به گزارش «تابناک» به نقل از خبرنیوز، در ابتدای این کلیپ که معمای آن بعد از ۴۷۲ روز گشوده شد این گونه شورع میکند: «من پدری نیستم که بخواهم سر دخترم را با داس جدا کنم، شیما فوق العاده عزیز بود. شیما فوق العاده باهوش بود فقط یک اشتباه کرد، فقط زود اعتماد کرد. عزیزان هموطن تو را به جان آقا امام زمان (عج) در صورت امکان این کلیپ را پخش کنید. تو را به امام زمان (عج) این کلیپ را پخش کنید شاید به دست آقای رئیسی برسه».
حالا پس از گذشت ماهها از ماجرای گم شدن این دختر ۱۵ ساله ابعاد تکان دهندهای از اسارت و قتل این دختر برملا شد.
در پی اعترافات فجیع این قاتل سنگدل، پای درد دلهای پدر مقتول نشستیم و زوایای دیگری از این پرونده را بازگشایی کردیم. احمد صباگردی مقدم پدر این دختر در حالی که از ماجرای قتل دخترش به شدت شوکه است، این گونه شروع کرد: «شیما متولد پنجم بهم ماه ۱۳۸۳ و تنها فرزندمان بود. او دختر بسیار باهوش و فوق العاده بود. من و مادرش برای شیما هیچ چیز کم نگذاشته بودیم.
او در کلاسهای موسیقی شرکت میکرد، ورزش میرفت و زبانش عالی بود، اما نمیدانم که چرا سرنوشت برایش این گونه رقم خورد. در تاریخ ۲۶ مرداد ماه سال ۹۸ بود که حوالی ساعت یک نیمه شب در حالی که شیما خوش و خرم به اتاقش رفت من و مادرش خوابیدیم، اما دو ساعت بعد با صدای داد و بی داد مادر شیما از خواب بیدار شدم و متوجه شدم که شیما خانه را ترک کرده است».
وی ادامه داد: «همسرم در حالی که به شدت گریه میکرد میگفت از شیما خبری نیست. تمام خانه را زیر و رو کردیم، اما از شیما خبری نبود. من که به شدت شوکه شده بودم برای پیدا کردن شیما از خانه بیرون رفتم، اما هر چقدر گشتم او را پیدا نکردم. دو ساعت و ۵۰ دقیقه بعد از این که شیما خانه را ترک کرده بود با مادرش تماس گرفته و گفته بود با یک پسر به نام آرش گرامی فرار کرده. مادرش از او خواسته بود به خانه بازگردد و اطمینان داده بود که من ناراحت نمیشوم، اما شیما به صحبتهای مادرش توجه نکرده بود».
پدر شیما میگوید: «بعد از آن زمان بود که من موضوع را به پلیس گزارش دادم، اما از شیما هیچ خبری نشد تا این که پس از چند ماه و با انجام تحقیقات گسترده ماموران توانستند ردی از آرش که دخترم را اغفال کرده بود به دست آورند، اما بی فایده بود. پس از بررسیها شمارهای که شیما با آن تماس گرفته بود با گوشی حوالی ترمینال بیهقی پیدا شد.
با چک کردن دوربینهای مداربسته مشخص شد دخترم ساعت ۲ بامداد روی یکی از نیمکتهای پایانه و مقابل رستوران شبانه روزی نشسته بود و حتی دوربین رستوران تصویر دخترم را ضبط کرده است. در فیلم دوربین مدار بسته دیده میشود شیما در حال گریه کردن بوده که پیرمردی کنار او نشسته و پس از ۳۰ دقیقه صحبت با او، شیما را سوار خودرویش کرد و دیگر مشخص نبود چه بلایی سر دخترم آمد».
وی میگوید: «ماهها از جریان گم شدن دخترم میگذشت و هیچ خبری از او نبود تا این که پس از گذشت مدتی به یک راننده تاکسی (همین بهلول) رسیدم که آخرین بار شیما سوار خودروی او شده بود. با توجه به سرنخهای موجود پلیس بهلول را به آگاهی سید خندان احضار کرد و پس از یک بازجویی او آزاد شد!.
بهلول به ماموران پلیس گفته بود که شیما را در چهار راه نظام آباد پیاده کرده است، اما این طور نبود، همان لحظه که بهلول در پلیس آگاهی این دروغها را سر هم میکرد، شیما در خانه این شیطان زندانی بود. افسر پرونده پس از بازجویی از بهلول او را رها کرد و خطاب به من گفت که فکر نمیکنم این فرد دخالتی در این پرونده داشته باشد. میگفتند او مسن است بعید است این کارها را انجام دهد».
