جزئیات منتشرنشده از زندگی شهید بدرالدین
بدرالدین چند ماه پیش از همسایگان عذرخواهی کرده بود که نمیتواند جویای حال آنها شود. او ضمن نادیده گرفتن فعالیتهای دشمن در تخریب چهرهاش میگفت: "ببخشید بهعلت موتورسواری بدون کلاه دستور بازداشت من صادر شده است".
به گزارش تسنیم، ابراهیم امین سردبیر روزنامه لبنانی الاخبار در مقالهای در شماره امروز این روزنامه با اشاره به خصوصیات و ویژگیهای شخصیتی مصطفی بدرالدین فرمانده نظامی حزبالله لبنان نوشت: ذوالفقار شخصی عادی نبود، روایتهایی که خانواده و دوستان بعد از شهادت در مورد او نقل میکنند، ویژگیهای ممتاز او را مخفی نمیکند. در این رابطه برای بالا بردن شأن و ارزش قهرمانان نیاز به مبالغه یا افراط وجود ندارد. هیچچیز نمیتواند مثل شهادت جایگاه انسان را تا بالاترین درجه بالا ببرد. بدرالدینِ زیبا و خوشرو و هوشیار و خنده رو، یک فرد عادی نبود، این موضوع از این جهت نیست که وی به مراتب فرماندهی حزبالله رسیده بود، بلکه حتی در میان دوستان و رفقای خود نیز فردی عادی به شمار نمیرفت.

بسیاری نمیتوانند به اندازه او حرفهای باشند، در اقداماتی که انجام میداد سعی داشت با حرفهایگری بسیار بالایی فعالیت کند. لوازم و مقدمات کار را به صورت غیر عادی فراهم میکند، اما تمام این مسائل باعث نمیشد زندگی عادی خود را ادامه ندهد. هیچ چیز باعث نمیشد که زندگی را دوست نداشته باشد. چیزی باعث نمی شد در مسائلی فکر نکند که برخی از عناصر مقاومت آن را عجیب می دانند. چیزی مانع نشد که تحصیلات دانشگاهی خود را تا زمانی که فرصت آن را داشت، ادامه ندهد یا نتواند با اقشار مختلف مردم در ابعاد اجتماعی یا حزبی آشنایی داشته باشد. او در میان مردم رفتوآمد داشت و در مناطق مختلف برای کار یا زندگی نقل مکان میکرد.
اغواء از بهترین بازیهای او بود. بسیاری از مردم نمیتوانستند از دست او فرار کند. کسی که تحت تأثیر او قرار میگرفت، برنده بود. اراده و جدیت و پشتکار و سختکوشی یا هر چیزی که نامشان را بگذاریم ، هیبتی از او در دل دشمنانش ایجاد کرده بود، هیبتی که حتی در چهره عناصر نزدیک به وی نیز دیده میشد. هنگامی که احساس میکرد که در حق کسی اشتباه کرده و باعث آزار و اذیت او شده است، خودش را ملامت میکرد و گریه می کرد و به دنبال او می گشت تا از او طلب بخشش کند. یک بار کار به جایی رسید که از یکی از عناصر مقاومت خواست که اجازه دهد دست و پاهایش را برای عذرخواهی و بخشش ببوسد.

بعد از این قضیه این امکان فراهم شد که من بتوانم اندکی پس از انجام عملیاتهای مختلف، از آن اطلاع حاصل کنم. البته او در این رابطه قواعد خاص خود را داشت، به گونهای که حریم شخصی را حفظ میکرد و از اطلاعاتی که برای انتشار نبود، استفاده نمی کرد. ذوالفقار خوب میدانست که اطلاعات زیاد روزنامه نگار را اغوا می کند. هنگامی که عملیات مشهور انصاریه انجام شد، سید ناراحت شده بود. ناراحتی او تنها از این رو نبود که برخی سعی داشتند روش اجرایی این عملیات را زیر سؤال می بردند، بلکه ناراحتی او از اینجا بود که لبنانیها و حتی دشمنان سالها در مورد نحوه اجرای این عملیات حیرت کرده بودند تا جایی که سید حسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان پشت پرده این عملیات را فاش کرد. در آن روز ذوالفقار توجه ویژهای به انتشار اخبار عملیات و جزئیات آن داشت، بدون این که گرفتار لغزشگاه های امنیتی شده و باعث تعطیلی عملیاتهای آینده شود. حتی برخی از دوستانش در آن زمان به او خرده میگرفتند که در این کار افراط میکند، اما عده بسیار کمی در آن روزگار از اهمیت رسانهها و ماهیت آن در این درگیریها اطلاع داشتند. این همان روابطی بود که عماد مغنیه با رسانهها و فعالیتهای آن داشت.

