روایت فرزند علامه جعفري از پول توجيبي

کد خبر: ۹۸۲۱۷
|
۲۲ ارديبهشت ۱۳۸۹ - ۱۰:۳۰ 12 May 2010
|
15128 بازدید
«پدرم، علامه جعفري هر هفته تفسير نهج‌البلاغه را مي‌پيچيد توي يك بقچه و با هم راه مي‌افتاديم، پاي پياده خيابان خيام. مي‌آمديم بالا توي خيابان قيام. چاپخانه حيدري، نرسيده به كوچه حاج‌نايب، پدرم كارهاي تازه را مي‌داد و چاپ‌هاي ديروز را مي‌گرفت. همانجا توي چاپخانه آقاي حيدري كه حالا مرحوم شده‌اند، مي‌نشستند و تصحيح مي‌كردند.
بعد كه كار تمام مي‌شد همه اين راه را تا خيابان خراسان پياده برمي‌گشتيم. پدرم خريد خانه مي‌كردند. نان تازه مي‌خريدند. اينها برايم لذتي داشت كه تا پايان عمر فراموش نمي‌كنم.»

به نوشته «تهران امروز»، عليرضا جعفري، فرزند علامه جعفري نشسته در خانه استاد و با صورتي كه با پدرش مو نمي‌زند، خاطرات بچگي‌ها را همراه با پدرمرور مي‌كند. با افسوس از محله بچگي‌هايش حرف مي‌زند. محله‌اي كه به قول خودش جاي انسانهاي با كرامت و متدين بود و تجربه زندگي در آن هرگز تكرار نشده است.

خانه قبلي در ميدان خراسان چه شكلي بود؟

يك، دو، سه... هفت، خانه هفت تا اتاق داشت. از آن خانه‌هايي كه دور تا دورش اتاق هست و يك حوض وسط حياط. يادش بخير. خيلي باصفا بود. پدرم علاقه خاصي به آن خانه داشت. خانه يك آب‌انبار بزرگ داشت كه بعدها خشك شد. آن آب‌انبار شده انبار كتاب تابستان‌هاي تهران كه هوا گرم مي‌شد و هنوز كولر نيامده بود، پدرم مي‌رفتند توي آن زيرزمين مي‌خوابيدند.
خانه قبلي در محله‌اي معروف به دارالمومنين قرار داشت. آن محله صفايي داشت. بنا و عمله بدون وضو آجر روي آجر نمي‌‌گذاشتند. همين بود كه آدم‌هاي بزرگ و پر از كرامتي از آن محله‌ها پا مي‌گرفتند. هنوز هم ماهي يك‌بار به اين محله سر مي‌زنم و در مسجدش نماز مي‌خوانم.

بيشتر فعاليت‌هاي علمي پدر در همان خانه خيابان خراسان انجام شده؟

بله، مهم‌ترين كارهاي علمي پدرم در همين خانه خيابان خراسان تاليف شده، خانه پربركتي بود. همسايه‌ها مدام براي حل مشكل يا احوالپرسي به ديدن پدر مي‌آمدند و گاهي او گرفتاري‌ها و اختلافات‌شان را رفع و رجوع مي‌كرد.

مثال بزنيد. مثلا چطوري با همسايه‌ها دمخور بود؟

مثلا همسايه‌ها مي‌خواستند عروسي بگيرند ما خانه را در اختيارشان قرار مي‌داديم. پدرم با كاسب‌هاي محل خيلي جور بود. يك بقالي سر كوچه داشتيم به اسم حسين‌آقا انتظاري و اينقدر به پدرم علاقه داشت كه هر وقت من را مي‌ديد گريه مي‌كرد و اظهار دلتنگي براي پدرم.

خانه را در چه سالي تخريب كردند؟

ما حدود سال 64 از آن خانه آمديم و حدود سال 75 تخريب شد. مادرم مريض شد و گفتند كه بايد در جاي مناسب‌تري از لحاظ آب‌و‌هوا زندگي كند. اول پيشنهاد دادند كه به مناطق شمال شهر برويم، پدرم قبول نكردند. آمديم اينجا. آيت‌الله كاشاني. وقتي ما آمديم اين دو و برها همه زمين بود و باغ. همه‌جا سرسبز. بعد كم‌كم باغ‌ها از بين رفت و آپارتمان‌سازي شد.

