سانحه دلخراش سقوط يک فروند توپولف در مسير تهران- ايروان، البته براي تمامي مردمان ايران زمين اسفبار و تکان دهنده بود، اما بي ترديد «جامعه ورزش» تلخي اين رويداد را هر چه بيشتر در کامش حس کرد.
به نوشته قدس؛ گذشته از فقدان جانگداز عده اي از جودوکاران خوش آتيه و جوان کشور، آنچه موجبات رنج و اندوه مضاعف ورزشدوستان را فراهم کرد، تقلبي بود که دست اندرکاران ذي ربط در پروژه اعزام اين جودوکاران به مسابقات نوجوانان آسيا اعمال کرده بودند؛ آنچه خودش را در مغايرت هويت اصلي آنان با شناسنامه هايشان نشان داد و به بدترين شکل ممکن، و با «مرگ» افشا شد.
گويي کابوس صغر سن هيچ گاه دست از سر ورزش ايران بر نخواهد داشت. سالهاست که جامعه ورزش به موفقيتهايي پراکنده به دست آمده توسط نوجوانان و جوانان در رشته هاي گوناگون به ديده ترديد مي نگرد و البته هر از گاهي بر ملا شدن بخشي از اين تقلبها، شک و ظن هاي مربوطه را تقويت نيز مي کند. بد نيست به اين بهانه نگاهي به وقايع مشابه بيندازيم و به دنبال ريشه هاي اين درد برويم.
فقط سه بازيکن با سن واقعي!
مسابقات فوتبال جوانان آسيا در فيليپين، حامل رخدادها و وقايع جالبي براي ورزش ايران بود. اين بازيها در حالي در سال 1349 برگزار مي شد که در آن زمان، سن قانوني حضور در رده جوانان، «زير 19 سال» بود. با اين همه بعدها کاشف به عمل آمد که حدود 80 درصد از اعضاي تيم ملي ايران در آن کاروان صغر سني بودند و تنها سه نفر يعني جواد ا... وردي، مهدي حاج محمد و نصرا ... عبداللهي حائز شرايط قانوني حضور در اين بازيها بوده اند! از جمله سرشناس ترين ورزشکاران صغر سني ايران در اين رقابتها، فريدون معيني، علي پروين و اکبر کارگر جم بودند که هر يک 23 سال از عمرشان مي گذشت. جالب اينکه همان سال و درحالي که منصور رشيدي پيش از آن سه دوره در مسابقات جوانان شرکت کرده بود و آماده حضور در دوره چهارم متوالي مي شد، توسط کارشناسان معاينه و مشخص شد که 24 سال دارد! اين، يکي از مشهورترين پروژه هاي صغر سني فوتبال ايران بود، جايي که حتي رد پاي سلطان هم در آن قابل رؤيت بود!
حذف از نيمه نهايي و يک رکورد!
تيم ملي ايران در مسابقات جوانان آسيا در سال 57 ، به واسطه تقلب در جا زدن برخي از بزرگسالان به اسم بازيکن جوان، بعد از حضور در نيمه نهايي، از همين مرحله اخراج و به خانه بازگشت! از جمله مشهورترين چهره هاي صغر سني ايران در آن رقابتها، مي توان به شاهرخ بياني، ناصر محمدخاني، علي کرم سوري و رضا رجبي اشاره کرد. گرچه اين مسابقات در واقع آخرين دوره بازيهاي جوانان پيش از انقلاب بود که به رنگ تقلب و سندسازي درمي آمد و آلوده مي شد، اما متأسفانه بعد از انقلاب نيز اين مشکلات از ميان نرفت، به طوري که کارشناسان طي ارزيابي هاي خود از ليگ ششم حرفه اي در سال 86 - 85 ، به اين نتيجه رسيدند که در آن فصل، دست کم 40 بازيکن صغر سني در فوتبال ايران مشغول به بازي بوده اند که نوعي رکورد محسوب مي شود! عمده اين فوتباليستها در شناسنامه خود دست برده و يا با شناسنامه اقوام و آشنايان شان در مسابقات شرکت کرده بودند.
