کارلوس کی روش باردیگر استعفا داده است و این بار طبق بیانیه فیسبوکی اش بعد از جلسه پنج ساعته با مهدی تاج، نبود امکانات و خلأ اقتدار در رأس فدراسیون فوتبال را دلیل این کناره گیری عنوان کرده است.
به گزارش «تابناک ورزشی»، استعفای مرد پرتغالی از نیمکت تیم ملی ایران سوژه تازه ای نیست؛ اما این بار نمی توان جنس کناره گیری او را با دفعات قبل یکسان دانست. اگر در دفعات قبلی کی روش با همراه کردن افکار عمومی با خود و پشتیانی خیل هواداران تیم ملی، فاتحانه حرفش را بر کرسی می نشاند، این بار بخش عمده ای از همان حامیان را مقابل خود می بیند، چون دوئل جدید او نه با اسدی دبیرکل یا عابدینی و ساکت و حتی وزیر ورزش، بلکه با سرمربی محبوب پرسپولیس است.
استعفای تازه کی روش، برای حریفان تیم ملی و البته بدخواهان نشانه ای از اضمحلال قدرت بلامنازع آسیاست تا انگیزه شان برای پایین کشیدن ایران از صدر جدول گروه اول رقابت های انتخابی آسیا چندبرابر شود.
وقتی مربی پرآوازه ای مثل کی روش برای چندمین بار مشکلات داخلی و بعضا پیش پاافتاده و عادی را در فضای عمومی و بین المللی مثل صفحه اجتماعی پرمخاطبش بازتاب می دهد، هدفش چیزی جز اعمال فشار به نقطه هدفی مشخص نیست. همین تاکتیک بحث برانگیز کی روش که تیترهای ذوق زده رسانه های عربی را به همراه داشته است، تیترهایی نظیر «مربی ایران فرار کرد!» یا «ایران امکانات به کی روش نداد، می تواند مرد زیرک را به مقصودش برساند.
واقعیت این است که کارلوس کی روش، راه گرفتن امتیاز از فدراسیون فوتبال ایران به خصوص در دوره ای که تاج عهده دار ریاست است را خوب یاد گرفته و مداوم دست روی به اصطلاح نقطه ضعف فدراسیون می گذارد. او با هر سرفه ای تب می کند و سراغ مدیران بالاتر از تاج را می گیرد؛ جایی که وزیر ورزش، معاون اول رئیس جمهور و شخص رئیس کابینه نشسته اند!
اما پرسش مهم این است که آیا کی روش این امتیازات را برای خودش می خواهد؟ تا وقتی پاسخ این پرسش، منفی باشد فدراسیون فوتبال و حتی مجموعه وزارت ورزش مقابل حربه مرد موفق پرتغالی هیچ مسیری جز تن دادن به خواسته ها و تأمین نیازهای بعضا نامتناسب با دارایی و سطح توان فوتبال نیمه حرفه ای ایران، ندارند. کی روش با نبوغ خاص خود به درستی درک کرده که افکارعمومی برای دولت حسن روحانی بسیار مهم است و فوتبال که سوار بر موج احساسات عمومی، یکی از مؤلفه های شکل گیری ذهنیت عوام نسبت به توانمندی دولت تدبیر شده، حالا در آستانه انتخابات ریاست جمهوری به عنصری مهمتر از یک رشته ورزشی بدل شده است.
بد نیست بدانید اگر تیم ملی نتایج خوب دور رفت را در بازی های برگشت نیز ادامه دهد، تکلیف صعود ایران به جام جهانی با همین دو بازی پیش روی در نوروز 96 هم می تواند یکسره شود و این به تنهایی می تواند کمک بزرگی در صندوق های رأی گیری باشد.
قرار گرفتن سلطانی فر به جای گودرزی در رأس دستگاه ورزش و تمایلات شدید او به فوتبال بر خلاف وزیر قبلی، این فشار را دو چندان کرده است. همین هفته گذشته بود که وزیر جدید ورزش در مصاحبه ای به صراحت دستور تأمین کلیه نیازها و کمبودهای تیم ملی فوتبال را صادر کرد.
در این بین گویا یک آیین نامه نانوشته به مقامات فدراسیون ابلاغ شده که «کاری کنید صدای کی روش درنیاید. هرچه می خواهد مهیا شود». فدراسیون تاج هم که برای فرونشاندن صدای اعتراض های پیاپی کی روش، سراسیمه هرچه او خواسته فراهم کرده، حالا مرغ را از قفس پریده می بیند. تاج هم با فدراسیون بحران زده و تا خرخره بدهکار، از هزینه های تهیه لباس مارک دارگرفته تا هواپیمای اختصاصی و اردوهای خارجی بعضا بی موقع، همه را تأمین کرده است، تا مبادا بر مدیریت اش خدشه ای وارد و خاطر بالادستی ها مکدر شود.
وقتی حسن روحانی اواخر اسفند 94 در پی مراجعه گسترده مردم به صفحه اینستاگرام رئیس جمهور، با توصیه دستورگونه اش حکم به مماشات با کی روش و عقب نشینی سریالی مدیران برابر خواسته های او را صادر کرد، باید منتظر چنین روزی هم می بودیم که کار از دست و سطح فدراسیون فوتبال خارج شده و مرد پرتغالی با رژه روی سیستم اعصاب ورزش ایران در آستانه بازی های حیاتی تیم ملی، تیم اول آسیا را سوژه خاص و عام کند. با بیانیه این مربی حرفه ای، به سوژه رسانه های منطقه تبدیل شدیم تا یاد بگیریم در رفتار با چنین چهره هایی اگر جانب تدبیر و اعتدال را رعایت نکنیم، باید منتظر ترکش هایش هم باشیم.
اگر از پیام تشکر چهره ای بین المللی مثل کی روش، مشعوف و خرسند شدیم، باید برای شنیدن انتقادهایش هم ظرفیت لازم را پس انداز کرده باشیم چرا که ستاره های اینچنینی یاد گرفته اند که بدون هزینه، نانی به شما قرض ندهند. شاید بهتر بود رئیس دولت یازدهم به جای رسیدگی مستقیم به ماجرای استعفای سال گذشته سرمربی خارجی تیم ملی، به متقاضیان دخالت در امور فوتبال می فهماند که هر کاری از مسیر و کانالش باید پیگیری شود تا پیام روشنی نیز به کی روش پرتغالی می رسید که در ایران، مسیر قانون حرف نخست را می زند هر چند خودمان می دانیم که اینجا قانون حرف اول هم نیست چه رسد به آخر...