کریستیانو رونالدو با به ثمر رساندن دو گل مقابل ایرلند رکورد گلزنی جهان که پیش از این در اختیار علی دایی بود را شکست. همین رکوردشکنی یک بار دیگر نام علی دایی را بر سر زبان ها انداخت. شهریار فوتبال ایران که سال ها نفر اول جدول گلزنان ملی جهان بود. رکوردشکنی رونالدو بهانه ای شد برای شهروندآنلاین که به خانه مادر شهریار فوتبال ایران برود و با او گفتگویی جالب داشته باشد. خواندن و تماشا کردن این مصاحبه جذاب، خالی از لطف نیست.
علی دایی سالها به تنهایی رکورد بهترین گلزن تاریخ (۱۰۹ گلزده) در رده ملی را در اختیار داشت اما سرانجام کریستیانو رونالدو این عنوان را به دست آورد. رونالدو در بازی مقدماتی جام جهانی فوتبال چهارشنبه شب (اول سپتامبر) مقابل تیم ایرلند با به ثمر رساندن دو گل توانست رکورد علی دایی را بشکند و آقای گل جهان شود. رکورد علی دایی ۱۰۹ گل در ۱۴۹ بازی ملی بود و او بالاخره ۱۱۱ گل را به نام خود ثبت کرد. حالا رونالدو با این عنوان جدید و رکورد ۱۱۱ گل در ۱۸۰ بازی به منچستر یونایتد تیم جدیدش میرود. به همین بهانه گفتگوی شهروندآنلاین با مادر فوتبالیست خوشنام بینالمللی کشورمون؛ علی دایی را میبینید. این گفتوگو یکی از مصاحبههای تصویری ویژهنامه صدچهره روزنامه شهروند است که سال گذشته به مناسب قرن جدید منتشر شد.
چکیده صحبتهای مادر اسطوره فوتبال ایران را بخوانید:
پدرش از فوتبال بازی کردن علی بدش میآمد و می گفت: «توی بازی میزننش». ولی علی توجهی نمی کرد. میگفت میروم مدرسه، ولی کیف و کتابش را دم در به من میداد و برای فوتبال بازی کردن میرفت؛ بعد که میآمد خانه، به بابایش میگفت:«از مدرسه اومدم!» از اولش همین قدر علاقه داشت. داخل خانه با برادرش همه چیز را سر بازي با توپ میشکستند؛ حتی یک لامپ هم سالم نمیگذاشتند؛ ولی وقتی بابایشان میآمد همه جا را تمیز میکردند و مینشستند. اين برادرش هم به فوتبال علاقه داشت ولی مثل علی دنبالش نرفت. الان علی و محمد مربی فوتبال هستند و بقیه برادرهایشان مغازه دارند.
علي در كنار اين همه بازی، از همان بچگی درسش خوب بود و به درس و مدرسه علاقه داشت؛ کلاس های قرآنخوانی هم می رفت و به پدرش هم در كار مغازه کمک می کرد. بعد هم كه در دانشگاه صنعتی شریف تهران قبول شد و خدا را وشکر هم در درس و هم در ورزشش موفق شد.
بعد از اینکه علی وارد فوتبال حرفه ای شد، همه خانواده خوشحال شدیم. پدرش به او افتخار می کرد و وقتی علی بازی داشت می نشستیم و با پدرش در تلويزیون مسابقه اش را نگاه می کردیم.