآباد» به چالش کشيده شده است و با رويکرد اعمال زور به عنوان «راهي به سوي دوزخ» مخالفت شده است. در اين رويکرد‌ها فرض‌هاي ناقصي در قبال ايران وجود دارد و به اين نکته توجه نشده است که وضعيت موجود «نه جنگ نه صلح» بهترين گزينه نزد جمهوري اسلامي است. دولت اوباما براي آن که ايران را به بهکرد روابط با ايالات متحده ترغيب کند بايد گزينه «نه جنگ نه صلح» را از ميان بردارد و «بديلي صلح آميز» فراروي ايران قراردهد. خط مشي اوباما بايد متکي به دو پايه باشد: ارائه پارادايمي جديد در قبال ايران مبتني بر مجموعه فرض‌ها و برداشت‌هايي دقيق تر و همچنين يک نقشه راه جسورانه با محوريت مشوق‌هاي مادي مقاومت ناپذير. سخنراني پيام آور و آينده نگر اوباما مي‌تواند « پيشروي بزرگ « به جلو را به حرکت در آورد.

مقامات دولت ايران با اين سوءظن مخالفند که ايران در صورت بي توجهي به ديدگاه هايش به سراغ ساخت بمب اتمي خواهد رفت. ايران با ارجاع به يافته‌هاي آژانس بين المللي انرژي و اين سخن رهبر نظام که طبق شريعت اسلام ساختن بمب اتم مجاز نيست مي‌گويد برنامه‌هاي غني سازي غير نظامي خود را به سوي کاربري نظامي سوق نداده است. اما آژانس بين المللي انرژي اتمي نمي‌تواند مشخص کند که ايران داراي مکان‌هاي هسته‌اي کشف ناشده‌اي نيست يا در مسير خروج از فعاليت‌هاي غيرنظامي قرار ندارد. ايالات متحده و متحدانش با توجه به سوءظني که به مقاصد ايران دارند اين ارزيابي را قبول دارند. تهران بايد غني سازي هسته‌اي را به تعليق درآورد و پس از اعتمادسازي آن را از سر گيرد.

رويکردهاي چندجانبه و دوجانبه‌اي که تاکنون براي رفع بن بست اعمال شده کارساز نبوده‌اند. به نظر برخي رويکردي که نگارنده پيشنهاد کرده خيلي بلند پروازانه يا غير واقعگرايانه است. به نظر بعضي ديگر نيز اين رويکرد آغازي است براي برخي تفکرات مثبت بمنظور پايان دادن به 30 سال همستيزي. گروه‌هاي تند روي مخالف جمهوري اسلامي «پيشروي بزرگ» به سوي جلو را اقدامي براي حمايت از رژيم تلقي خواهند کرد، حاليکه طرفداراران متعصب رژيم به اين نقشه شک داشته و آن را ترفندي براي به خطر انداختن نظام تلقي خواهند کرد. مشکل اين گروهها در هواداريشان از تشديد همستيزي يا حفظ وضعيت موجود است.

اين درست است که ديدگاه ارائه شده در اين نوشتار بلند پروازانه است و به اصلاحات ظريف بيشتري نياز دارد. اما با آنهايي که به حسن نيت من سوءظن دارند مخالفم. استدلالها را بايد براساس کيفيت شان رد کرد يا پذيرفت. به نظر نگارنده ديدگاه «پيشروي بزرگ» به جلو در صورتي که درست اجرا شود بيشترين اقبال را دارد و راه ديگري به غير از بهکرد روابط براي ايران باقي نمي‌گذارد. اين رويکرد امنيت مورد جستجوي نظام اسلامي را در اختيارش مي‌گذارد، حقوق و منافع مردم ايران را در نظر مي‌گيرد، به احتمال ساخت بمب اتمي توسط ايران بطور مستقيم مي‌پردازد، اعتباري را که ايران سزاوار آن است فراهم مي‌آورد، امنيت اسرائيل و چشم انداز تحقق دولت فلسطين را تقويت مي‌کند، و درهاي ايران را به روي تجارت و سرمايه گذاري آمريکا که به نفع اقتصاد دو کشور است مي‌گشايد.

