3 مرد تبهکار که برای سرقت از مرد طلافروش او را به قتل رسانده بودند صبح روز گذشته در شعبه 4 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شدند.
به گزارش ایران، رسیدگی به این پرونده از سال 98 با گزارش ناپدید شدن مردی میانسال آغاز شد. همسر وی در توضیح ماجرا به مأموران گفت: همسرم مازیار طلافروشی دارد او هر روز ظهر به خانه میآمد و پس از صرف غذا دوباره به سرکارش برمیگشت اما امروز به خانه نیامد و هرچقدر هم با تلفن همراهش تماس گرفتم پاسخگو نبود و بعد از یک ساعت هم تلفن همراهش خاموش شد. نگران شدم و به مغازهاش رفتم که کرکره مغازهاش پایین بود و داخل مغازه هم کسی نبود.
پس از اظهارات این زن مأموران به مغازه مرد طلافروش رفتند و تحقیقاتشان را آغاز کردند؛ در نخستین گام دوربینهای مداربسته مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد زمانی که مازیار در حال بستن مغازهاش بود، 2 مرد با یک خودرو که آرم اورژانس اجتماعی داشت به سراغش آمده و او را سوار خودرو کرده و از محل رفتهاند. دقایقی بعد نیز آن 2 مرد به مغازه برگشته و پس از بازکردن مغازه به داخل رفته و بعد از مدتی با 2 کیسه خارج شده و در مغازه را دوباره بسته و رفتهاند.
در ادامه مأموران شماره پلاک خودرو را استعلام کردند و معلوم شد که پلاک متعلق به یک خودروی پراید سرقتی بوده است.
جستوجوها برای شناسایی آدم ربایان و سارقان ادامه داشت تا اینکه چند روز بعد گزارش کشف یک جسد در اطراف کهریزک به مأموران اعلام شد؛ مشخصات جسد کشف شده نشان میداد که او همان مازیار است.
پس از آن مأموران در تحقیقات تخصصی به یکی از اقوام مقتول به نام حمید مشکوک شده و او بازداشت شد. وی در همان ابتدا به قتل مازیار اعتراف کرد و گفت: به همراه دو نفر دیگر به نامهای مجید و ناصر دست به این کار زدهایم، البته قصدمان کشتن مازیار نبود و فقط میخواستیم طلاها را سرقت کنیم.
وی در توضیح ماجرا اظهار کرد: چون میدانستم که مازیار طلافروش است و وضع مالی خوبی دارد، موضوع سرقت از مغازه او را با دو نفر از دوستانم در میان گذاشتم و آنها هم پذیرفتند. قرار بود من جای طلافروشی را نشان دهم و آنها سرقت کنند. روز حادثه دوستانم با لباس مخصوص به مقابل طلافروشی رفته و خودشان را مأمور اورژانس اجتماعی معرفی کردند و گفتند درباره همسر سابقش چند سؤال دارند.
مازیار هم بدون اینکه مقاومت کند سوار خودرو شد اما وقتی متوجه شد دروغ گفتیم و قصد سرقت داریم شروع به داد و فریاد کرد که در همان لحظه مجید آمپول بیهوشی به او تزریق کرد و بعد هم ناصر کلید مغازه را از جیبش برداشت و با مجید وارد مغازه مازیار شدند و طلاها را دزدیدند. بعد از آن هم از شهر خارج شدیم میخواستیم مازیار را در جایی رها کنیم و برویم که متوجه شدیم او فوت کرده است.
پس از اعترافات حمید 2 متهم دیگر که به یکی از شهرستانها فرار کرده بودند، شناسایی و بازداشت شدند و پرونده آنها با صدور کیفرخواست برای رسیدگی به شعبه 4 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد؛ در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده اولیای دم خواستار صدور حکم قصاص شدند.
در ادامه متهمان یک به یک به جایگاه رفتند و با تکرار اظهارات و اعترافات شان گفتند: قصد ما کشتن مازیار نبود و فکر نمیکردیم که با آمپول بیهوشی بمیرد وگرنه چنین کاری نمیکردیم. حالا هم از اتفاقی که افتاده پشیمانیم و امیدواریم که خانواده مقتول ما را ببخشند.
بعد از اظهارات متهمان و وکلای آنها قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.