فیلم «مورد عجیب بنجامین باتن / The Curious Case of Benjamin Button» ساخته درخشان دیوید فینچر، درامی تخیلی درباره حیات معکوس یک انسان است که کهنسالی را در خردسالی و خردسالی را در کهنسالی تجربه میکند؛ تجربهای شگفت انگیز که خلق آن در قالب یک روایت بصری بسیار دشوار و پیچیده بود، اما این فیلمساز به خوبی از پس از آن برآمده و یکی از آثار مهم کارنامهاش را ثبت کرده است.
به گزارش «تابناک»؛ فیلم سینمایی «مورد عجیب بنجامین باتن / The Curious Case of Benjamin Button» به کارگردانی دیوید فینچر و نویسندگی اریک راث و رابین سویکورد، متکی بر داستان کوتاهی اثر اف. اسکات فیتزجرالد است. به نظر میرسد که فرضیه اصلی فیلم «مورد عجیب بنجامین باتن / The Curious Case of Benjamin Button» بیشتر برای یک داستان علمی-تخیلی مناسب باشد تا یک درام تفکر برانگیز!
در واقع داستانهای زیادی بوده اند که بر اساس این ایده که فردی وارونه زندگی کند و از کهنسالی به کودکی برسد شکل گرفته اند – از رمان گرفته تا انیمیشن سریالی پیشتازان فضا (Star Trek) – اما منبع اصلی برای این فیلم یک داستان کوتاه است که در سال ۱۹۲۲ توسط «اف. اسکات فیتزجرالد / F. Scott Fitzgerald» نویسنده مشهور و تحسین شده نوشته شده است.
نسخه اصلی داستان «مورد عجیب بنجامین باتن» چیزی بیش از تنها یک الهام بخش برای این فیلم بوده و ایده داستان و حتی عنوان فیلم از آن گرفته شده و تنها مسیر داستان است که با مسیری که توسط «فیتزجرالد» طراحی شده است تفاوت دارد. فیلمی که «دیوید فینچر» (David Fincher) ساخته، اصل و اساس خود را دارد و وابسته نیست؛ هرچند برخی اشکالهای کوچک در فیلم وجود دارند، بدون شک بیننده را مجذوب خود میکند و یکی از کنجکاو برانگیزترین و از لحاظ احساسی، بهترین فیلمهای فصل تعطیلات سال ۲۰۰۸ است.
نظریه آشوب، بیان میکند که یک بی نظمی کوچک در روال طبیعی کارها در یک منطقه، میتواند باعث ایجاد اثراتی بازتاب شونده گردد که در منطقهای بسیار وسیعتر احساس میشوند و در قلب و روح فیلم «مورد عجیب بنجامین باتن» جای گرفته است. تنها مورد ثابت در زندگی انسان ها، «تغییر» است که خواه ناخواه، چه بر اساس سرنوشت و چه بر اساس شانس اتفاق میافتد. در یکی از صحنههای کوتاه و به یاد ماندنی مثالی ساده ارائه میشود که در آن یکسری اتفاقات کوچک و به ظاهر نامرتبط، باعث ایجاد تصادف اتومبیلی میشوند.
اگر حتی یکی از این اتفاقات کوچک وجود نداشت، تصادف اتومبیل نیز اتفاق نمیافتاد. صحنه تصادف اتومبیل را از فیلم حذف کنید؛ فیلم مسیری دیگر را طی خواهد کرد و پایانی دیگر خواهد داشت. زندگی نیز به همین شکل است. ما نمیدانیم که آیا کارهایی که انجام میدهیم به مانند سنگی که در یک دریاچه پرتاب میشود و در آب فرو میرود، از بین میروند و یا باعث ایجاد موجهای کوچکی میشود که در نهایت به یک سونامی ختم میشوند.
فیلم ما را به سفری در قرن بیستم میبرد؛ البته داستان فیلم از قرن بیست و یکم و صحنه ابتدایی فیلم از ماه آگوست سال ۲۰۰۵ در شهر نیواورلئانز و در حالی که شهر لوئیزیانا در حال مبارزه با طوفان کاترینا است شروع میشود؛ زنی هشتاد ساله به نام «دیزی» (Daisy) («کیت بلانشت» (Cate Blanchett)) تحت مراقبت دخترش «کارولین» (Caroline) («جولیا آرموند» (Julia Ormond))، در حال گذراندن لحظات پایانی عمر خود است.
