قطعا انقلاب اسلامی مجموعه ای از نیروهای معتقد به استقلال کامل را در حاکمیت ایران جای داد . نیروهایی که جز ایران و قدرت بلا منازع آن در سراسر جهان چیز دیگری نمیخواستند و نمیدیدند. با این حال جنگ هشت ساله با عراق به لایههای مختلف این حکومتِ برخاسته از انقلاب اسلامی مفاهیم جدیدی مثل عقلانیت سیاسی، درک عمیقتر از روابط بینالملل و ماهیت آنارشیک آن، وابستگی متقابل کشورها به یکدیگر، ارتباط بین اندیشههای ایدئولوژیک با سیاستهای بینالمللی، عدالت و در نهایت، نسبی بودن همه امور را آموخت .
پیگیری
پروژه هستهای شدن و دوازده سال تحریم و هزینه و انزوا و مذاکرات مربوطه و
نهایتا نتایج «قابل تفسیر» به دست آمده از آن نیز این تمبتشن تجربه را به
سطح جدید وارد ساخت. در زمان فعلی نیز بحران سوریه علیرغم خواست
سیاستگذاران ایرانی کشور را در محیط جدیدی از پیچیدگیهای بین المللی
غوطهور نموده و خود «شرایط حساسی» را رقم زده است که هنوز افق آن روشن
نیست. اگر سیاست فعلی را مطلوب نمیدانیم، بایستی به این سئوال مهم پاسخ
دهیم که چه سیاست و یا سیاستهایی باید اتخاذ میشد؟
یک پاسخ آن است که بطور کلی نظام فعلی بر سیاست غلطی استوار شده است و جز با اصلاحات اساسی و ریشه ای هیچ چیز بر راه صواب قرار نخواهد گرفت . فکر میکنم این پاسخ را چه بر مبنای اصول روشنفکری و چه بر اساس واقعیتهای حاکم برجامعه نمیتوان در حال حاضر جدی گرفت.
سئوال بعدی آن است که پس گزینه «نسبتا مطلوبتر» در قبال این مسائل و فرایندها چیست؟
نگاهی به تجربیات پیشین جمهوری اسلامی ایران در این باب مفید است. در سالهای آخر جنگ با عراق وقتی ایران عملاً در محاصره تسلیحاتی کامل غرب بوده، نیروی هوایی تقریباً زمینگیر شده بود و نیروی زمینی نیز تسلیحات استراتژیک مورد نیاز را در اختیار نداشت، هیچ دولتی حتی کامیون به ایران نمیفروخت و خرید موتور قایق از ژاپن هم متوقف شده بود. در چنین وضعیتی دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی با درک گرایشهای عراق به آمریکا و با عدول از سیاستهای گذشته خود در رابطه با ایران هیئتی از ایران را پذیرفت و حاضر شد برخی تسلیحات را به ایران بفروشد. در آن زمان هیئت کارشناسی نظامی ایران معتقد بودند یا دولت شوروی هرچه را که به عراق می دهد به ایران هم بدهد یا ما حاضر نیستیم اجناس «بنجل» روسی مثل میگ 21 را از شوروی بخریم. این هیئت بدون دستاورد به ایران بازگشت و جنگ هم بعدتر با آن نتیجهای که میدانیم خاتمه یافت.
از آن رویداد این سئوال برای من باقی ماند که
ارتشی که هیچ سلاحی برای جنگ ندارد این سیاست را بر مبنای چه فرضیاتی اتخاذ
کرده است؟ البته بعدها «سپاه پاسداران» که درک سیاسی بهتری از شرایط داشت
توانست بر برخی از این فرضیات نادرست غلبه کند و به تجهیز خود و کشور
بپردازد. نهایتا با سفر جناب آقای هاشمی به روسیه در آخرین سال ریاست ایشان
بر مجلس، راه بر همکاری نظامی با شوروی هموارتر شد.
آیا در آن زمان
ایران برای تامین سخت افزار نظامی خود گزینه دیگری هم پیش روی خود داشت؟
حتماً نه. آیا کشور دیگری در جهان حاضر بود همکاری نظامی با ایران داشته
باشد؟ قطعاً خیر. آیا ایران می توانست بدون این شکل از همکاریهای نامتقارن
بینالمللی به تأمین اقلام دفاعی خود بپردازد؟ بسیار دور از انتظار
مینماید. خوب چرا باید این رابطه را با اما و اگرهای موهوم، مواضعی حاکی
از بیمسئولیتی و به بیانِ محاوره، بیدردی، تار و بیسرانجام جلوه داد؟
کجای این مسیر طی شده را میشد با اطمینان و کجای آنرا با بیاعتمادی به
روسیه طی کرد؟
در جریان مذاکرات هستهای در همه سطوح تحلیلی در کشور بر این نظر متفق بودند و بودیم که روسیه نیز به همراه سایر کشورها با دستیابی ایران به سلاح اتمی موافق نیست و در این جهت با آمریکا و دیگران، به جز چین، همسو است. اما روسیه هیچگاه مثل آمریکا، انگلستان و فرانسه بانی هیچ قطعنامه تحریمی علیه ایران نبود.
