به گزارش تابناک، باشگاه خبرنگاران نوشت: شاید در نگاه اول، ایرانیها مردمان بدغذایی به نظر برسند؛ چون به سختی با غذاهای ملل دیگر ارتباط برقرار میکنند. دلیل این ادعا هم به همراه بردن چند قوطی کنسرو و چند بسته غذای کنسروی در سفرهای خارجی است.
البته شاید حق داشته باشند؛ چون خیلی از آنها با خاطره ناخوشایند خوردن غذاهای نیم پز و عجیب و غریب به کشور بازمیگردند. این مسئله یعنی مشکل پسندی در غذا خوردن، دلیل دیگری هم دارد و آن غذاهای خوشمزه ایرانی و شیوه پخت آنهاست. غذاهای ایرانی در مدت زمان طولانی و به آرامی پخته میشوند و طعم مطبوعی دارند. به همه این دلایل، ایرانیها به هر غذایی روی خوش نشان نمیدهند. در این میان، اما استثناهایی هم وجود دارد که از فیلترینگ ذائقه ایرانی عبور کرده و همهگیر شده است.
در صدر این خانواده مهاجر، «پیتزا» قرار دارد؛ غذایی اصالتا ایتالیایی که بعد از رستورانهای سنتی ایران بیشترین تعداد مراکز پخت و عرضه را در سراسر کشور به خود اختصاص داده است.
قارچ و پنیر چگونه ذائقه ما را غارت کرد؟
اول فقط گوجه بود و خیارشور. ساده و صمیمی. نسل نان بولکی که منقرض شد، گوجه و خیارشور کفاف عمق نان باگت را نمیداد. برای ساندویچ فروش هم صرف نمیکرد فضای خالی را با کالباس بیشتر پر کند. چاره چه بود؟... کاهو؛ سبزی ارزان قیمت و حجیمی که سوراخ سنبههای باگت را میپوشاند. اما مشکل همنشین تازه گوجه و خیارشور این بود که آسان «فرو نمیرفت». پس نیاز به لغزانندهای بود که عبور کاهو از گلو را سهل کند؛ و چه تسهیل کنندهای بهتر از سس مایونز؟
استقبال از کانسپت جدید، شگفتانگیز بود. مردم برای خریدن ساندویچی بزرگ و «هیتلر خفهکن» که جز ترکیب کاهو و مایونز، هیچ طعم دیگری نمیداد، قلهک را از همیشه شلوغتر کردند.
معما حل شده بود! قدیمیها اشتباه میکردند. «حجم» از هر چیزی مهمتر است. طعم و مزه در اولویت نیست. همان داستان قدیمی برتری «کمیت» به «کیفیت». حجیم باش و بفروش. پیشروی به همینجا ختم نشد. پدیده بعدی، سبک تازهای در «حجم» خلق کرد. همانی که تهمانده ذائقه غذایی ما را غارت کرد؛ «قارچ و پنیر».
کاری که ترکیب قارچ و پنیر با سلیقه ما کرد، چنگیز مغول با نیشابور نکرد. به همان بیرحمی. قارچ و پنیر، عمیقترین شکافها را پر کرد و حجیمترین نانها را درنوردید. اینستاگرام را که بالا و پایین کنید، دهها غارتگر ذائقه میبینید. جوانکهای خندهرویی که مخلوط قارچ و پنیر گاز میزنند و ما را ترغیب میکنند در این غارت عمومی سهیم باشیم.
کاهو را پذیرفتیم و با مایونز مدارا کردیم. بعدها آنقدر بیدفاع شده بودیم که در هجوم قارچ و پنیر، تسلیم تسلیم باشیم.
بمبهایی که در فهرست فستفودها جا خوش کردند
اسمش بمب است البته اسم های دیگری هم دارد، ولی کافی است جلوی پیشخوان بایستید و از فهرست رستوران، یک بمب سفارش دهید، معجزه بعد از آن اتفاق میافتد. ساندویچ یا پیتزایی گیرتان میآید که دو سه نفر را سیر می کند. از ۳۰۰۰ مغازه فست فودی که در تهران وجود دارد، حالا تعداد زیادیشان بمب می سازند و برخی حتی کمپین «مبارزه با غذای خانگی» راه انداخته اند تا مشتری بیشتر جذب کنند.