يک افتضاح تاريخي
ترديدي وجود ندارد که تاريخي ترين افتضاح مربوط به تقلب و به کارگيري فوتباليست هاي صغرسني در فوتبال ايران، به رقابتهاي جوانان آسيا در سال 1999 ، بازمي گردد. در اين بازيها که در تايلند برگزار مي شد، کاروان ايران اميد فراواني براي قهرماني داشت، اما آزمايشهاي مدرن اشعه ايکس نشان داد پنج تن از بازيکنان کاروان کشورمان بالاتر از سن اعلام شده هستند. با محرز شدن تخلف مربوط به بازيکناني نظير ايمان پروا، اميد اميني فر و حسن استواري، کاروان ايران براي پنج سال از حضور در مسابقات آسيايي جوانان محروم شد و چيزي شبيه يک فاجعه براي جامعه ورزش رقم خورد؛
آبروريزي عجيبي که لطمه اي جبران ناپذير به پيکره فوتبال ما زد. عجيب آنکه مدارک کليه بازيکنان آن تيم، قبل از اعزام به مسابقات به تأييد سازمان تيمهاي ملي فدراسيون فوتبال رسيده بود! گر چه از دل آن کاروان، بعدها ستاره هايي مثل طالب لو، کعبي، سياوش اکبرپور و ايمان مبعلي به فوتبال ايران معرفي شدند، اما آن صغر سن وحشتناک و برخي بي اخلاقي هاي ديگر در حاشيه آن تيم، اتفاقي تلخ براي ورزش ما به وجود آورد.
مردي که 9 سال از همسرش کوچک تر است!
در دنياي فوتبال، همين حالا عده زيادي از بازيکنان در حال فعاليت هستند که پيرامون سن و سالشان شبهات فراواني وجود دارد. در مورد سياوش اکبرپور، جالب است بدانيد مطابق مدارک شناسنامه اش او بايد متولد 1363 باشد، اما صحت چنين موضوعي چندان قابل باور نيست؛ چه اينکه همسر سياوش متولد 1354 است و به اين ترتيب 9 سال از او بزرگتر خواهد بود که البته چندان واقعي به نظر نمي آيد. در مورد سياوش اکبرپور گفته مي شود اين بازيکن متولد سال 58 است. علي باغميشه، مهاجم سالهاي نه چندان دور پرسپوليس درحالي خودش را متولد سال 57 معرفي مي کرد که خود، نزد يک خبرنگار اعتراف کرده بود در سال 1353 به دنيا آمده است. امروز چه کسي باور مي کند باغميشه هنوز 31 ساله باشد؟ همچنين عارف محمدوند نيز مطابق اسناد شناسنامه اش متولد سال 52 به حساب مي آيد، اما حقيقت آن است که اين هافبک اسبق پرسپوليس و ذوب آهن، در سال 1349 به دنيا آمده است. از اين نمونه ها متأسفانه در فوتبال و ورزش ايران فراوان به چشم مي خورد.
يک فوتباليست با دو نام خانوادگي!
هواداران پرسپوليس حتماً مهاجم ايراني- عراقي سالهاي گذشته خود را به ياد مي آورند. ليث ناصري که بسياري از صدا کردن او با شهرت نوبري اصرار داشتند، سالها پيش از پاس تهران به پرسپوليس آمد و سرخپوش شد. در مورد او جالب است بدانيد با هويت «ليث ناصري» متولد سال 1351 بوده است، اما بعدها به خاطر آنکه در سن و سالش تخفيف قايل شود(! ) نام خانوادگي اش را تغيير داد و شهرت نوبري را براي خود برگزيد. «ليث نوبري» از نظر ثبت احوال در سال 1357 به دنيا آمده است!