آیا روسیه و چین در تعدیل کردن قطعنامه های تحریمی علیه ایران اگرچه بصورت جزئی، نقش داشتهاند ؟ حتما داشتهاند وگرنه این قطعنامهها تصویب نمیشدند. آیا آنها در تشدید قطعنامهها علیه ایران نقش داشته اند؟ مسلماً خیر. آیا اصلاً کوچکترین شاهدی از مماشات غربیها با ایران در موضوع هستهای سراغ داریم ؟ پاسخ مطلقاً منفی است. آیا این تفاوت در تحلیلهای سیاسی میتواند مورد توجه قرار گیرد؟ حتما نمیشود آنرا نادیده گرفت.
بعید
می دانم حتی با پیش ذهن داشتنِ تاریخ روابط ایران در دوران قاجار و
معاهدات گلستان و ترکمن چای و خودداری از تحویل طلاهای ایران به دولت
قانونی مصدق از سوی روسیه نیز بتوان در مسیر مذاکرات هستهای روسها را
همراه با انگلیس و فرانسه و آمریکا را با یک چوب راند و آنها را به طور
یکسان با دیگران آماج انتقاد قرار داد.
آیا اقتضاء روشنفکری چنین است یا
واقعاً «سیاست» اقتضاء دیگری می طلبد؟ بعید می دانم منطق و عقلانیت سیاسی
پیشنهاد دیگری غیر از آنچه عمل شده است را بتواند ارائه دهد مگر آنکه به
سلیقه سیاسی متوسل شویم که آن خود داستان دیگری است.
تحلیل همکاری ایران و روسیه در سوریه نیز اهمیت دارد. در این صحنه، کدام دولت اروپایی با ایران همراه که هیچ، نزدیکی کمینه در مواضع دارد؟ قطعاً هیچکدام. تقریبا همگی آنها بطور مستقیم یا با نیروهای معارض سوریه هستند یا حامی و صحنه گردان. در حالیکه همه کشور های اروپایی از شمال تا جنوب این قاره از در هم ریختگی اوضاع سیاسی و اجتماعی سوریه بدلیل مهاجرت مردم آن کشور تحت فشار جدی قرار دارند، آنقدر که حتی سیاستهای پذیرندۀ نصفه و نیمه آلمان نیز نتوانست تداوم پیدا کند، اما همگی علیه دولت سوریه و در عمل حامیِ جنگ و خونریزی در این کشور هستند . حتی علیرغم فشار های ناشی از «تروریسم» در خیابان و کوچه و بازار اروپا، هنوز راهحلهایی را میجویند و دنبال میکنند که ثبات را به سوریه بر نمیگرداند. در این مسیر تنها یک کشور و البته بر اساس «سیاستهای مورد نظر خود» با ایران همسو است و این همکاری توانست صحنه جنگ زمینی و سیاسی در سوریه را وارونه ساخته و از روند در حال شکست گذشته به شرایط متوازنتری تبدیل نماید.
آیا ایران غیر
از روسیه شریکِ بالقوۀ دیگری در سوریه دارد؟ قطعاً خیر. آیا روسیه
سیاستهایش را منطبق با سیاست های ایران در خاور میانه تنظیم می کند؟ پاسخ
قطعاً منفی است. ایران و روسیه با اهداف و سیاست های متفاوتی در خاورمیانه
حضور دارند اما شرایط آنها را به یک ائتلاف جدیتر نزدیک کرده است. آیا این
ائتلاف خلاف مصالح ملی ایران است؟ در حال حاضر خیر. آیا ایران گزینه دیگری
هم برای موازنه سازی دارد ؟ به هیچ وجه. آیا روسها غیر از ایران می توانند
به نیروی دیگری در سوریه تکیه کنند؟ در حال حاضر خیر. آیا شرایط به همین
صورت باقی خواهد ماند؟ نه ایران و نه روسیه در شرایط متفاوت مثل شرایط فعلی
عمل نخواهند کرد . آیا منطقی است به دلیل وجود «احتمال» تغییر مواضع در
آینده از نتایج ملموس همکاری با روسیه در حال حاضر گذشت؟ خیر.
اجازه
دهید به خانۀ اول بازگردیم. با تمام این تفصیلات، آیا باید در شرایط فعلی
بیاعتمادی به روسیه را برجسته کرد؟ حاصل آن چیست؟ جناب آقای رمضان زاده از
خنجر آماده روسیه بر پشت ایران صحبت میکنند. کدام خنجر؟ کدام پشت؟ همکاری
نظامی ایران و روسیه اولین تجربه همکاری نظامی – امنیتی ایران با یک کشور
دیگر بعد از انقلاب است. این همکاری میتواند بسیاری از کاستی های سیاست
خارجی ایران را برطرف کرده و در دستۀ منافع حیاتی و یا استراتژیک ایران
قرار بگیرد. آیا در ماهیت نتایج مثبت این همکاری در میان مدت شبههای وجود
دارد؟ بعید میدانم سیاستگذاری در این مورد نظر منفی داشته باشد. البته
زیاده خواهی جزئی از ذات ایرانی است و همه اقشار از نظامی و سیاسی گرفته تا
روشنفکران و دانشگاهیان از همه چک سفید میخواهد: از روسیه سوخو مجانی، از
عربستان تسلیم، از چین پول مفت، از آمریکا حمایت از انقلاب اسلامی و موارد
دیگری از این دست.
