نماینده اولین دوره مجلس شورای اسلامی گفت: شهید بهشتی گفت من دیدم فرصت کافی ندارم که هم دینم را به مردم و انقلاب ادا کنم و هم از خودم دفاع کنم، ترجیح دادم کار مردم را انجام دهم.
احمد توکلی عضو شورای سرپرستی صداوسیما اوایل انقلاب و نماینده اولین دوره مجلس شورای اسلامی در واکنش به اظهاراتی که اخیراً در رابطه با شهید بهشتی و کانالیزه بودن امام (ره) با ما به گفتوگو نشست و گفت: یکیدو باری هم که امام (ره) اشتباه کرد، به محض اینکه متوجه شد فرمودند من اشتباه کردم و توبه میکنم. فکر کنم یک بار برای سپردن دولت موقت به مرحوم بازرگان بود، یک بار هم در قضیه کردستان بود ولی با این اشتباه میکنم، امام میخواست به ما سیاستمداران یاد دهد که اگر اشتباه کردید نترسید،بگویید اشتباه کردم و از آن برگردید و عزیزتر میشوید.
اهم اظهارات وی در گفت وگو با تسنیم به شرح زیر است:
*من بعد از مطالعه مصاحبه جناب آقای سید محمد خامنهای به فکر افتادم که نقدی بنویسم ولی به علت گرفتاربودن در مباحث مربوط به بررسی بودجه سال 1394، امکان نوشتن نقد فراهم نشد.
*اختلاف نظر من با آقای هاشمی تاریخی است و اگر اولی نبوده باشم اما جزو اولین منتقدان صریح آقای رفسنجانی بودم، و گرچه اعتقاد دارم که اشتباهات مواضع سالهای اخیر آقای رفسنجانی خیلی بیشتر شده ولی وقتی از تاریخ سخن میگوییم باید نقش افراد را درست تبیین کنیم.
*هاشمی دهه 60 ممکن است با هاشمی دهه 90 متفاوت باشد که هست ولی وقتی من دهه 90 به آقای هاشمی ایراد جدی دارم، موجب نمیشود که دهه 60 ایشان و نقشهای او را نگفته بگذارم، به ویژه که حمله به آقای هاشمی، حمله به امام (ره) میشد، یعنی در مصاحبه اینگونه از کار درآمد.
*در سال 1360 یا اواخر 59 بود که اولین شورای سرپرستی صدا و سیما انتخاب شد و جناب آقای روحانی و بنده از مجلس، آقایان طارمی و شیبانی از قوه مجریه و آقایان علی جنتی (وزیر محترم فعلی ارشاد) و جواد لاریجانی از قوه قضائیه، در این شورا حضور داشتند.پس از بحثهای فراوان در خصوص انتخاب مدیرعامل صدا و سیما، از میان فهرست بلند بالای نیروهای انقلابی مورد بررسی، 9 نفر غربال شدند و باقی ماندند. در این 9 نفر همه اذعان داشتیم که یکی از اینها از لحاظ مدیریت از بقیه قویتر است.
*شورا تصمیم گرفت، برای انتخاب نهایی با رؤسای قوا مشورت کند. برای مشورت با اعضای شورای عالی قضایی، به دفتر آقای شهید بهشتی رفتیم و ضمن گزارش بررسیهای به عمل آمده، لیست 9 نفره را تقدیم اعضای شورای عالی قضایی کردیم. شهید بهشتی گفت بهترین اینها آقای فلانی است - همان کسی که به نظر ما بهترین بود - ، چون خیلی مدیر قوی است. من گفتم، نظر ما هم همین است ولی اشکال کار در این است که وقتی لانه جاسوسی تسخیر شد، این آقا دنبال سندی علیه شما میگشت.قبل از اینکه واکنش شهید بهشتی را بگویم میخواهم شما را به آن فضا ببرم که اهمیت صداوسیما را متوجه شوید. آن موقع صداوسیما تنها دستگاه تبلیغاتی حکومت بود که مردم به آن کاملاً اعتماد داشتند و هر چیزی را که میخواستند بگویند "درست است"، میگفتند در تلویزیون یا رادیو گفته شده است. در اهمیت صدا و سیما همین بس که بنی صدر میگفت همه چیز را به شما میدهم، فقط صدا و سیما را به من بدهید.
*خب به بحث قبلی برگردم و نظر شهید بهشتی را بگویم. شهید بهشتی در جواب به من گفت چه اشکالی دارد. این جوان انقلابی شنیده است که من با هایزر ملاقات کردهام و حقش هست که در مورد آن ملاقات اطلاعات داشته باشد، او مدیر است و لایق این کار است.
