سيد علي محقق در سرمقاله ابتکار نوشت:
تقريبا ديگر کمتر کسي در ميل محمود احمدي نژاد براي بازگشت به قدرت ترديد دارد. او دو روز پيش سايت رسمي خود را با تبليغات فراوان و عکسي با لبخندي بزرگ راه اندازي کرد.همزمان صفحات شخصي او در گوگل پلاس و اينستاگرام راه اندازي شد. احمدي نژاد که انگار نتوانسته بيشتر از دو سال دوري از سياست و تريبون را تحمل کند، اين روزها تلاش ميکند که بيشتر از هر زماني در انظار، جلسات عمومي، فضاي مجازي و رسانه ها حاضر باشد. از اين رو با انتشار يادداشت هايي در سايت تازه تاسيس خود و صفحاتي که در شبکه هاي مجازي راه اندازي کرده درباره مراحل تحقق جامعه اسلامي، سياست ورزي يا حقيقت ورزي امام(ره) و کمال و تعالي انسان نظريه پردازي ميکند. همزمان درباره ماجراي فساد اقتصادي و حکم زندان معاون اولش بيانيه ميدهد و از او و اقداماتش برائت ميجويد و به راحتي گذشته خود را کتمان ميکند. همچنان به ارائه راهکار براي مديريت جهان علاقمند است و درباره مسائل کلان سياسي، اقتصادي، ديپلماسي و امور بينالمللي نيز طرح و برنامه ارائه ميکند.
پايگاه اطلاع رساني اش هم پر شده است از تيترهاي عامه پسند و پوپوليستي که در هشت سال گذشته بارها از او شنيده ايم؛ «ما سينه و گلوي خود را براي نيزه هاي شما آماده کرده ايم»، «سکوت را ادامه ميدهيم، اما ماه هميشه زير ابر پنهان نميماند»، «چرا اينقدر ملت خود را تحقير ميکنيم؟» و...
همه شواهد مجازي نشان ميدهد که احمدي نژاد به اتفاق يارانش هم به بهارستان سال 1394چشم دوخته است و هم به پاستور سال 1396. نکته مهم اما اين است که ياران رئيس دولت سابق در دوران جديد سياست ورزي و قدرت طلبي او چه کسان و چه طيف هايي هستند. در سالهاي پاياني دولت نهم به تدريج گردو غبارهاي موجود در جناح اصوگرا حول رياست جمهوري احمدي نژاد فرو نشست و جنگ قدرتِ طيف هاي داخلي اين جناح برندگان و بازندگان خود را شناخت. دگرديسي تدريجي احمدي نژاد در چهارساله دولت نهم باعث شد تا از اوايل سال 87 به بعد جمعي از اعضاي کابينه و اطرافيان رييس جمهور، مشي اصولگرايي سنتي خود را بر حضور در قدرت وماندن در کنار رييس دولت ترجيح دهند و کناره بگيرند يا برکنار شوند. گروهي ديگر هم پا به پاي رييس جديد خود از شالکه اصلي جناح سنتي خود فاصله گرفتند و به اصطلاح جبهه جديدي را شکل دادند. عده اي هم کجدار و مريز، کار خود را پيش بردند وطي سالهاي بعد هم دستي به جام قدرت داشتند و هم دستي به زلف باند...
در اين دوران و تا سالهاي بعد، تقريبا سه ضلع مشخص و متمايز از طيفهاي سياسي اصولگرا حول محمود احمدي نژاد ماندگار شدند و مابقي يا طرد شده يا خود فرار را بر قرار ترجيح دادند. مهمترين ضلع مثلث احمدي نژادي ها، از سالهاي مياني دولت نهم تا پايان دولت دهم، حلقه اسفنديار رحيم مشايي و نزديکان او بود. احمدي نژاد از همان ابتداي دولت دهم و در روزگاري که انگار دگريسي ش کامل شده بود، بيشتر از اين که رويکردي مستقل اتخاذ کند يا برآيند تفکر جريانات سياسي اصولگرا باشد، اصرار داشت که حلقه رحيم مشايي را نمايندگي کند. اين حلقه که بعدها از سوي منتقدين جريان انحرافي نام گرفت تا انتخابات رياست جمهوري سال 1392 و واپسين روزهاي دولت دهم، همه کاره پاستور و احمدي نژاد بود. پس از ترک قدرت هم سلسله جلسات اوليه ياران رييس دولت سابق عمدتا با محوريت اين حلقه تشکيل ميشد.
