به گزارش «تابناک» به نقل از روزنامه همشهری، چند روز قبل پسری جوان هراسان با 110تماس گرفت و وقتی اپراتور پاسخ داد گفت: پدر و مادرم را شکنجه کردهاند و اموالشان را به سرقت بردهاند.
پس از اظهارات پسر جوان، تیمی از مأموران راهی خانه آنها در شمال تهران شدند. آنها به محض ورود به خانه با پیکر نیمه جان زن و مردی سالخورده روبهرو شدند که دست و پایشان با طنابی بسته شده بود. این زوج در یکی از اتاقخوابها محبوس شده و مورد شکنجه قرار گرفته بودند. آنها قادر به صحبت نبودند و توسط اورژانس برای درمان به بیمارستان انتقال یافتند. بههمریختگی خانه نشان میداد که آنجا مورد دستبرد دزدان قرار گرفته است.
پسر این زوج به مأموران گفت: امروز صبح هرچه به پدر و مادرم زنگ زدم جوابم را ندادند. حتی موبایلهایشان را هم پاسخگو نبودند. نگران شدم و خودم را به خانه آنها رساندم و با کلیدی که داشتم وارد خانه شده و با اثاثیه بههمریخته و پیکر نیمهجان پدر و مادرم در اتاق روبهرو شدم که دست و پایشان بسته و از شدت درد ناله میکردند. پدرم یک گاوصندوق دارد که داخل آن پولهایش به همراه دلار، طلایهای مادرم و سکههایش را نگهمیداشت که تمام محتویات آن به سرقت رفته است.
بازگشت به زندگی
اگرچه زن بههوش آمده بود اما مرد حالش وخیم بود. پزشکان امیدی به زنده ماندن وی نداشتند. با وجود این تلاش کادر درمان همچنان ادامه داشت تا اینکه معجزهای رخ داد و پیرمرد بههوش آمد. اما هنوز قادر به صحبتکردن و توضیح ماجرا نبود.
همسر او اما وقتی حالش رو به بهبودی رفت درخصوص آنچه اتفاق افتاده بود گفت: داخل خانه بودیم که از حیاط صدایی شنیدیم. پیش از آنکه فرصت کنیم به بیرون برویم و ببینیم ماجرا از چه قرار است ناگهان در باز شد و 4مرد نقابدار مقابل ما ظاهر شدند. آنها مسلح بودند که با دیدنشان به وحشت افتادیم. دست و پای من و شوهرم را بستند و از ما خواستند تا کلید گاوصندوق را به آنها بدهیم.
شوهرم اما مقاومت کرده و حاضر نمیشد جای کلید را به آنها نشان بدهد. دزدان که بهشدت عصبانی بودند به جان همسرم افتادند و شکنجهاش دادند. اما او همچنان مقاومت میکرد تا اینکه اینبار سارقان به جان من افتادند. شوهرم درحالیکه سر و صورتش خونآلود بود و درد میکشید وقتی دید دزدان دستبردار نیستند جای کلید را به آنها گفت و بعد دزدان با سرقت تمام پول، طلا، دلار و سکهها فرار کردند.
سرقتهای سریالی
پروندهای درخصوص این سرقت تشکیل شده و گروهی از مأموران تحقیقات خود را برای شناسایی سارقان مسلح که بهصورت گانگستری به خانه زوج سالخورده حملهور شده و آنها را تا پرتگاه مرگ کشانده بودند، آغاز کردند. همچنان که بررسیها ادامه داشت، چند سرقت مشابه دیگر در محدوده شمال تهران به پلیس آگاهی تهران گزارش شد که نشان میداد سارقان نقابدار بهصورت سریالی دست به سرقت و گروگانگیری میزنند.
آنها به خانههای ویلایی در شمال یا شمال غرب تهران حملهور میشدند و با تهدید افرادی که داخل خانه بودند دست به سرقت میزدند. مأموران به سراغ محلهای سرقت رفتند و با بررسی تصاویر دوربینهای مداربسته سرنخی از سارقان بهدست آوردند. اگرچه آنها چهره خود را پوشانده و از خودروی سرقتی استفاده کرده بودند اما با توجه به هیکل یکی از متهمان مأموران موفق شدند وی را که مجرم سابقهداری بود شناسایی و دستگیر کنند.
او در بازجوییها به سرقتهای سریالی اقرار کرد و با اطلاعاتی که وی در اختیار تیم تحقیق قرار داد، یکی دیگر از اعضای این گروه دستگیر شد. 2متهم دستگیر شده با دستور بازپرس شعبه اول دادسرای ویژه سرقت در اختیار کارآگاهان اداره یکم پلیس آگاهی تهران قرار گرفتند و تلاش برای بازداشت 2عضو دیگر این گروه مخوف ادامه دارد.
وحشت جنایت
محسن یک مجرم سابقهدار است که پیش از این بارها به اتهام سرقت زندان را تجربه کرده است. او سرکرده باند دزدان مخوف است که به سبک فیلمهای هالیوودی به خانهها حملهور میشدند تا دست به سرقت بزنند. او و اعضای باندش در تمام این مدت تصور میکردند پیرمردی که به خاطر کلید گاوصندوق شکنجه شده بود جانش را از دست داده و آنها در برابر اتهام قتل قرار دارند.
در تمام این مدت تصور میکردی قاتلی و باز به سرقتها ادامه دادید؟
نقشه را از قبل کشیده بودیم و میخواستیم تا پولدارشدن به سرقت ادامه بدهیم. هرچند که پس از سرقت از خانه پیرمرد بهشدت عذاب وجدان داشتیم و واقعا تصور میکردیم پیرمرد و حتی همسرش بهخاطر کهولت سن و شکنجه فوت شدهاند. مدام میگفتیم اگر پلیس دستگیرمان کند اتهام 2قتل بر گردنمان است و قصاص میشویم. در تمام این مدت وحشت و کابوس با ما بود. اما حالا که دستگیر شدیم و شنیدیم که آنها زندهاند یک نفس راحت کشیدیم.
نقشه را کی کشیدید؟
چندماه قبل؛ زمانی که در زندان بودم. با همدستانم در زندان آشنا شدم و قرار گذاشتیم بعد از آزادی با ماشین سرقتی و اسلحه به خانههای ویلایی در شمال تهران حمله کنیم و دست به سرقت اموال ارزشمند آنها بزنیم.
نمیترسیدید صاحبخانه در منزل باشد و گیر بیفتید؟
مگر کسی میتواند در برابر اسلحه مقاومت کند؟ وقتی اسلحه را به سمت افراد نشانه میگرفتیم تسلیم میشدند. ما هم دست و پایشان را میبستیم و با تهدید از آنها میخواستیم تا جای اموال ارزشمند خانه را به ما نشان بدهد. اگر مقاومت میکردند شکنجهشان میدادیم. البته در برخی مواقع هم پیش میآمد که هیچکس داخل خانه نبود و ما بیدردسر خانه را خالی میکردیم.
چند مورد سرقت با این شگرد انجام دادید؟
دهها مورد. واقعا تعداد دقیقش را یادم نیست. من از ساعتی که شنیدم اتهامم سرقت و گروگانگیری است خیلی خوشحال شدم چون وحشت داشتم که به اتهام جنایت بازداشت و زندانی شوم.