باشگاه تراکتور تبریز به نمونهای منفی و عجیب برای خصوصی سازی در فوتبال ایران بدل شده است که به تنهایی میتواند واگذاری اداره باشگاههای بزرگ به بخش خصوصی را زیر سوال ببرد.
به گزارش «تابناک ورزشی»؛ باشگاه تراکتور دیشب با صدور اطلاعیهای از برکناری مجدد مدیر خود خبر داد. عزل و نصب مدیران در این باشگاه محبوب آذربایجان، به حدی سرعت گرفته که عمر مدیران به چند ماه هم نمیرسد و مشخص نیست مالک این باشگاه، بالاخره چه ایدهای برای اداره این تیم فوتبال دارد؟! حساب آمار رفت و آمد مدیران دیگر از دست رسانهها هم در رفته و مدیران عامل تراکتور، هنوز جوهر حکمشان خشک نشده، یا استعفا میدهند و یا برکنار میشوند!
در تازهترین تحولات در تیم تبریزی، هیات مدیره باشگاه تراکتور، که خود مجری اوامر مالک تیم است، ضمن تقدیر از زحمات معاون ورزشی هلدینگ و مدیر باشگاه تراکتور، تصمیم به قطع همکاری با او گرفت. به این ترتیب، مدیری که مشخص نبود با چه رزومه و سوابقی اداره مهمترین امور باشگاه را در دست گرفته بود، کنار رفت و احتمالا از همین فردا چهره ناشناس دیگر و یا یکی از مدیران تکراری قبلی نظیر هوشنگ نصیرزاده و... به افکار عمومی و هواداران این تیم معرفی میشود!
به نقل از رسانه رسمی باشگاه تراکتور، این باشگاه اعلام کرد علیرضا رحیمی به پایان فعالیت خود با هلدینگ و تیم تراکتور رسیده است. هیات مدیره هلدینگ و باشگاه تراکتور طی جمعبندی اتفاقات اخیر و با نظر اعضا با علیرضا رحیمی، معاون ورزشی هلدینگ و مدیر باشگاه تراکتور به دلیل دخالت در امور مدیریتی و فنی که خارج از چارچوب وظایف او بوده، تصمیم به قطع همکاری گرفته است.
اما اتفاقات اخیر چیست؟
خروج احسان حاج صفی از تراکتور با پرداخت حق فسخ قراردادش به مالک، چیزی نیست که با تصمیم و اختیار مدیر باشگاه رخ داده باشد! عدم پرداخت طلب سه کاپیتان گران قیمت تیم ملی هم موضوعی نیست که تقصیرش را بشود گردن رحیمی انداخت.
طبیعی است که اشکان دژاگه یا مسعود شجاعی بعد از بدقولی های متوالی مالک باشگاه، متوجه بشوند که مشکل کار کجاست و دنبال رضایتنامه برای ترک تبریز باشند؛ اتفاقی که احیانا کل سناریو برای رقم خوردن همین خروج نوشته شده باشد.
عقد قرارداد دلاری در ترکیه با شجاعی، دژاگه و حاج صفی و ناتوانی در پرداخت ارقام نجومی به بازیکنانی که حداقل دو نفرشان به سالهای پایانی فوتبال شان رسیده اند، با انتخاب شخص زنوزی انجام شده و قربانی کردن مدیران مختلف و بازی با خبر عزل و نصب آنها، دردی از تراکتور نیمه جان دوا نمیکند.
واقعیت این است که محمدرضا زنوزی خودش نمیداند در تراکتور چه اسلوب و سبک مدیریتی را دنبال میکند. او در دورهای با استخدام رگباری مربیان سرشناس خارجی با قراردادهای بعضا سه ساله نظیر جرج لیکنز بلژیکی، جان توشاک ولزی و مصطفی دنیزلی ترک، صدها هزار دلارش را بدون محاسبه دور ریخت و تیم نتیجهای از این ستاره بازیها نگرفت. هنوز دقیقا مشخص نیست این مربیان با چند چمدان دلار، قرارداد خود را خاتمه دادند، اما میشود تاثیر آن دستودلبازیها را اکنون در نحوه پرداخت با اعضای تیم دید.
سپس به مربیان داخلی نظیر ساکت الهامی روی آورد و به هر زحمتی بود یک جام حذفی دشت کرد که تنها دستاورد زنوزی در تراکتور خصوصی در زمینه کسب جام است؛ جامی که برایش قیمت بسیار سنگینی پرداخت شده است.