غذای حجیم یا بمبهای امروز را فرهنگستان هنر این طور معنا میکند: «غذایی که حاوی مقدار زیادی آب و الیاف و مقدار کمی پروتئین است.» غذاهایی که آشپزها هر چه به دستشان رسیده است، درون آن جا داده و آن را بزرگ و بزرگتر کردهاند. غذاهایی که این روزها در همه نقاط شهر به فروش میرسد، فرقی هم ندارد در شرق یا غرب، همه جا یک بمب در حال ترکیدن است. اما همه فستفودیها مدعیاند بهترین بمب را آنها درست میکنند و حتی مبتکر تولید بمب اند.
تانک، بمبافکن و دوستان
بمب مشهورترین اسمی است که برای غذاهای حجیم استفاده می شود. بمبافکن، ساندویچ متری، هرکول، خمپاره و بالستیک از اسم های دیگری هستند که مغازه های فستفود روی ساندویچها و پیتزاهای مخصوص خود می گذارند. اگر در ساندویچ بمب چندین برگر بر روی هم قطار و طبقه ای ساخته شده است، در بمبافکن هم یک پیتزا، در میان پنیر و حجم بالایی ژامبون جای داده شده است. در بالستیک هم به همه اینها کوکتل اضافه کردهاند تا ساندویچ حجیم شدهای به دست آید که اگر در دست قرار گیرد، اجازه ندهد، انگشتان دو دست به هم برسند. شاید مواد تشکیلدهنده در بمبها متفاوت باشد، اما در همه بمبها، فرقی هم ندارد که کدام نوع از بمب باشد، چند چیز مشترک است. حجم و اندازه بزرگتر از حد انتظار و حجم بالای پنیر پیتزا، نقطه مشترک همه بمبهاست.
تمام مواد غذایی در میان انواع پنیرهای ورقهای و آب شده، گم شده است. اصلا بمبها به خاطر وجود حجم بالای انواع پنیرهاست که بمب شده است. نکته جالبتر، اما این است که بمب میتواند بمبتر هم شود. فروشگاههای فستفودی، برای عشاق پنیر پیتزا، امتیاز ویژه هم قرار داده است تا هر کسی که خواست، درخواست پنیر پیتزای اضافه کند.
همبرگر بمب در یک بشقاب هم جای نمی شود. باید ساندویچ گرد را توی سینی گذاشت. چهار همبرگر درمیان ورقههای زرد پنیر جا خوش کردهاند و کاهو، گوجه و سس اضافه، صحنه رنگارنگ و خواستنی را به این کوه باشکوه داده است. برای خوردن این ساندویچ دستها و دندانها نمیتوانند چاره کنند. ساندویچ باید نصف شود، تکه هایی که میتواند یک نفر را به تنهایی سیر کند.
حجم خیلی بیشتر از حد انتظار است
صف بستهاند جلوی مغازه. یکی دو نفری هم در پیادهرو روی صندلیها نشسته اند. بقیه، اما در ماشین منتظرند تا غذایشان را تحویل بگیرند. بالای پیشخوان، تابلوی قرمزرنگ بمب، مدام میترکد و دوباره از نو ظاهر می شود. متصدی صندوق، مشتریها را سریع راه میاندازد و سفارشها را ثبت می کند. پشت سر او، سه چهار نفر با روپوش سفید، سریع و جلوی چشم مشتریها دستها تکان میدهند و غذاها را درون فر میگذارند و دوباره از نو، دستها بین سبد بزرگ مواد غذایی تکان میخورد و بعد ظرفها به درون فر بزرگ میرود. آشپزها، دست و دلبازانه، مواد اولیه غذایی را می ریزند لای نان یا توی ظرف و بعد شعله را میکشند تا غذا آماده شود. شماره ها تندتند اعلام می شود و مشتریها هم سریع غذای خود را تحویل می گیرند و می روند.
یک بمب سیبزمینی مخصوص با لایه ضخیم پنیر روی ظرف، چنگال که به درون بمب میرود، تازه محتویات بمب خودش را نشان میدهد. ظرف پر از سیبزمینی، پنیر پیتزا، فلفل دلمه و ژامبون است. حجم ژامبون، سیبزمینی و پنیر خیلی بیشتر از حد انتظار است. یک چنگال به درون ظرف میرود، حجم زیادی از ژامبون، سیبزمینی و پنیر می چسبد به چنگال. شکمها سیر می شود بعد از دو سه چنگال سیبزمینی خوردن. با این حجم از سیبزمینی چهار نفر سیر میشوند و بقیه سیبزمینیها و ژامبون ها هم برای سیر کردن سه گربه خرج میشود. با این حجم از غذا، میتوان حتی یک شبانه روز سیر ماند.