یکی از اولین مأموریتهایی که بر دوش وی گذاشته شد، پیگیری تحقیقات در مورد جنایت ترور شهید عماد مغنیه بود. وی جزییات را با دقت کامل دنبال کرد و شخصاً دقت نظر در موارد زیادی که مرتبط با این ترور بود را برعهده گرفت. به این ترتیب پرونده اتهاماتی تشکیل شد که نشان میداد اسرائیل در پس پرده این عملیات قرار دارد. این پرونده شامل مقادیر بسیار زیادی از اطلاعات دقیق و فراگیر در زمینه نحوه برنامهریزی عملیات و کیفیت ایجاد خلل امنیتی برای شناسایی حاج عماد تا زمان اجرای عملیات بود. این پرونده نشان میداد که عاملان اجرایی صهیونیست ها چگونه وارد قلب سوریه شده و چطور از آن خارج شدهاند، چه کسانی در این زمینه با آنها همکاری کرده و چه کسانی اطلاعات و کمکهای لجستیکی به آنها ارائه کردهاند. این تحقیقات بود که باعث شد ذوالفقار نظارت بر بزرگترین عملیات توسعه فعالیتهای ضد جاسوسی مقاومت را در دستور کار قرار دهد. عملیاتی که نه تنها منجر به انهدام دهها شبکه جاسوسی دشمن اسرائیلی شد، بلکه بسیاری از برنامههای کاری اسرائیلیها و آمریکاییها را با شکست مواجه کرد.

ذوالفقار آن فرمانده قاطع نظامی، قلبی شبیه یک کودک مهربان داشت، مانند فرزندان وی که با روشی متفاوت نسبت به فرزندان فرماندهان مقاومت بزرگ شدند. آنها از امتیازاتی که عناصر مقاومت برخوردار بودند، استفاده نمیکردند. مانند فرزندش علی که دیروز گریهکنان بین اتاقهای منزل این طرف و آن طرف میرفت و عجله میکرد تا پیکر پدرش به منزل بازگردد. او از دوستانش در مورد زمان ورود پیکر پدر سؤال میکرد. او میخواست حتی پیکر پدر شهیدش را در آغوش بگیرد. دخترانش کسانی بودند که به مصیبتهای زندگی با پدری نظیر مصطفی در طول این سالها راضی شده بودند. آنها در کنار حاجیه خانم سعدی همسر شهید عماد و مادر شهید جهاد و خواهر شهید مصطفی نشسته بودند. همان زنی که امروز برای ما بار دیگر حکایت زینب کبری حافظ ارثیه شهدا را روایتگری می کند. یا برادر بزرگترش عدنان که می گفت: ای مصطفی چطور اجازه دادی آنها به تو دست پیدا کنند. او نیز در گوشه و کنار منزل حرکت می کرد تا هر نوع آثاری از شهید نظیر عطر و بوی او و انعکاس سخنانش را جمع آوری کند.

این شهید بزرگوار سیره جهادی بسیار طولانی دارد که روزی با جزییات کامل آن گفته خواهد شد. بدر الدین درست مانند رفیقش حاج رضوان وصف دستاوردهایش بنا به صلاحدید نیروهای مقاومت ممکن است تا چند سال پوشیده بماند. علت این موضوع این نیست که مقاومت میخواهد تاریخ شهدای فرماندهان خود را ثبت نکند، بلکه علت این است که دستاوردهایی که آنها داشتند برنامههایی است که همچنان به اجرا گذاشته میشوند و جانشینان آنها در فرماندهی جنگ فراگیر با دشمن اسرائیلی و تکفیری و از پس آنها آمریکا و عربستان و ترکیه و همراهان آنها، از این راهکارها استفاده میکنند.