کار در تراکتور حتی به جایی کشید که مالک متمول، ناگهان از جذب مربیان سرشناس به استفاده از مربی ایرانی نظیر منصوریان رسید و با اخراج این مربی بعد از تنها پنج بازی!، آش را شور کرد و نوبت به طرح استفاده از مربی-بازیکن رسید و کل اختیارات فنی تیم را به کاپیتانش مسعود شجاعی سپرد تا صحنههایی نظیر فوتبال آماتور دو سه دهه قبل به نمایش دربیاید.
با وجود تاکید بر حمایت از شجاعی، طولی نکشید که این ترفند مالک بی قرار باز هم تغییر کرد و زنوزی، سراغ رسول خطیبی، مربی قدیمی تیمهای خودش را به قیمت فروبردن تیم موفقی همچون آلومینیوم اراک در بحران، یک شبه به تبریز برگرداند.
آیا زنوزی از تز رسول خطیبی برای هدایت یک تیم خبر نداشت و نمیدانست که رسول، اعتقادی به درخشش تک ستاره در تیمش ندارد و معمولا روی بازی تیمی تاکید میکند؟ چگونه او سراغ مربی رفت که با عقیده خودش مبنی بر استفاده از ستارهها در تضاد است؟ آیا این خود یک تناقض رفتاری و مدیریتی نیست؟ چه تضمینی است که پنج بازی بعد، رسول خطیبی هم با دو نتیجه نامطلوب عزل نشود؟
صف آدمهایی که با زنوزی قرارداد بسته و اغلب با نارضایتی مالی، با توافق یا بدون انجام آن کنار رفته اند، بسیار طولانی شده است. هنوز مشخص نیست، او چطور با علیرضا منصوریان برای خسارت فسخ قراردادش توافق خواهد کرد؟ تکلیف پرونده خریدهای عجیبی نظیر کنستانت و ... چه شده و تراکتور چطور میخواهد پول شاکیانش در فیفا را تسویه کند؟
زنوزی اول فصل، یک مدیر با دیسیپلین و رزومه دار مانند علیپور را که میتوانست آشفتگی در اداره باشگاه را متوقف کند، به خدمت گرفت و امید به نجات تراکتور بعد از سه سال گیج زدن و پریشانی، زنده شد، اما طولی نکشید که بعد از چند هفته، روحیات آن مدیر نیز با دخالت ها، تصمیمات خلق الساعه و فشارهای مالک سازگار نشد و خیلی زود دریافت که بیماری تراکتور چیزی غیر از مسائل فنی یا مدیریتی، به ساختار باشگاه مرتبط است.
حالا هلدینگ و باشگاه تراکتور وعده داده اند در آینده، پیرامون این تصمیم اطلاعرسانی بیشتری خواهد داشت، در حالی که از حالا توجیهات مشخص است و احیانا هیچ گاه فرصت مرور دلایل این برکناری اخیر به دست نخواهد آمد، چون هنوز این یکی فراموش نشده، نوبت به عزل فرد دیگری در چارچوب تمایلات مالک میرسد و خود به خود کسی دنبال قاتل بروسلی نمیگردد.
بدون تردید تراکتور تبریز، بزرگترین باشگاهی است که تا به حال در فوتبال ایران اداره اش به یک فرد متمول در بخش خصوصی واگذار شده و متاسفانه عملکرد آن فرد، زنگ خطر در واگذاریهای فوتبالی را به صدا درآورده است.
این نمونه، در کنار انتقال ناموفق باشگاه پدیده مشهد به شهرخودرو و یا واگذاریهای قبلی نظیر تیم نفت تهران یا راهآهن، نشان میدهد باید سازوکار تازهای برای خلاص شدن بخش دولتی از شر هزینههای تیمداری پیدا کرد و تا قوانین بالادستی اصلاح نشود و فوتبال نتواند روی پای خود بایستد، شاهد مانور قدرت تک چهرههای عاشق شهرت در راس باشگاههای داخلی خواهیم بود که در نهایت با بازداشت یا سقوط کسب و کار مالک، تیمهای قدیمی و ریشه دار فوتبال ما نیز نابود شده و چیزی از آنها نخواهد ماند.
تراکتور، همچون کشتی عظیم الجثه تایتانیک، به کوه یخ مشکلات محاسباتی ناخدایش خورده که بخش بزرگتر آن هنوز نامرئی و زیر دریای بحرانها پنهان مانده است و حالا ساکنان لژنشین آن در پی نجات خود پیش از غرق کشتی هستند.
نویسنده: مجید کوهستانی