مردی که در جریان یک نزاع و بهصورت ناخواسته مرتکب قتل شده و از ٢٣ سال قبل در زندان بهسر میبرد، همچنان در انتظار کمکهای مردمی است تا بتواند دیه مقتول را بپردازد.
به گزارش شرق، فتحالله عبدلی پدر شعبانعلی - متهم ٤١ساله- نیز چشمانتظار پسرش است تا پس از آزادی عصای دستش باشد. در ادامه مصاحبه با این پدر را میخوانید.
چطور مطلع شدید که پسرتان مرتکب قتل شده است؟
من آن موقع پاسدار بودم و سر خدمت، زنگ زدند و دو نفر آمدند سراغم، گفتند برای پسرت اتفاقی افتاده و در بیمارستان است، باید به دیدنش بروید. تهران که آمدم به شاهعبدالعظیم و بعد دفتر آگاهی رفتم آنجا دو، سه لیوان چایی آوردند و بعد گفتند اینطور که به شما گفتهاند، نیست و بعد که صحبت کردند فهمیدم پسرم کارگر آن مرحوم بوده و این مسئله پیش آمده و پسرم مرتکب قتل شده و پرونده هم در حال رسیدگی است و در نهایت به دیوان عالی کشور میرود که به احتمال زیاد حکم قصاص به او میدهند. بعد از آن اجازه خواستم با «شعبانعلی» صحبت کنم، گفتند اشکالی ندارد. وقتی او را دیدم، پرسیدم جریان چیست؟ گفت خودم هم نمیدانم به خدا. دروغگو دشمن خدا و پیغمبر است. پسرم گفت: به مقتول که برایش کار میکردم گفتم به من کمی پول بده بروم به خانوادهام سر بزنم که او به من گفت دستم تنگ است برو هفته دیگر بیا، هفته بعد که سراغش رفتم، گفت تو اینجا بودی و نان خوردی پول هم میخواهی؟ بعد هم چاقو کشید و من هم از ترس ساطوری که آنجا بود برداشتم و پرتاب کردم.
پسرم بعد از این اتفاق فرار کرده بود، چند روزی در «دورود» و «ازنا» بوده و در روزنامهها خوانده بود که آن بنده خدا فوت شده است برای همین به کلانتری رفته و خودش را معرفی کرده بود. او میگفت من پسر خوبی برای تو نبودم و باید اعدامم کنند، اما او پسر خوبی بود روزه میگرفت، نماز میخواند و حتی وقتی میهمان میآمد میگفتیم یک مرغ را سر ببر این کار را نمیکرد، چون میگفت بالبال میزند و من طاقتش را ندارم. خلاصه او در این مدت زندان بود و ما اینجا. سالها گذشت تا اینکه سال گذشته یکدفعه زنگ زدند و گفتند که بیایید میخواهیم او را اعدام کنیم، اما اعدام نکردند و امسال هم دوباره همینطور شد و در نهایت گفتند که به «ابوالفضل عباس(ع)» بخشیدهاند. چند وقت بعد از اجرای احکام به ما زنگ زدند و گفتند اولیایدم دیه میخواهند و باید ٢١٠ میلیون تومان پول بدهید، من هم گفتم خودم پول ندارم اما شده قرض کنم میتوانم صد میلیون تومان فراهم کنم؛ اما خدا گواه است فرش زیر پایم، یخچال و گاز و تلویزیونم را فروختم ولی مبلغ کمی فراهم شد و دو، سه دامادم هم که کارگر هستند کمکم کردند و دست آخر شد ٢٦ میلیون تومان.
بعد هم اجرای احکام به من دو، سه نامه داد که ببرم پیش خیران که به من کمک کنند اما کسی کمک نکرد، هرچه به این در و آن در زدم نتیجه نداد. الان هم که این حرفها را میزنم نمیخواهم شما را ناراحت کنم اما به خرمآباد هم رفتم کلیهام را بفروشم اما گفتند تو سنت بالاست از زیر این عمل زنده بیرون نمیآیی خلاصه هر کاری کردم نتیجه نداد و الان هم امیدم به خداست و بعد هم خیرانی که برای رضای خدا میخواهند کمک کنند. خدا شاهد است مستأجرم و یک پسر دارم که معلول ذهنی است و دو دختر که گردنم هستند و یک همسر پیر شاید ٤٠، ٥٠ روز است که گوشت به دهانشان نخورده است.
شما چند سالتان است و شغلتان چیست؟
در شناسنامه نوشته است متولد ١٣٢٧، تا قبل از این اتفاق در مناطق جنگی در سپاه خدمت میکردم ولی بعد از این مسئله استعفا دادم تا در کنار خانواده باشم. بعد از استعفا کارگری میکردم الان هم که پیر شدهام و با چماق راه میروم.
چه مدت بود پسرتان به تهران رفته بود که این اتفاق افتاد؟ میدانستید شبها کجا میماند و چه میکند؟
یکسالی بود که رفته بود. دقیقا نمیدانم کجا بود اما میدانم کارگری میکرد و انگار مدتی را در همان مغازه کبابی که در آنجا مرتکب قتل شده بود میماند. من پایم لب گور است، معلوم نیست امروز بمیرم یا فردا و اینهایی که میگویم پسرم برایم تعریف کرد که آن مرحوم آدم شریفی بود و از او خیلی تعریف میکرد و میگوید نمیدانم چه شد این اتفاق افتاد.
الان میخواهید چهکار کنید؟
نمیدانم، دست دعا به درگاه خدا دارم و امیدم بعد از خدا و به دولت است که گفته کمک میکند و به خیران هم که میخواهند کمک کنند، امید دارم. من خیلی هنر کنم یک لقمه نان بیاورم برای این پیرزن و خودم و دو دختر و پسر معلولم. از خیران میخواهم به خاطر خدا کمک کنند. از هرکسی که پسر من را میشناسد بپرسید در دبستان و راهنمایی او اصلا اهل دعوا نبود، همه همسایهها او را آدم مؤمنی میدانند نمیدانم چرا اینطور شد. من یک لقمه نان حرام هم سر سفره نیاوردم. باور کنید اگر یک لقمه نان خالی هم سر سفره ما میآورد از او میپرسیدم از کجا آوردی. بههرحال اتفاقی است که افتاده و من هم خیلی ناراحت هستم.
آیا برای رضایت به خانه مقتول رفتید؟
بله، چند بار رفتیم، با سه دخترم و همسرم و دو خانم دیگر از فامیلها رفتیم و قرآن بردیم و به آنها التماس کردیم گفتیم به خاطر قرآن ببخشید، با اعدام پسر من چه میشود؟ در نهایت خانواده آن مرحوم هم که آدمهای خوب و مؤمنی بودند گفتند که عفو میکنند از این بابت از آنها خیلی ممنونم، البته من همه اولیای دم را ندیدم اما دو، سه نفر از آنها را که دیدم افراد مؤمن و شریفی بودند.
افرادی که میخواهند به شما و پسرتان کمک کنند چطور میتوانند این کار را انجام دهند؟
از خیران میخواهم مبالغشان را به شماره کارت ۶۰۳۷۹۹۱۷۴۴۳۵۶۸۲۹ در بانک ملی به نام زینب عبدلی که متعلق به دخترم است واریز کنند، خواهش میکنم هرکس میخواهد کمکم کند به این کارت پول واریز کند. البته مبلغ هفتمیلیون و ٥٠٠ تومان از هفته گذشته که مصاحبه پسرم در روزنامه شما چاپ شد به حساب دخترم واریز شده است، اما هنوز خیلی پول تا رقم درخواستی اولیای دم فاصله است.