ورود دونالد ترامپ به کاخ سفید با دور جدیدی از ضدیت آمریکا با ایران همراه بوده است. رئیسجمهور جدید آمریکا اعلام کرده که توافق هستهای با ایران (برجام) را بازتعریف یا لغو کرده و با اعمال تحريم هاى جدید، نقش و نفوذ ایران در منطقه خاورمیانه را محدود و این کشور را منزوی خواهد کرد. در این شرایط، سیاست ایران باید چه سیاستی را در دستور کار خود قرار دهد؟
به گزارش «تابناک»، دکتر کیهان برزگر، رئیس پژوهشکده مطالعات خاورمیانه در مطلبی که در نشریه «دیپلمات» انتشار یافته، با اشاره به مواضع و سیاست های ترامپ در قبال ایران، هدف اصلی این سیاست را نوعی «اوبامازدایی» از سیاست منطقه ای آمریکا نسبت به ایران دانسته است.
وی اشاره می کند، اوباما سعی داشت در قبال امضای توافق هستهای، ضمن جلوگيرى از تسليحاتى شدن برنامه اتمى ايران، همكارى اين كشور را در مسائل منطقهای به دست آورد؛ يعنى رئيس جمهور قبلى آمريكا ضمن درك اهميت ايران در منطقه، تلاش كرد تا از طريق مشاركت ايران به مهار قدرت آن در خاورميانه بپردازد. اكنون ترامپ خواهان متوقف كردن اين سياست و بازگشت به سياست سنتى آمريكا يعنى مهار ايران از طريق «تحريم و تهديد» است.
موضوع مهار قدرت ایران در منطقه همواره محور اصلی سیاست خاورمیانهای آمریکا در دهههای اخیر بوده است. تمرکز بر این موضوع بر مبنای این نگاه غالب در تفکر استراتژیک آمریکاست که بهترین راه حفظ منافع و امنیت آمریکا، حفظ نوعی توازن قوا بین قدرت های عمده خاورمیانه است.
در سالهای اخیر، نقش فعال و پیشروی ایران در مبارزه با تروریسم داعش و القاعده و افراطگرایی و همچنین توافق هستهای با قدرتهای بزرگ به شکل بیسابقهای بر نقش و نفوذ منطقهای ایران افزوده است. این تحول متحدین سنتی آمریکا در منطقه از جمله عربستان سعودی، اسرائیل، ترکیه و حتی مصر را نگران کرده، به گونه ای که هر یک از اين كشورها با روشهای خاص خود، خواستار محدود کردن نقش ایران از سوی آمریکا شده اند.
بنابراین، یکی از انتظارات عمده دولت باراک اوباما از توافق هستهای، جلب همکاری ایران در موضوعات منطقهای از جمله بحرانهای سوریه و عراق، مذاکره روی جایگاه حزبالله و حماس و یا حتی بر محدودیت موشکی ایران با هدف مهار نفوذ ایران بود. اوباما و وزیرخارجهاش، جان کری بارها بر این موضوع تأکید کردند که برجام فراتر از موضوع اشاعه هستهای، نقطه عطفی در گشایش موضوعات گستردهتر منطقهای نیز هست.
در واقع، دولت اوباما با رویگردانی از سیاست جورج دبلیوبوش، یعنی سیاست «تحریم و تهدید»، به این نتیجه رسید که بهترین روش مهار قدرت ایران در منطقه، مشارکت دادن این کشور در مسائل مهم منطقهای به خصوص بحران سوريه است.
از سوی دیگر، رشد بیسابقه تروریسم در منطقه، آمریکا و سایر قدرتهای جهانی مثل کشورهای اروپایی، روسیه، چین، ژاپن و هند را به اهمیت و ضرورت مشارکت ایران در نظم منطقهای واقف کرد؛ به عبارت دیگر، ادغام ایران در مسائل منطقهای بیشتر ناشی از اضطراری ژئوپلیتیک در نزد قدرتها برای جلوگیری از گسترش بیثباتی و افراطگرایی در خاورمیانه بزرگ بود که آثار زیانباری از لحاظ سيل پناهندگان، پيوستن اتباع آنها به گروه هاى تروريستى، تجارت و جریان انرژی بر منافع آنها داشت.
هرچند دولت اوباما تلاش کرد با نوعی عقلانیت بین برجام و نقش منطقهای ایران تعادل برقرار کند، یعنی توافق هسته ای و همکاری با ایران را به نفع متحدان سنتی آمریکا در منطقه به خصوص عربستان سعودی در نظر بگیرد، جو ضد ایران در ساختار سیاسی و بوروکراسی آمریکا، قویتر از آن بود که به عمر دولت اوباما اجازه تغییر نگاه به ایران در سیاست آمریکا قد بدهد. درست همان گونه که معامله نیکسون با چین در دهه 1970 تا مدتها متحدان منطقه ای آمریکا مثل ژاپن، کره جنوبی، هند و ... را نسبت به سیاست های آمریکا سرخورده کرد. نهایتا دولت اوباما به همان برجام به عنوان یکی از مهمترین میراث خود بسنده کرد.