رفت‌و‌آمدش در محله چه ايامي از سال پررنگتر مي‌شد؟

در محله ما هيات حاج اسدالله ريسمان‌چي برقرار بود. پدرم در مجلس آنها وقت محرم شركت مي‌كرد. يك هياتي هم بود در محله آب‌منگول، هيات نجفي‌هاي مقيم تهران. يك مداح داشت به اسم حاج‌آقا ترجمان. پدرم به‌خاطر خاطراتي كه در نجف داشت، دو، سه بار در ايام محرم ما را مي‌بردند اين هيات تا برايشان تجديدخاطره شود. به‌خصوص كه عزاداري عرب‌ها حال و هواي خاص خودش را دارد.

ظاهرا شما قبل از خانه ميدان خراسان، خانه ديگري هم در تهران داشتيد؟

قبل از اينكه بياييم اينجا خانه‌اي داشتيم نرسيده به چهارراه گلوبندك به سمت ميدان شاپور، بن‌بست جعفري كه هنوز هم گاهي اوقات خواهرهايم به آنجا سر مي‌زنند، انگار شده انبار كفش اما تخريب نشده است.

خانه تبريز در چه وضعيتي است؟

بله، خانه‌اي هم در تبريز داشتند البته اين خانه خيلي قديمي شده و در حال تخريب است. من چند بار مراجعه كردم به شهرداري، استانداري و ميراث فرهنگي براي سر و سامان دادن به خانه كه گفتند براي اين كار پول نداريم. عمده كارها و فعاليت‌هايشان در همان خانه انجام مي‌شد. ملاقات با اهالي محل، دانشجويان، مهمان‌هاي خارجي از يك‌طرف، تمام مطالعات و نوشته‌هايشان هم در همان خانه بود. البته پدر بخشي از فعاليت‌ها و سخنراني‌هايشان را بيرون منزل انجام مي‌دادند.

انگار شما خيلي همراه پدرتان در محله مي‌گشتيد؟

با پدرم مي‌رفتيم حمام عمومي، وقتي هنوز حمام در خانه‌ها رايج نشده بود. مي‌رفتيم مسجد محمدي گاهي نماز مغرب و عشاء را همانجا مي‌خواندند. پدرم پنج ريال پول توجيبي به ما مي‌دادند و نمي‌پرسيدند كه با پول توجيبي چه كار كرده‌ايد.
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۳
انتشار یافته: ۰
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۰:۵۴ - ۱۳۸۹/۰۲/۲۲
روزگار كودكي برنگردد دريغا
طیبه ساکی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۱:۰۰ - ۱۳۸۹/۰۲/۲۲
ممنون از این مصاحبه ،خیلی ساده و پر محتوا بود.
rezahasani
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۱:۱۴ - ۱۳۸۹/۰۲/۲۲
كاشكي شاگردي اين استاد بزرگ نصيب ما مي شد .روحش شاد
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۲:۱۰ - ۱۳۸۹/۰۲/۲۲
اعلی الله مقامه الشریف
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۳:۰۲ - ۱۳۸۹/۰۲/۲۲
بزرگمرد شريفي بودند.
رضائی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۳:۰۲ - ۱۳۸۹/۰۲/۲۲
با سلام خدایش رحمت کند این مرد بزرگ را.
کاش خاطرات این انسان بزرگ به جای بعضی ازبرنامه های بی محتواصد اوسیما برای مردم تعریف می شد
رضائی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۳:۰۷ - ۱۳۸۹/۰۲/۲۲
با سلام خدایش رحمت کند این مرد بزرگ را.
کاش خاطرات این انسان بزرگ به جای بعضی ازبرنامه های بی محتواصد اوسیما برای مردم تعریف می شد
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۳:۴۴ - ۱۳۸۹/۰۲/۲۲
روحش شاد ويادش گرامي باد
محمد
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۴:۰۲ - ۱۳۸۹/۰۲/۲۲
خدا رحمت کند استاد جعفری را من در سالهای 53 تا 56 در جلسه ای که شبهای جمعه در منزل آنها تشکیل می شد شرکت می کردم. هنوز صدای ایشان که فرزندشان آقا غلامرضا را از بالا صدا می کردند در گوش من طنین انداز است. و خاطره ای که از مرحوم آقا شیخ مرتضی طالقانی داشتند که: تا رسد دستت به خود شو کارگر چون فتی از کار خواهی زد به سر.
رحمت خدا بر آن مرد بزرگ باد.
حبیبی
|
CONGO, THE DEMOCRATIC REPUBLIC OF THE
|
۱۴:۰۴ - ۱۳۸۹/۰۲/۲۲
با تشکر از این مطلب کاش یک عکس از فرزند ایشان نیز چاپ میکردید
نظر شما

سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

برچسب منتخب
# قیمت دلار # فیلترینگ # قاضی مقیسه # علی رازینی # ترور # ترامپ
الی گشت