پسر جوانی که مدعی بود به دستور ارواح اقدام به سرقت میکند، هیچیک از اموال مسروقه را نفروخته و همه را در خانهاش نگه داشته بود.
به گزارش شرق، چندیپیش مرد میانسالی به پلیس مراجعه کرد و از سرقت خانه ویلاییاش در شمال تهران خبر داد. پس از طرح شکایت، مأموران به محل سرقت رفتند و با بررسی درها و پنجرهها و به دلیل سالمبودن آنها پی بردند سارق آشناست. علاوه بر آن بههمریختگی هم داخل خانه به چشم نمیخورد و چون فقط وسایل گاوصندوق به سرقت رفته بود، احتمال سرقت از سوی یک آشنا را تقویت میکرد.
در بررسیهای صحنه جرم سرنخی به دست نیامد که منجر به شناسایی سارق یا سارقان شود، بنابراین مأموران پلیس به بررسی دوربینهای مداربسته اطراف محل سرقت پرداختند تا شاید سرنخی از تصاویر آنها به دست بیاید. در نهایت به خودروی شاسیبلندی در نزدیکی محل سرقت رسیدند که در تصاویر پسر راننده مشهود بود.
مأموران با این احتمال که پسر جوان در این سرقت نقش داشته باشد، تصویر بهدستآمده از دوربین مداربسته را به مالباخته نشان دادند و او با دیدن تصویر، پسر جوان را شناسایی کرد و گفت: این عکس کامبیز است، او یکی از اقوام دور ماست که اتفاقا چند شب قبل از سرقت از خانهام، به همراه خانوادهاش ميهمان ما بودند.
بنابراین کامبیز دستگیر شد و ابتدا منکر سرقت بود، اما در بازجوییها دچار تناقضگویی شد و به سرقت خانه مرد آشنا و سرقتی دیگر از خانهای ویلایی در بالای شهر اعتراف کرد. کامبیز مدعی شد هیچ مشکل مالیاي ندارد.
او گفت: من مشکل مالی ندارم، اما به من دستور میدهند که سرقت کنم و من هم که نمیتوانم از این دستورات سرپیچی کنم، مجبورم این کار را انجام دهم. او در تشریح ماجرا گفت: مدتي قبل در تلگرام با زن جوانی به نام ترنم آشنا شدم. اوایل آشنایی ما در فضای مجازی بود و هرچه این ارتباط بیشتر میشد علاقهام به ترنم نیز بیشتر میشد تا اینکه با او قرار گذاشتم و او را دیدم. با اینکه ترنم از من ١٠ سال بزرگتر بود اما علاقهای که به او داشتم، باعث شد تا به این رابطه ادامه دهم. چندوقتی از آشنایی ما میگذشت که ترنم مرا به ميهمانی شبانه دعوت کرد. آنجا بود که اولینبار شیشه مصرف کردم. ترنم میگفت حالوهوای آدم را خوب میکند و حس خوبی میدهد.
او ادامه داد: بعد از آن روز هر زمان که شیشه میکشیدم، افرادی به خوابم میآمدند و میگفتند امشب باید بروی سرقت. من هیچ نیاز مالی نداشتم برای همین مقاومت میکردم ولی صداها همچنان در خواب به من میگفتند باید سرقت کنی. مرا وادار میکردند تا به خواسته آنها عمل کنم. ارواح به من حتی آدرس محل سرقت را هم میدادند. من هم از خواب بیدار میشدم و سوار بر خودرو خود راهی محلی میشدم که ارواح در خواب آدرس آن را داده بودند. اصلا برایم مهم نبود بدانم که صاحبخانه در خانه است یا نه، به تنها چیزی که توجه میکردم، خواسته و دستورات صداها بود.
کامبیز ادامه داد: یکی از خانههایی که سرقت کردم، خانه یکی از اقوام بود. چند شب قبل از سرقت به خانه او رفته بودیم، آن شب هم مواد کشیدم، داخل خانه بودم که ارواح به من دستور دادند باید از این خانه سرقت کنی. من هم دنبال راه چارهای برای سرقت بودم که چشمم به کلید یدک روی جاکلیدی افتاد و در فرصتی مناسب آن را برداشتم.
چند شب بعد دوباره ارواح به خوابم آمدند و از من خواستند دستوراتشان را اجرا کنم. در سرقت دیگرم از طریق بالکن وارد خانه شدم و بعد از سرقت وسایل باارزش خانه را ترک کردم. بعد از سرقت به خانهمان میرفتم و وسایل سرقتی را در گوشهای از اتاق که ارواح از من خواسته بودند میگذاشتم. در حقیقت با این کارم میخواستم از آنها قدردانی کنم. الان هم تمام وسایل گوشه اتاقم است و میتوانید آنها را به صاحبانشان برگردانيد. با اعتراف پسر جوان به سرقت، او با قرار قانونی روانه بازداشتگاه شد و تحقیقات برای شناسایی سرقتهای احتمالی او ادامه دارد.