برای گذراندن زمان، «کارولین» دفترچه خاطرات مردی به نام «بنجامین باتن» («برد پیت» (Brad Pitt)) که زندگی اش به نوعی به زندگی مادر «کارولین» مربوط بوده است را میخواند و گاهی خود «دیزی» قسمتهایی از داستان را تعریف میکند. وقتی که «بنجامین» در سال ۱۹۱۸ متولد میشود، کاملاً به یک پیرمرد شبیه است و با اینکه بدن او بزرگتر از بدن یک نوزاد نیست، تمام مشکلات جسمی افراد سالمند در او مشاهده میشود.
مادر «بنجامین» پس از به دنیا آوردن او از دنیا میرود و پدرش «توماس باتن» (Thomas Button) («جیسون فلمینگ» (Jason Flemyng)) نیز تحمل ظاهر زشت و هیولاگونه «بنجامین» را ندارد و او را در جایی از شهر رها میکند. زنی به نام «کویینی» («تاراجی پی. هنسون» (Taraji P. Henson)) «بنجامین» را مییابد و بزرگ میکند.
زمانی که او به پنج یا شش سالگی میرسد، آنقدر رشد کرده است که به یک پیرمرد خمیده هشتاد ساله شبیه شده و با گذشت هر سال، جوانتر نیز میشود. او در سیزده سالگی برای اولین بار «دیزی» را ملاقات و در نزد او اعتراف میکند که از آنچه که به نظر میرسد جوانتر است. «دیزی» تبدیل به عشق زندگی او میشود، اما چند دهه طول میکشد تا آنها یک دیگر را پیدا کنند.
اگر شباهتی بین این فیلم و فیلم «فارست گامپ» (Forrest Gump) وجود دارد، به این دلیل است که فیلمنامه نویس، «اریک راث» (Eric Roth) مسئولیت نوشتن فیلمنامه برای هر دو فیلم را بر عهده داشته است؛ به مانند «فارست»، «بنجامین» نیز از جامعه رانده شده و تاریخ به مانند تعدادی عکس زیبا از کنار او میگذرد. اما در اینجاست که نیمه تاریک کارگردان، «دیوید فینچر» نمایان میشود. «بنجامین» زندگی زیبا و جالب «فارست» را ندارد. برای او زندگی به مانند یک جعبه شکلات نیست و دختری به نام «جنی» وجود ندارد که در انتهای رنگین کمان در انتظار او باشد.
شاید پایان «مورد عجیب بنجامین باتن» کمی عجولانه به نظر برسد، اما شاعرانه و غم انگیز نیز هست. ممکن است خیلیها این فیلم را نسخهای رشد یافته از فیلم «فارست گامپ» بدانند، اما برای من این فیلم به مانند داستانی است که توسط «چارلی کافمن» (Charlie Kaufman) نوشته شده است؛ او از بازی با زمان و عرفهای جامعه لذت میبرد؛ دقیقاً شبیه به کاری که «فینچر» و «راث» در این فیلم کرده اند.
این فیلم به گونهای ساخته شده است که از سه بخش اصلی تشکیل شود؛ بخش اول دوران کودکی «بنجامین» را به تصویر میکشد. دورانی که ظاهر و وضعیت جسمی ضعیف او به توان ذهنی رو به افزایشش طعنه میزند. علی رغم ناتوانیهایی که دارد، به طور شگفت انگیزی خود را با مشکلات وفق میدهد؛ البته مادر دلسوز او نیز در این راه کمکش میکند. بخش دوم «مورد عجیب بنجامین باتن» قبل، بعد و همچنین دوران جنگ جهانی دوم را به تصویر میکشد.