آقا محمود، هر روز جوانتر از ديروز!
اتفاق جالب ديگر به پرونده محمود فکري مربوط مي شود. او در حالي فوتبالش را آغاز کرد که مطابق اسناد و مدارک سجلي اش متولد سال 1347 به حساب مي آمد، اما با گذشت سالها نزديک شدن سرازيري عمر و بازنشستگي، محمودخان با شناسنامه اي از دنياي فوتبال خداحافظي کرد که در آن مقابل آيتم تاريخ تولد، سال 1353 ذکر شده بود!
به نظر مي آيد اگر مدافع اسبق استقلال کمي بيشتر به دوران بازيگري اش ادامه مي داد، در حالي خداحافظي مي کرد که متولد دهه 60 محسوب مي شد!
شناسنامه 63 ، پاسپورت 60 !
مهرزاد معدنچي ستاره سالهاي گذشته پرسپوليس، فجر سپاسي و تيم ملي هم ماجراهاي صغر سني جالبي دارد. او که در حقيقت متولد سال 1360 محسوب مي شود، در حالي مبادرت به تعويض شناسنامه اش و رساندن تاريخ تولد خود به سال 1363 کرد که در کمال ناباوري، پاسپورت او با همان مشخصات تولد در سال 60 باقي ماند و مورد استفاده قرار گرفت! گويا مهرزاد حساب صغرسن در خارج از کشور را نکرده و به همان تغيير در مندرجات شناسنامه اش رضايت داده بود!
تنها کسي که کبر سن داشت!
اما اگر از شنيدن در مورد صغر سني ها در تمام اين سالها خسته شده ايد، ما کسي را به شما معرفي مي کنيم که خلاف جريان آب حرکت کرده و کبر سن براي خودش درست کرده است! اميرحسين اصلانيان! اين بازيکن تنومند و خوش استيل که در پرسپوليس چهره شد، در حقيقت متولد 1358 بود، اما از آنجا که پدر او پزشک متخصص بود و خانواده اش دوست داشتند او هم هر چه زودتر به مدرسه برود و علم آموزي را آغازکند، تاريخ تولد او را به 57/6/31 تغيير دادند تا براي يک بار هم که شده، چشم فوتبال ما به جمال يک کبر سني روشن شود!
اينها پاک پاکند
اينکه در ورزش ما مثل نقل و نبات صغر سني حادث مي شود، گاهي باعث شده تا کساني که سن حقيقي دارند نيز در مظان اتهام قرار بگيرند. از آن جمله مهدي مهدوي کيا و کريم باقري هستند که در بسياري از مواقع پذيراي اتهامهاي اين چنيني بوده اند، اما جالب است بدانيد سن و سال و شناسنامه آنها کاملاً واقعي و قانوني است! در دوران دادکان و از سال 84 به بعد، مقرر شد براي به حداقل رساندن احتمال صغر سن، هر بازيکني با اولين شناسنامه اي که وارد فوتبال مي شود، شناخته شود.
داداش مهاجم صباباتري
اما سالها پيش بازيکني خوش نقش در خط حمله صبا باتري تهران ظهور کرد که با توجه به سن و سال اندکش، بسياري او را يکي از پديده هاي مسلم فوتبال ايران مي پنداشتند، اما بعد از مدتي درخشش، مشخص شد نامبرده از شناسنامه برادرش استفاده مي کرد و خودش حداقل سه سال از آنچه اعلام مي کرد، بزرگتر بوده است! پس از آن ماجرا ديگر نام و نشاني از آن پديده جعلي(! ) باقي نماند.
... و ماجراي حسن يا حسين کعبي!