پدر دختر ۱۵ ساله ادامه میدهد: «با پیگیریهای بسیار پرونده به آگاهی رفت و به دلیل این که آخرین بار دخترم سوار خودرو بهلول بود بار دیگر وی بازداشت شد و این بار کارآگاهان با ترفندهای تخصصی بهلول را به حرف آوردند و او مجبور شد اعتراف کند. بهلول تایید کرد شیما به مدت ۴۵ روز در خانه اش زندانی بوده و شیما را به شیشه آلوده کرده است او حتی گفت روزی که اولین بار به آگاهی سید خندان احضار شده شیما در خانه اش زندانی بود، اما در تمامی مراحل تحقیقات مدعی شد که از سرنوشت وی اطلاعی ندارد، چون پس از مدتی خانه او را ترک کرده است».
وی میگوید: «اما بالاخره پس از ماهها و با پیگیریهای گسترده رئیس پلیس آگاهی تهران و مقام قضائی بالاخره بهلول به قتل دخترم اعتراف کرد و ابتدا مدعی شد که دخترم را خفه کرده و در استان دیگری دفن کرده است، اما در ادامه تحقیقات مدعی شد که شیما را کشته و زیر درخت انگور خانه صاحبحانه که یک پیرزن است دفن کرده است. روز شنبه پس از اطلاع ماموران به محل دفن جسد رفتند و من هم خودم را آن جا رساندم. بهلول به سمت باغچهای که دخترم را دفن کرده بود رفت و در حالی که فقط تکههایی از استخوانش باقی مانده بود جسد را بیرون آوردند».
وی میافزاید: «شیما با لباسهای خودش دفن شده بود حتی شال صورتی اش که با آن خفه شده بود نیز دور استخوانهای گردنش بود. با دیدن استخوانهای او به شدت شوکه شدم هنوز امید داشتیم که شاید شیما را زنده پیدا کنیم، اما این گونه نشد. از روزی که استخوانهای او کشف شده همسرم مدام گریه میکند و میخواهد جسد را ببیند مگر جسدی باقی مانده است. نمیدانم او چطور میخواهد دخترش را ببیند».
پدر دختر ۱۵ ساله در پاسخ به سئوال پیرامون این که چه شد که شیما خانه را ترک کرد؟ میگوید: «مدتی قبل برای خرید یک دستبند بدل از خانه بیرون رفته بود و آن جا با شخصی آشنا شده بود و آن شخص که آرش است شماره اش را به بهانه این که دستبند جعبه ندارد به او داده بود و خواسته بود تماس بگیرد تا روزی که جعبه آماده شد برای گرفتن جعبه برود. در این میان آن پسر دخترم را گول زد. شیما فریب اعتمادش را خورد. من و همسرم برای شیما هیچ چیز کم نگذاشتیم. همسرم سالیان سال است که با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکرد و از زمان گم شدن شیما دوباره بیماری سراغش آمده است».
او میافزاید: «قبل از این ماجرا دخترم دو مرتبه از خانه رفته بود، اما باز برگشت، نخستین بار دوم مرداد ماه سال ۹۸ رقم خورد. آن روز توانستیم شیما را در خانه یکی از دوستانش پیدا کنیم و پس از یک ساعت به خانه برگردانیم. دوستی که شیما در خانه اش پناه گرفته بود از سوی پدر اعدامی و از سوی مادر توزیع کننده شیشه است. دو هفته بعد ۱۵ مرداد ماه شیما برای بار دوم از خانه رفت، شیما را در پارک پیدا کردیم. تصمیم گرفتم خیلی مراقب شیما باشم و با مشاوره قصد حل کردن مشکلش را داشتم حتی گوشی تلفن او را گرفتیم تا با کسی ارتباط نداشته باشد».
وی در رابطه با اعترافات بهلول میگوید: «متهم میگوید که نزدیک به ۱۵ روز دخترم در اسارت او بوده است حتی گفته که چندین بار شیما قصد فرار داشته و او دخترم را شکنجه داده است. زمانهایی که بهلول از خانه خارج میشده دست و پای او را بسته و در را قفل میکرده است حتی یک روز قصد داشته پیامکی از گوشی بهلول بدهد که او متوجه شده است».
این پدر داغدار در پاسخ به این سئوال که آیا شیما گوشی تلفن نداشته است؟ میافزاید: «نه مدتی قبل گوشی او را گرفتیم، اما بعد از این جریان گویا آرش یک گوشی به او داد که همان گوشی است که در مقابل ترمینال بیهقی انداخت. شیما در رفاه کامل بود نمیدانم چرا از خانه فرار کرد».
وی میگوید: «در حال حاضر فقط خواستار مجازات و قصاص بهلول این مرد شیطان صفت هستیم. دلم میخواهد هر چه سریعتر او قصاص شود که شاید من و مادر شیما تا حدودی خیالمان راحت شود».
پدر شیما در پایان از پلیس آگاهی تهران و همچنین دستگاه قضائی تشکر کرد.