در اینجاست که شخصیت اصلی داستان، در طول جنگ و در حین خدمت روی یک کشتی یدککش در روسیه درگیر رابطهای عاشقانه با یک زن انگلیسی میانسال به نام «الیزابت» («تیلدا سوئینتن» (Tilda Swinton)) میشود. سپس با ظاهر و وضعیت جسمی بهتری به خانه باز میگردد. در آخر و در قسمت سوم این پازل، شاهد حرکت «بنجامین» از میانسالی به دوران طلایی هستیم. در این دوران او چیزهایی در مورد فداکاری، معنای واقعی زندگی و شادی یاد میگیرد.
در بیشتر قسمتهای فیلم، بازیگران وظیفه خود را به بهترین شکل انجام داده اند. بازیگران غیر اصلی فیلم نیز مانند «تیلدا سوئینتن»، «جارد هریس» (Jared Harris) ـ که نقش کاپیتان کشتی یدک کشی که «بنجامین» بر روی آن کار میکند را ایفا میکند ـ و «جولیا آرموند» که بهترین را در کوتاهترین زمان ارائه میدهد، وظیفه خود را به خوبی انجام داده اند. «کیت بلانشت» طراوت و زندگی را به «دیزی» میبخشد، هرچند موفقیت «برد پیت» تا این حد نبوده است؛ تصویر او جدی و قدرتمند است، اما ویژگیهایی که برای تبدیل این نقش به یک اسطوره لازم است، ندارد.
زمانی که «بنجامین» پیر به نظر میرسد، «پیت» نیز او را به مانند یک فرد پیر و فرتوت نشان میدهد، نه یک مرد جوان که در یک بدن پیر گیر کرده است. همچنین زمانی که «بنجامین» به یک مرد جوان تبدیل شده است، «پیت» او را به مانند یک جوان پر اشتیاق و پویا نشان میدهد، نه یک انسان که بدنی جوان، اما روحی پیر دارد. برخی نکات ظریف در نظر گرفته نشده اند که ممکن است تنها دلیل سخت شدن پذیرفتن اساس این داستان برای بعضیها همین مساله باشد.
در هر حال تنها دو حالت وجود دارد؛ یا شما موقعیت «بنجامین» در این فیلم را باور میکنید و یا قادر به پذیرفتن این حالت نیستید. فیلمنامه تا حدی سعی میکند زمینه مناسب را برای باورپذیر شدن گذر معکوس عمر به وجود بیاورد، اما چندان موفق نبوده و این تلاش کامل قانع کننده نیست. در نتیجه، «مورد عجیب بنجامین باتن» باید به عنوان یک افسانه با شرایط خودش سنجیده شود؛ در غیر این صورت کاملاً شکست میخورد. یکی از مواردی که به فیلم کمک میکند، توجه بی نظیر آن به جزئیات تاریخی است. در طول دهه ۱۹۲۰، شرایط دوران پس از جنگ جهانی اول به خوبی احساس میشود.
دوران رکود بزرگ، جنگ جهانی دوم و جنگ سرد به خوبی بازسازی شده اند و تأثیرگذار هستند. همچنین برای بهبود تجربه بصری از جلوههای ویژه استفاده شده است؛ خوشبختانه تلاشی برای احساساتی کردن بیننده با استفاده از جلوههای ویژه که به تجربه بصری آسیب میزند دیده نمیشود. تماشای «مورد عجیب بنجامین باتن» دقیقاً به اندازه تماشای فیلمهای بلاک باستر ۲ تابستانی لذت بخش و تأثیرگذار است، اما این فیلم در کنار تصاویر زیبا و فضای دل انگیز و قدرتمند، داستانی برای گفتن دارد.
قطعاً قدرت فیلم و احساساتی که در آن جریان دارند را نمیتوان انکار کرد. زمانی که فیلم به پایان میرسد بیننده میتواند بگوید که این فیلم معنایی داشته است. بیشتر بینندگان سرگرم میشوند و شاید تغییری در آنها ایجاد شود؛ بعضیها احساس میکنند که عقل و خردشان بیدار شده است. شاید منبع اصلی «مورد عجیب بنجامین باتن»، داستان «اف. اسکات فیتزجرالد» باشد، اما این داستان مسیری طولانی را از ۸۶ سال پیش و از جایی که در آن شروع شده، پیموده است.