شايد تاکنون حرف و حديث راجع به صغر سني هيچ بازيکني به اندازه حسين کعبي در جامعه ورزش ايران مطرح نبوده باشد. مشخصات شناسنامه اي اين بازيکن گريزپا، مي گويد او متولد مهرماه سال 1364 است و اکنون تنها 24 سال دارد، اما بسياري از هواداران و کارشناسان فوتبال نمي توانند اين موضوع را قبول کنند. در جايي ديگر، خبرنگاري وجود دارد که ادعا مي کند کعبي قسم خورده متولد سال 63 است! اما اين نيز چندان قابل قبول به نظر نمي رسد. شواهد و قراين، حاکي از آن است که حسين کعبي در حقيقت حسن کعبي است که از شناسنامه کس ديگري استفاده مي کند.
اطرافيان حسن يا حسين کعبي مي گويند در اصل او در سال 1359 به دنيا آمده که اين نقل قول تا حدودي به حقيقت نزديکتر به نظر مي آيد. جالب است بدانيد کعبي مدعي است شناسنامه اش در بمبارانهاي وسيع جنوب کشور در سال 63 آتش گرفته و سوخته است، اما ظاهراً موشک بارانهايي که اين خوزستاني از آن حرف مي زند، مربوط به تهاجمهاي رژيم بعث به جنوب کشور در سال 1359 بوده است! به هر حال در اين مورد، خود کعبي بهتر از همه آگاهي دارد...
کميت گرايي و نبود امنيت شغلي مديران
چرا؟ چرا بايد اين حجم وسيع از صغر سني ها و تقلبهاي آشکار در ورزش ايران وجود داشته باشد. يک ورزشي نويس، در اين مورد حرفهاي جالبي دارد: «من فکر مي کنم نبود امنيت شغلي مديران در اين مورد کليد اساسي است. وقتي آنان نمي دانند تا کي بر مسند کار باقي خواهند ماند، مدام مي کوشند به دنبال پر کردن ويترين افتخارات دوران کاري شان باشند و در اين راه از هر ترفندي استفاده مي کنند.»
او البته از تخلفات ديگري هم مي گويد: «در بسياري از مواقع، در رشته کشتي تلاش عده زيادي از ورزشکاران يا مسؤولان براي کبر سني هم ديده شده است. آقايان حتي از مدالهاي مسابقات پيشکسوتان هم نمي گذرند! » حقيقت جايگاه متزلزل مديران، شايد چيزي باشد که در فوتبال عينيت بيشتري هم دارد.
يک فوتبال نويس قديمي راز اصلي وضعيت موجود را همين مسأله مي داند: «وقتي مديران سطوح بالاتر فقط توقع موفقيت هاي آني و کوتاه مدت با صرف کمترين هزينه را دارند، بايد هم به مديران مياني حق داد که از هيچ تخلفي براي بالا بردن آمار موفقيت هايشان فروگذار نکنند. همين کميت گرايي است که در نهايت موجب عقبگرد فوتبال ما مي شود.»
محبوس در پيله خود ساخته
نگاهي گذرا به موفقيت هاي رنگارنگ تيمهاي پايه کشورهاي حاشيه خليج فارس و البته شکستهاي تحقيرآميز آنان در عرصه بزرگسالان، گواه اين واقعيت است که دل خوش کردن به کاميابي هاي جعلي و غير واقعي رده هاي سني پايين تر، در نهايت هيچ سودي براي ورزش ما نخواهد داشت و عاقبت، اين خود ما هستيم که سر خودمان را کلاه مي گذاريم و با تمام وجود زيان اين کج انديشي ها را مي چشيم؛ گر چه وقتي رئيس فدراسيون فوتبال به عنوان نمونه اي از مديران حاکم بر ورزش ما، صراحتاً با اعزام کاروانهايي که نمي توانند مدال بگيرند به مسابقات گوناگون بين المللي مخالفت مي کند و آن را سياست اين فدراسيون نمي داند(! ) بايد هم به مسؤولان پايه حق داد بي خيال سياستگذاريهاي بلندمدت شوند و از هر حربه اي براي بقا استفاده کنند!