من پاسخ دادم ما نگران نیستیم که موافق بهشتی نباشد ولی نگران این هستیم که طرفدار اسلام منهای روحانیت باشد. آقای قدوسی که کنار من نشسته بود، به من اشاره کرد و گفت حق با ایشان است، من عقیده دارم که این آقا چنین حالتی دارد.شهید بهشتی گفت: نه؛ به این مشکوکات نمیشود اعتماد کرد، شما باید دنبال یک مدیر متعهد و انقلابی بگردید و او از همه مدیرتر است. البته در نهایت آن شخص را انتخاب نکردیم و آقای دکتر علی لاریجانی انتخاب شد.
پخش سخنان بازرگان از تلویزیون*روزی موضوع پخش یا عدم پخش سخنرانی آقایان مرحوم بازرگان، مرحوم یدالله سحابی، آقایان صباغیان و یزدی، در میتینگ برگزار شده در ورزشگاه امجدیه سابق، مورد بحث اعضای شورای سرپرستی صدا و سیما قرار گرفت و پس از طرح نظرات موافق و مخالف اعضا، و علیرغم مخالفت مدیرعامل صدا و سیما، پخش سخنان بازرگان و سحابی ـ که از قدمای نهضت اسلامی بودند ـ به اتفاق آراء تصویب شد.پخش سخنرانیهای مذکور همزمان شد با جلسه مشترک سران قوا با اعضای شورای سرپرستی صدا و سیما. هنگامی که ما وارد دفتر آقای هاشمی شدیم، تلویزیون نطق بازرگان را پخش میکرد و استقبال جمعیت و هیجان را هم نشان میداد.آقایان شهید بهشتی، هاشمی، شهید باهنر و اعضای شورای سرپرستی صدا و سیما در جلسه حضور داشتند که شهید رجایی وارد شد و قبل از آن که بنشیند، خطاب به دکتر لاریجانی گفت چه کسی به شما اجازه میدهد پول بیتالمال را هدر دهید و حرف ضد انقلابی تحویل مردم بدهید؟آقای لاریجانی خندید و گفت من مخالف بودم و اعضای شورای سرپرستی صدا و سیما تصویب کردند و بعد پخش کردند. بالاخره بحث در گرفت و ما از نظر خود دفاع کردیم، مخالفین هم ـ مثل شهید رجایی ـ نظراتشان را بیان کردند و نوبت به شهید بهشتی رسید.
*شهید بهشتی گفت: بسیار کار خوب و درستی انجام دادید، ما انقلاب کردیم که آدم بسازیم، آدم به انتخاب ساخته میشود، اگر خانمهای شما به بازار بروند و از اول تا آخر بازار، یک نوع چادر ببینند، میتوان گفت آنها انتخاب کردند؟ مردم باید همه حرفها را بشنوند و بعد تصمیم بگیرند. ما چون خودمان را حق میدانیم نباید بترسیم که حرفهای مخالفین شنیده شود، نوبت ما هم میشود و زبان ما باز میشود و مردم فرصت استماع پیدا میکنند و منتظر حرف ما میشوند و از حرف ما اثر میگیرند، چه نگرانی داریم؟! بسیار کار خوبی کردید.حال من دگرگون شد، یاد روزی افتادم که شهید بهشتی میخواست تلویزیون را به مخالفش بدهد، به خاطر اینکه مدیر و متدین است و اینجا از ابراز مخالفین جدی خودش دفاع میکند، برای اینکه مردم محق هستند تا انتخاب کنند و انسان تربیت شود، به تعبیر ایشان آدم تربیت شوند. خیلی منقلب شدم.
*شهید بهشتی آزادیخواه بود و آزادیخواهی و طرفداری از آزادی و دفاع از مخالفین و باز گذاشتن فضا، عین اسلام است که ممکن است خیلیها نپسندند و بگویند اینها لیبرالیستی هستند، که نیستند. و رفتار آزادیمنشانه شهید بهشتی هم اسلامی است و من فکر میکنم درستش هم همین است. یکی از اشکالات آن مصاحبه این است که شخصیتهای برجستهای مثل شهید بهشتی لطمه میبینند.
پاسخ توکلی به این ابهام که امام خمینی اداره می شد*تصویر دیگری که آقای محمد خامنهای ارائه میدهد این است که امام (ره) شخصیتی بود که به وسیله اطرافیان اداره میشود و کادر رهبری کادری فرصتطلب،کینهورز و بیضابطه هستند، آنقدر که برای انتقام از رقبای سیاسی، سرشان را به دار میدهند؛ این تصویر خیلی غیر واقعی و ناحق است. من با چند خاطره، نشان میدهم که امام نه تنها اداره نمیشد بلکه همه را اداره میکرد.ما قائل به عصمت در امام (ره) نیستیم و ایشان هم مدعی چنین مسئلهای نبود ولی ما به عنوان یک سیاستمدار که جوان بودیم و اطراف امام (ره) بودیم، چیزهایی دیدیم.
