طراح يك سناريوي آدمربايي قبل از فرارسيدن جلسه محاكمه به علت ابتلا به بيماري سرطان فوت شد.
به گزارش جوان، بيست و چهارم فروردين ماه سال 92، مرد 36 سالهاي به نام ايمان پليس تهران را از ماجراي آدمربايي باخبر كرد.
او گفت: ساعت 12 ظهر بود كه دنبال دخترم رفته بودم تا او را از مدرسه به خانه برگردانم. در راه برگشت سرنشينان يك خودروي ال90 نزديك شدند و خودشان را مأمور معرفي كردند و خواستند همراهشان بروم. وقتي از آنها سؤال كردم، گفتند حكم جلب دارند و مقابل چشمان دخترم مرا به زور سوار ماشين كردند و راه افتادند. در ماشين به دستانم دستبند زدند و چشمهايم را بستند. بعد از آنكه در چند خيابان گشتيم در كوچه خلوتي ايستادند و به زور در دهانم مشروب ريختند.
شاكي در ادامه گفت: مأموران قلابي بعد از آنكه مرا كتك زدند، چند امضا گرفتند و مرا تحويل پايگاه بسيج دادند. مأموران بسيج كه به خاطر بوي مشروب به من مشكوك شده بودند، كيفم را گشتند و در آن دو فشنگ جنگي پيدا كردند. من هم ماجرا را برايشان شرح دادم و بعد از تحقيق من را آزاد كردند.
شاكي گفت كه به همسرش و مردي به نام داوود مظنون است. او توضيح داد: مدتها بود كه با همسرم سيمين اختلاف داشتم، اما قرار گذاشتيم به خاطر دخترمان از هم جدا نشويم.
اين قول و قرار به جاي خودش باقي بود تا اينكه روزي از محل كار به خانه برگشتم و متوجه شدم همسرم همه وسايل خانه را جمع كرده و رفته است.
بعد از شكايت از سيمين همراه دخترم به خانه مادرم رفتم. در پي شكايتم روزي كه به دادسرا رفتم با داوود آشنا شدم.
او صاحبخانه همسرم بود كه همراه سيمين به دادسرا آمده بود. چند جلسه به دادسرا رفتم، اما ديگر پيگير شكايتم نشدم تا اينكه روز حادثه آن اتفاق افتاد. حالا به همسرم و صاحبخانه او- داوود- مشكوك هستم.
با طرح شكايت مأموران پليس با رديابي خودروي آدمربايان، متهمان را كه سه مرد جوان بودند، بازداشت كردند.
آنها گفتند شاكي را نميشناسند و به درخواست داوود مرتكب جرم شدهاند، بنابراین داوود هم بازداشت شد.
متهم در بازجوييها به جرمش اقرار كرد و گفت همه كارها براي كمك به سيمين بوده است. بعد از اقرار متهمان كيفرخواست صادر و پرونده به شعبه هشتم دادگاه كيفري يك استان تهران فرستاده شد.
در حاليكه پرونده در نوبت رسيدگي قرار داشت، داوود به دليل بيماري سرطان فوت كرد.
به اين ترتيب روز گذشته جلسه رسيدگي به رياست قاضي اصغرزاده برگزار شد.
ابتداي جلسه شاكي در جايگاه قرار گرفت و بار ديگر شكايت خود را مطرح كرد.
در ادامه برادر داوود بعد از ارائه مدارك فوت برادرش به هيئت قضايي گفت: داوود به دليل بيماري سرطان دو ماه قبل فوت كرد.
از شاكي ميخواهم او را ببخشد.
سپس سه متهم ديگر در جايگاه حاضر شدند و از خود دفاع كردند.
يكي از آنها گفت: نميدانستيم اين يك نقشه است. داوود گفته بود ايمان در كار قاچاق سلاح است، اگر او را تحويل پليس دهيم، برايمان كار مناسبي پيدا ميكند.
به همين دليل حاضر شديم به او كمك كنيم، اما وقتي داوود به زور به او مشروب خوراند، متوجه شديم ميخواهد براي او پاپوش درست كند.
او در ادامه گفت: ميخواستيم ماجرا را به پليس گزارش كنيم، اما ترسيديم تا اينكه دستگير شديم.
دو متهم ديگر نيز با تأييد توضيحات دوستشان گفتند بعد از اينكه فهميديم داوود دروغ گفته است با او درگير شديم، اما فايدهاي نداشت و كاري نميتوانستيم انجام دهيم.
بعد از آخرين دفاع سه متهم، همسر شاكي در جايگاه حاضر شد و گفت: با داوود هيچ رابطهاي نداشتم. او صاحبخانهام بود. داوود وقتي متوجه شد شوهرم از من شكايت كرده است، قول داد همراهم باشد و مرا كمك كند.
او در خصوص نقشه آدمربايي گفت: داوود در اين باره با من حرفي نزده بود و من بياطلاع بودم. او هيچ وقت براي پياده كردن نقشهاش از من كمكي نخواسته بود. در پايان هيئت قضايي براي صدور حكم وارد شور شد.