اکنون ترامپ با حمله به میراث اوباما، بیشترین انرژی خود را به مخالفت با ایران اختصاص داده و به همان روش قدیمی محافظهکاران آمریکایی، یعنی تهدید و فشار، برای مهار نقش و نفوذ منطقه اى ایران، روی آورده است. او گفت که «هیچ گزینهای از روی میز برداشته نشده» که اشاره به احتمال حمله نظامی آمریکا به ایران است، یا اینکه اوباما بیش از حد با ایرانیها مهربان بوده و اینکه او این گونه رفتار نخواهد كرد.
در واقع، مشكل اصلى سياست ترامپ، تقليل دادن روابط با ايران به موضوع برجام و غفلت كامل از اهميت نقش ايران در حل مسائل منطقه اى و مبارزه با تروريسم که مبنای اصلی تغییر نگاه آمریکا به ایران در زمان اوباما بود.
اما موفقیت این سیاست ترامپ، اكنون با دو مشکل اصلی روبهروست؛ نخست، چگونگى مبارزه با تروریسم و دوم، قانع کردن سایر قدرتهای جهانی. در مورد تروریسم، ترامپ اولویت سیاست خارجی خود را حفاظت از امنیت آمريكا از طريق جنگ با تروريست ها و افراطگرایی باهمکاری با روسیه به خصوص در سوریه اعلام کرده است.
اما واقعیت این است که اين ائتلاف ایران ـ روسیه ـ عراق، سوریه و لبنان در زمین و هواست كه نقش اساسی در تضعیف تروریسم داعش و القاعده و سایرین داشته است. تردیدی هم نیست که ایران نقطه اتصالدهنده این ائتلاف، یعنی نقطه تماسی زمینی و حفظ خط ارتباطی با نیروهای مخالف را ايفا مى كند.
از این لحاظ، روسیه بدون نظر مثبت ایران در پیشبرد طرحهای صلح در سوریه و مبارزه با تروریسم موفق نخواهد بود؛ بنابراین، نزدیکی احتمالى ترامپ به روسیه با هدف انزواى ایران در معادلات منطقه اى، آن گونه كه بعضى از تحليلگران مطرح مى كنند، در نهایت به موفقيت منجر نمیشود. این مسأله شعار ترامپ در مبارزه با تروریسم را در نزد رأى دهندگان آمريكايى توخالی جلوه میدهد.
از سوی دیگر، قدرتهای جهانی همانند کشورهای اروپایی، روسیه، چین و ...در تداوم و مشروعیت توافق هستهای و ضرورت مشارکت و همکاری ایران در حل بحران هاى منطقهای و مبارزه با تروريسم و افراط گرايى کاملا اتفاق نظر دارند. در همین راستاست که آنها همواره خواستار کاهش تنش بین ایران و عربستان سعودی هستند و اینکه مسائل منطقهای باید با مشارکت همه بازیگران منطقهای صورت پذیرد.
اگر ترامپ نتواند بین برجام و نقش منطقهای ایران تعادل برقرار کند، یعنی تصمیم به لغو یا بازتعریف آن از طریق تحریمهای بیشتر بگیرد، منجر به بیاعتمادی بیشتر ایران در کارآمدی همکاری جمعی در منطقه میشود و همین امر مطمئناً در مواضع بینالمللی آمریکا شکاف ایجاد میکند. چون این سیاست پیش از هر چیز، منطق همکاری چندجانبه براى ايجاد امنيت و ثبات پايدار را كه مورد تاييد و تشويق جامعه جهانى است به چالش میکشد.
اين سياست ترامپ عصر جدیدی از بلوکبندیهای سیاسی ـ امنیتی در قالب دوجانبه، مثلاً بین آمریکا و عربستان یا روسیه و آمریکا و ...در منطقه ایجاد کرده که مطمئناً طرف های سوم معادله، مثلاً ایران، به ضرر منافع خود در نظر خواهند گرفت.
اما نکته آخر این واقعیت است که سیاست ترامپ در حوزههایی چون بحران سوریه، برجام، روابط با روسیه و چین و متحدین منطقهای مثل عربستان سعودی و ترکیه و حتی مبارزه با تروریسم هنوز در حد حرف و شعار است و به استراتژی مشخصی تبدیل نشدهاند. اکنون بوروکراسی، ساختار سیاسی و رسانه ای آمریکا در برابر به کارگیری و نهادینه کردن این سیاست ها شدیداً مقاومت می کند.
در این شرایط، بهترین سیاست برای ایران این است که از یک سو با تداوم تعهدات بینالمللی خود در مورد توافق هستهای بر مشروعیت جهانى آن بيفزايد. از سوی دیگر، با تکیه بر امتیاز ژئوپلیتیک و قدرت ملی خود بر نقش خود در مبارزه با تروریسم و حل بحرانهای منطقهای با رويكردى ابتكارى و چندجانبه گرا بیفزاید. در آن صورت، مطمئناً ترامپ در ایجاد یک ائتلاف جدید ضد ایران بر محور تهدید هستهای و تروریسم موفق نخواهد بود، چون در هر دو موضوع پرونده ایران کاملاً روشن و مشروع برای همه است.