اما تعبیر من از «سلیقه سیاسی». به خاطر دارم که درزمان حضور جناب آقای دکتر خاتمی رئیس جمهور وقت در پکن در تابستان 1378 تیم سیاسی همراه ایشان اصرار داشت که حتما با CNN آمریکایی در کنار دیوار چین مصاحبه ای صورت گیرد تا این پیام به «جهان» منتقل شود که اگرچه دولت آقای خاتمی با چین همکاری دارد اما "توازن " در سیاست خارجی ایران بر قرار است. این یک سلیقه سیاسی است که البته به چین نیز این پیام را میدهد که همکاریها می تواند لزوما خیلی عمیق نباشد. آیا این سیاست جواب داد ؟ به طور قطع خیر؛ به دنبال آن چندی بعد ایران متهم به عضویت در محور شرارت شد، چین را نسبت به خود حساس کردیم و از آنطرف نیز چیزی دستگیر نشد.
در سفر سه هفته پیش جناب اقای
دکتر روحانی به روسیه نیز بار دیگر یک «پیام» ارسال شد. وزیر محترم خارجه
درخلال حضور در مسکو با خبرگزاری رویترز انگلیسی مصاحبه کرده و می گویند :
ایران قرار نیست به روسیه پایگاه بدهد و تمام خبرگزاری های روس از قول
رویترز این خبر را نشر داده اند. این هم یک سلیقۀ سیاسی است. با روسها از
طریق انگلیسیها صحبت کردن. این سلایق که با برچسب «سیاست مستقل» به کار
گرفته میشود فقط مانع از برداشت مثبت طرف مقابل از نیت جدی ایران را در در
روابط متقابل میشود.
سئوال باقی مانده این است آیا واقعا در چین باید
آن مصاحبه می شد؟ آیا امکان نداشت در روسیه در مورد این موضوع بصورت علنی
موضع گیری نشود؟ آیا این «پیامها» کمکی به سیاست خارجی ایران کرده است؟
اخلاق و سیاست
فکر می کنم کسی وجود ندارد که در این موضوع شک داشته
باشد که بازیگران نظام بینالملل در همکاری با ایران در کمتر موضوعی حتی
مبارزه با «تروریسم» احساس آرامش داشته باشد. بعید است کسی دست اندر کار
سیاست خارجی ایران باشد و درک نکند که با این وضعیت، روسیه و سپس چین، جزء
مهمترین منابع سیاست خارجی ایران هستند و باید تلاش کرد که رابطه ایران با
روسیه و چین هرچه بیشتر عمیق، مردمی و گسترده شود. رابطه هیچ کشوری با ما
به تعبیر وزیر محترم دفاع تابع «معرفت» نیست. مگر خود ما غیر از این عمل
کردهایم؟ نمیدانم چرا در جریان لیبی از معمر قذافی به پاسِ بخشی از
کمکهای بیبدلیش به ایران در جنگ با عراق حمایت نکردیم؟ متوجه نمیشوم چرا
وقتی آمریکا به افغانستان حمله کرد علیرغم منع شرعی در کمک به کفار علیه
مسلمانان با آمریکا همسو بودیم ؟
باید به خاطر بسپاریم که در جنگ تحمیلی، روسها اجازه حمل سیم خاردار به ایران را به خاطر استفاده نظامی آن ندادند و در کنار آن فرانسوی ها جنگنده های سوپر اتاندارد را برای اولین بار در تاریخ جنگهای جهان به عراق «اجاره» دادند تا ترمینالهای نفتی ایران را بمباران کند. همچنین اکثر شرکتهای مرتبط با تسلیحات شیمیایی عراق که نقش تعیین کننده در عقب نشینی و شکست های آخر جنگ داشت، مربوط به آلمان و هلند بودند. آمریکا با ماهوارههایش طرحهای عملیاتی ایران را به عراق اطلاع میداد و باعث شهادت خیل زیادی از رزمندگان ایران شد.
اما از آن زمان به بعد به دلیل ماهیت متغیر نظام بین الملل، روسها و چینیها به ما نزدیکتر شدند، در حالی که اروپاییها و کلا غربیها بر مواضع قبلی خود باقی ماندند. البته ماهیتِ کاسبکارانۀ هیچکدام، نه شرق و نه غرب، عوض نشد و صرفاً بر مبنای روابط تجاری در زمینههای مختلفی با ایران همکاری کردند؛ هرچند واقعیتها میگوید روسها و چینیها امکانات بیشتری در اختیار ما قرار داند.
حاصل اینکه شخصیت های مطرح کشور و افراد مرجع این مملکت اگر مسئولانه بیاندیشند نبایستی با به کارگیری ادبیات رومانتیک در موضوعات سیاسی آشفتگی روانی و عمومی ایجاد کنند.