*یک بار من به اتفاق آقایان هاشمی و یارمحمد (عضو هیئت رئیسه و نماینده بم؛ و همدوره زندان و حبس قبل انقلاب)، خدمت امام (ره) بودیم، امام فرمود که آن آقا (اشاره به مرحوم بازرگان کردند) میگوید من کانالیزه هستم و احمدآقا فقط به من خبر میدهد در حالیکه من هر روز تمام رادیوهای بیگانه را گوش میدهم و تمام روزنامهها را نگاه میکنم ـ آن موقع 3-4روزنامه بود ـ، اخبار رادیو و تلویزیون خودمان را گوش میدهم،از ژاندارمری و شهربانی و سپاه و ارتش برای من اطلاعات محرمانه میرسد.بعد به جعبهای اشاره کردند که حدود 30سانت بود و نامهها درون آن به زور جا شده بودند، و فرمودند هر روز اینقدر برای من نامه میآید. همچنین امام فرمودند همه جور آدم پیش من میآید، من به بازرگان گفتم تو اینقدر کانال ارتباطی داری؟
* ماجرای دیگر اینکه در مجلس اول 30-40 نماینده خیلی جوان مثل خود من که 28 سالم بود، تصمیم گرفتیم خدمت امام برسیم و راجع به بنیصدر، جنگ و مسئلهای دیگر صحبت کنیم و تقسیم کارکردیم، مثلاً راجع به جنگ را یک نفر حرف بزند. قرار بود من در مورد بنیصدر صحبت کنم.وقتی بدون خبر قبلی رفتیم، دفتر امام (ره) گفتند برای چه آمدهاید؟ آقای رسولی گفت:چه کار دارید؟ برای ملاقات با امام باید از قبل وقت بگیرید، گفتیم: ما کار واجب داریم و حتماً باید با امام حرف بزنیم.آقای محلاتی رفت و طول کشید که برگردد، من بیرون از اتاق دفتر آمدم، پشت حسینیه، جلوی دری که به اتاق امام میرفت ایستادم و گفتم: آقای رسولی چرا معطل میکنید. آقای محلاتی گفت:نمیشود.من گفتم: 40 نفر جوان نماینده نمیتوانند امام را ببینند؟! گفت: وقت نگرفتهاید، چرا این پیرمرد را اذیت میکنید؟ صدای من بلند شد، آقای محلاتی گفت: چرا داد میزنی؟ گفتم: چرا داد نزنم؟! 30-40 نماینده را راه نمیهید.
*خلاصه بعد از اینکه مدتی رفت دوباره آمد و گفت بیایید داخل. رفتیم پیش امام (ره) نشستیم و آقای شهید استکی به عنوان نفر اول صحبت کرد. وفتی من شروع به صحبت کردم و گفتم راجع به بنی صدر است، امام (ره) خندهای کرد و گفت نگران نباشید همه چیز درست میشود و اصلاً فضا را عوض کرد و ما هم ساکت شدیم.وقتی بیرون آمدیم، متوجه شدم این آرامشی که دارم برای خودم نیست. به آقای محمدی گفتم ما دست خالی میرویم. گفت: ناراحت نباش اگر امام لب تر میکرد فردا نماز جمعه 40 شهر را به هم میزدیم! امام هنوز نمیخواست این اتفاق بیفتد و داشت مدیریت میکرد.حالا برای اینکه معلوم شود که امام (ره) خودش مدیریت میکرد،بهترین مثال همان بنیصدر است؛ عرض کنم که نه تنها آقای هاشمی و حاج احمدآقا، بلکه هیچ کس دیگری امام را اداره نمیکرد.
*البته شخصیتهای برجسته نظر خودشان را به امام (ره) میگفتند و این اشکالی ندارد ولی اینکه امام (ره) اداره میشد یک چیز است و اینکه امام (ره) به سیاستمداران اطرافش اعتماد میکرد و حرفشان را گوش میداد، یک چیز دیگر است، زیرا به پیغمبر اکرم میگفتند "اذن"؛ او گوش است؛ خدا گفت"اذن خیر لکم"؛ گوش خیری برای شماست. امام حرف همه را از موافق و مخالف گوش میکرد ولی خودش اداره میکرد.
*امام (ره) خودش هم کشور را اداره میکرد. در ملاقات دوم آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب،آقای هاشمی، آقای یزدی، آقای رجایی، آقای پرورش، بنده و شیخ محمد منتظری بودند که خدمت امام (ره) نشسته بودیم.مقام معظم رهبری یک غزلی را خطاب به امام خواندند و گفتند "من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان، قیل و مقال عالمی میکشم از برای تو..." و سپس فرمودند شما دائماً به ما میگویید ساکت باشیم و چیزی نگوییم ولی بنی صدر کارهایی میکند، از جمله اینکه بنی صدر دارد از ارتش یارگیری میکند و فلان آدم یکی از اُمرای ارتشی اصفهان است و مسلمان است ولی خیلی هم باتقوا نیست، اسیر بنیصدر میشود.