ايران و ايالات متحده بايد به رويکر پيشنهادي مجال توفيق دهند. آنها بايد اطمينان، اعتماد و شفافيت کامل را رعايت کنند و از هرگونه رفتار فريبکارانه يا بازي دادن پرهيز کنند؛ وگرنه آشتي مي‌تواند به همستيزي ويرانگري منجر شود. براي ايران هيچ چيز خطرناکتر از مايوس شدن اوبامائي نيست که «جهاني» شده و گوش جهانيان را دارد. اگر ايران با اين معامله باصطلاح «نان و آبدار» مخالفت کند امکان دارد چنين حالتي رخ دهد. ايالات متحده هم بايد بداند هيچ رويکردي بهتر از رويکرد ارائه شده در اينجا نيست. طبق اين رويکرد، ايران در ازاي دست برداشتن از ساخت بمب در آينده به روابط بهتري با ايالات متحده دست مي‌يابد. درست است که ايالات متحده هم بايد بهايي بپردازد اما اين بها کمتر از هيزينه‌اي است که در صورت حفظ وضعيت موجود يا جنگيدن با ايران مي‌بايست متحمل شود. رئيس جمهور باراک اوباما فراخوان ايجاد «تغيير» داده است و زمان آن فرارسيده است که ايالات متحده سمت و سوي خط مشي خود در قبال ايران را تغيير دهد.
تور تابستان ۱۴۰۳
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
با سلام . به آقای امیر احمدی بگوئید به گوش اوباما برساند که ملت ایران تحریف نام خلیج فارس را تعرص آشکار به ایران و ادامه بر نامه های خصمانه آمریکا در جهت نابودی تاریخ و همصدایی با دشمنان ایران قلمدادمی کنند جریانی که سناریوی سر سختی در جهت نابودی فرهنگ و تاریخ ملتی با ریشه های چند هزار ساله دارد . چنین اعمالی بخشی از استراتزی دوران بوش است که با ساخت چندین فیلم ضد ایرانی خود را نشان داد . به او بگویید : ما عمل را بنگریم و حال را .......نی زبان را بنگریم و قال را !!!!!!
چشم كيهان را دور ديديد؟ تابناك خيلي پر حوصله اگر اميراحمدي در دوره خاتمي چنين مقاله اي مي فرستاد چه مي گفتيد؟
اين آقاي امير احمدي چقدر پول از دولت ايران گرفته و ميگيرد
کاملاً مشهود است که آقای امیر احمدی نقش یک حلقه واسط را بین امریکا و ایران بازی نمی کند. ایشان واقعاً ماموریت دارد که واسط ایندو باشد، از هر دو طرف. به هر حال این را نیز به فال نیک می گیریم. البته من مطمئنم ایشان هم از حکومت ایران و هم از حکومت امریکا مجوز انتشار این پیشنهاد نامه را داشته اند. به هر حال از ایشان به علت نزدیکتر کردن دو طرف سپاسگذاریم.
هوشنگ امیر احمدی از افراد بدنامي است كه حرفش كوچكترين اعتباري در ميان ايرانيان مقيم خارج ندارد. ايشان با اين فكل وكراواتش به مزدوري و وطنفرشي شهرت دارد.
بسم الله آقای امیر احمدی یک کار چاق کن ولابیست امریکایی ست واز عدم رابط ایران وامریکا سود میبرد ومی خواهد از اب گل الود ماهی بگیرد مگر مردم شهید برور مرده باشند که امثال او بتوانند در سیاست ایران خدشه وارد کنند
ای تابناکی ها وای هرکسی که به نام ارتباط با امریکا می خواهی ذهن مردم ایران را مشوش نمائی اگر پیرو انقلاب و قرانی و پیرو خمینی و خامنه ای هستی سخنرانی خامنه ای عزیز را در اول فروردین 88در مشهد مقدس کاملا توجه فرما و دیگر یک کلمه بر ربط و چرند نگویید .
به نظر میرسه که این اقا صحبت جورج موش را با لحنی نرم تر از سوی باراک اوباما در پیش گرفته اینها میخوان با پنبه سر ببرن ولی اقا ما خدمون زغال فروشیم
برچسب منتخب
# انتخابات ریاست جمهوری # مسعود پزشکیان # سعید جلیلی # دور دوم انتخابات