اما از اواخر بهار امسال در تصميمي جديد و به ظاهر عجيب به ناگهان اسفنديار رحيم مشايي غيب شده است. او که زماني يار غار رييس دولت بود و فقط «سري از هم سوا بودند»، اکنون نه در کنار احمدي نژاد ديده ميشود ونه اصلا خبري از او در سطح رسانه و افکار عمومي به گوش ميرسد. مشخص نيست اين غيبت، تصميمي استراتژيک و عقيدتي از سوي احمدي نژاد است يا اقدامي تاکتيکي و موقتي براي جنگ قدرت پيش رو. اما درهرحال شواهد نشان ميدهد که احمدي نژاد حداقل در ظاهر امر در روزها و سالهاي آينده ميخواهد جنگ قدرت جديد را بدون اصلي ترين يار خود کليد بزند. اما در هرحال به نظر ميرسد بدنه اصلي حاميان او در دروان جديد همچنان همان مريدان اسفنديار خواهند بود.
طيف و ضلع دوم ياران محمود احمدي نژاد اما همان کجدار مريزهايي بودند که در طول پنج سال پاياني دولت محمود هم جام قدرت اسفنديارنشان را ميخواستند و هم زلف جناح پيشين خود را رها نميکردند. شايد بتوان محمدرضا رحيمي را برجسته ترين چهره اين ضلع از مثلث اطرافيان احمدي نژاد دانست. رحيمي 17 خرداد 85در کسوت رئيس ديوان محاسبات و در حضور احمدينژاد به نقل از يک سوري ناشناس! گفته بود: « اگر بنا بود بعد از پيامبر خاتم، پيامبري بيايد، آن احمدينژاد بود.» سالهاي بعد به تدريج رفاقت محمدرضا و محمود اوج گرفت و احمدينژاد 3 سال و سه ماه بعد، در پاييز سال 88 او را به سمت معاون اول رييسجمهور برگزيد. تابستان سال 90 و در روزهايي که زمزمه تخلفات اقتصادي رحيمي در اوج بود و رسانه ها از احضار او به دادگاه خبر ميدادند، احمدي نژاد هشدار داد: «کابينه خط قرمزي است.» اکنون 8 سال و 8 ماه بعد از سخنان رحيمي و 5سال و 5 ماه بعد از صدور حکم معاون اولي او و 3 سال و 7 ماه پس از خظ قرمز اعلام شدن رحيمي ديگر نه رحيمي رفيقش را پيامبرگونه ميداند و نه احمدي نژاد معاونش را شايسته و متعهد و نه هيچکدام خط قرمز آن يکي است. در حالي که محمدرضا رحيمي خود را براي رفتن به زندان آماده ميکند، محمود احمدي نژاد در انديشه بهارستان و پاستور است.
طيف سوم ياران احمدي نژاد اما کساني هستند که نيم نگاهي به موسسه اي در قم و نيم نگاهي به نارمک دارند. به طور مشخص غلامحسين الهام و اکثريتي از طرفداران جبهه پايداري را ميتوان در اين ضلع از ياران ديروز و امروز رييس دولت سابق قرار داد. آنها اگرچه به ظاهر از ضلع اصلي مثلث ياران احمدي نژاد تنفر دارند، اما از ديگر جاذبه هاي اين چهره سياسي شده و به خصوص قابليت هاي احتمالي او براي بازگرداندن آنها به قدرت نميتوانند دل بکنند. اين طيف در موسم هرانتخاباتي اصرار دارد که حساب دخل و خرج سياسي و قدرت طلبي خود را از جناح سنتي اصولگرا جدا کند و احتمالا در انتخابات مجلس دهم و رياست جمهوري دوازدهم آنها تنها راه پيش روي خود را در اين ميبينند که بار ديگر تخم مرغ هاي خود را در سبد احمدي نژاد بگذارند. ظاهرا اين جريان اميدوار است که دوره دوم دگرديسي محمود احمدي نژاد شروع شده باشد و او به خويشتن خويش و هماني که در سال 1384 بود بازگردد.