وقتی گفت که خیلی با تقوا نیست،امام خندید و گفت: همه ما اینجور هستیم. آقای خامنهای حرفش تمام شد و آقای هاشمی شروع کرد و گفت:بنیصدر خطری برای انقلاب است و باید کاری کرد، امام (ره) حرفی نزد.آقای یزدی که عضو کمیته سه نفره حل اختلاف رجایی و بنی صدر بود، از آن جلسه خاطراتش را گفت. رجایی چیزی نگفت. آقای پرورش در آن جلسه سه نفره حل اختلاف رجایی و بنیصدر بود و مفصل صحبت کرد.
*نوبت من شد که من عرض کردم آقای بنیصدر از دزفول نوار کاست پر میکند و میفرستد تا در تهران پخش کنند، در میدان آزادی میتینگ میگیرد و برای مردم حرف میزند و در روزنامه انقلاب اسلامی مقاله مینویسد و علیه مجلس حرف میزند،نامه سرگشاده علیه مجلس مینویسد، بعد شما میگویید هیچی نگویید.امام فرمود: شما هم میگویید. من گفتم: کی ما گفتیم، ما دق کردیم از بس چیزی نگفتیم. امام گفت: این نامهای که دیروز شیخ محمد نوشت خوب بود؟ آشیخ محمد منتظری لبخندی زد و گفت 100 مورد او گفت، یکی هم ما گفتیم.
*آقای منتظری روز قبل نامهای محرمانهای نوشته و به بنیصدر داده بود ولی در مجلس هم تکثیر شده بود و امام (ره) هم نامه را خوانده بود و بعد هم به حساب همه گذاشته بود، شهید منتظری چیزی نگفت و امام (ره) همه را به وحدت و تحمل شرایط و سکوت و جنگ توصیه کرد و گفت جنگ مهمترین مسئله است.
*جلالالدین فارسی کاندیدای حزب جمهوری اسلامی بود و حزب جایی بود که امام (ره) اجازه صرف سهم امام در آن را میدادند، یعنی آنقدر این کار را درست میدانست. مخالفین حزب پیش امام رفتند و گفتند چون پدر جلالالدین فارسی، افغانی بوده و اصالتش ایرانی نیست، لذا او نمیتواند کاندیدای ریاست جمهوری ایران شود. حرف درستی نبود و حزب جواب میداد،افغانستان جزء ایران بود و بعداً جدا شد ولی امام حزب را یک طرف گذاشت و بینامزد کرد و گفت چون شبههناک است، جلالالدین فارسی نباید نامزد شود.
اگر قراربود امام (ره) تحت تأثیر کسی بگیرد، تحت تأثیر بنیصدر که قرار نمیگرفت، تحت تأثیر اعضای حزب جمهوری اسلامی، شاگردان و بچه های فکری و انقلابی خود قرار میگرفت. این هم نشان میدهد که این حرف درست نیست.
*من در سال 69، با وجود اینکه آقای هاشمی یک سال بود که رئیس جمهور شده بود ولی من در روزنامه رسالت خیلی صریح انتقاد میکردم.انتخابات ریاست جمهوری 72 بود که به شدت به سیاستهای اقتصادی و رفتار تجملگرایانه ایشان حمله کردم، از رفتار مدیرانش کد آوردم و سرآغاز یک جریان سیاسی شد.
*احترام آقای هاشمی را آن زمان تا جایی نگه میداشتند که میگفتند"مخالف هاشمی مخالف رهبر است، مخالف رهبری، دشمن پیغمبر است"ولی ما اعتنا نکرده و انتقادمان را کردیم.
*این انتقادات سرآغاز جریانی شد که آقای هاشمی مورد نقد جدی قرار بگیرد و اشکالاتش کاملاً آشکار شود ولی نباید فراموش کنیم که آقای هاشمی کسی بوده که در کادر رهبری ایران حداقل بعد از شهید بهشتی و شاید هم قبل از شهید بهشتی، هیچ کسی به اندازه ایشان به امام (ره) نزدیک نبود.
*مقام معظم رهبری در جلسهای گفتند: امام (ره) آقای هاشمی را بیشتر از بقیه قبول داشت. مقام معظم رهبری نقل میکند هاشمی کسی بود که وقتی میخواست به سفری برود و وقتی که برمیگشت، امام (ره) دستور میداد برای آقای هاشمیرفسنجانی قربانی میکردند. وقتی آقای هاشمی خیلی زحمت میکشید که عزل منتظری اتفاق نیفتد و عزل بنیصدر اتفاق بیفتد ولی امام (ره) محکم در مقابل آقای هاشمی ایستاد.