ارزش ذاتی ایدهای است که به وسیله شخصی به نام بنجامین گراهام توسعه داده شده است، کسی که به او پدر سرمایه گذاری ارزشی نیز میگویند (او در حقیقت کسی بود که به وارن بافت آموزش داد، پس بهتر است بگوییم که پدربزرگ سرمایه گذاری ارزشی است.)
ارزش ذاتی به شکل ساده یعنی ارزش حقیقی یک شرکت، بدون توجه به آنچه بازار در رابطه با ارزش آن میگوید.
میتوانید از تعریف هم ببینید که بنجامین گراهام به اینکه بازار همیشه کار را درست انجام میدهد، اعتقادی نداشته است. بعضیاوقات بازار، شرکتی را بیشازحد ارزش گذاری کرده و بعضیاوقات هم کم ارزش گذاری میکند. در اوایل دهه ۱۹۸۰ در آمریکا، غول کامپیوتر یعنی IBM یک شرکت کوچک و ناشناخته به اسم مایکروسافت را به خدمت خود درآورد تا نرمافزاری برای کامپیوترهای شخصی که تولید میکرد، توسعه دهند. چیزی که IBM و بازار متوجه آن نشدند چیزی بود که فقط بیل گیتس و چند نفر دیگر آن را درک نمودند: نرم افزار، بسیار ارزشمندتر از ماشینی که آن را اجرا میکند خواهد شد. در سال ۱۹۹۶، مایکروسافت IBM را از حیث ارزش بازار پشت سر گذاشت و بیل گیتس تبدیل به ثروتمندترین فرد روی این سیاره شد.
نکته کجاست؟ اگر شما یک شرکت با ارزش کم را خریداری کنید، احتمال سود کردنتان وجود دارد.
آه… ولی کاش یافتن شرکتی که کم ارزش گذاری شده باشد آسان بود. متأسفانه، بازار، مثل یک فروشنده مهربان، به شما نمیگوید که چه زمانی یک شرکت با قیمت مناسبی به فروش میرسد. شما باید کارتان را خودتان انجام دهید.
راه انجام دادن این کار هم پرسیدن سؤالهای پایهای راجع به شرکت است. به طور مثال:
همانطور که میبینید، سؤالات زیادی وجود دارند و اینها فقط تعدادی از این سؤالات هستند که شما باید بپرسید.
خوشبختانه، پاسخ این سؤالات به سادگی قابل دسترسی هستند. این جوابها را میتوان در چیزی که به آن صورتحساب های مالی شرکت میگویند، بیابید. درست مثل زمانی که میخواهید بدانید چه ترکیباتی برای کیکتان نیاز دارید، باید بدانید که چه شرکتی را در پرتفوی خود قرار دهید. در یک سوپرمارکت، شما برچسب کالا را میخوانید، در بازار سهام، صورتحساب های مالی را مطالعه میکنید. در درس بعدی در مورد این موضوع بیشتر با هم گفتگو میکنیم.
منبع: مدیرمالی